درس خارج فقه استاد سیدصادق محمدی

1402/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث ما راجع به فقه هوش مصنوعی بود. بعد از آنکه بحث صغروی به اتمام رسید نوبت می‌رسد به یک بحث کبروی. یکی از ابحاث کبرویه که امروز آغاز می‌کنیم و آن این است که لو سلّمنا که هوش مصنوعی قدرت استنباط را دارد هر چند این یک فرضی است که این فرض را منتفی دانستیم. بر فرض که هوش مصنوعی قدرت استنباط را مانند یک فقیه جامع الشرائط داشته باشد یا در آینده این قدرت را به ماشین هوش مصنوعی بدهند که بتواند استنباط حکم شرعی را داشته باشد آیا این استنباط نافذ است یا نه؟ فتوایی که از هوش مصنوعی بر فرض که بتواند این فتوا را بدهد نافذ است یا خیر و آیا جایز است تقلید از او یا خیر؟ این یک بحث کبروی است.

ادله جواز اجتهاد و تقلید

برای این جهت که یک بحث جدید و نویی است و یکی از مسائل مستحدثه امروزی است مناسب دیدم و از نظر فنی هم فکر می‌کنم درست باشد این است که ادله جواز تقلید را یک دور مرور کنیم و ببینیم آیا آن ادله جواز تقلید که در بحث اجتهاد و تقلید مطرح است آیا شامل هوش مصنوعی می‌شود یا نه؟ ادله‌ای که بیان شده چند طائفه است:1. قرآن کریم؛ 2. روایات؛ 3. دلیل انسداد؛ 4. سیره متشرعیه؛ 5. سیره عقلاء.

این پنج دسته از ادله‌ای است که برای جواز تقلید و یا لزوم تقلید برای کسی که جاهل است و محتاط نیست یعنی نه اجتهاد دارد و نه راه احتیاط را می‌پیماید بر این شخص تقلید واجب است. امروز می‌خواهیم ادله جواز تقلید را مرور کنیم و ببینیم که شامل هوش مصنوعی می‌شود یا خیر. بر فرض که قدرت استنباط را دارد مثل یک فقیه جامع الشرائط لو سلمنا این را می‌خواهیم بحث کنیم که اگر قدرت استنباط پیدا کرده یا می‌کند که ما این خدشه را کردیم و ادله‌مان را هم فرض کردیم، ولی لو سلمنا که قدرت استنباط را داشته باشد ماشین هوش مصنوعی، آیا این استنباطش نافذ است یا نه و آیا جواز تقلید در اینجا وجود دارد یا خیر؟ ادله پنج طائفه است:

    1. آیات قرآن کریم

الف) آیه نفر

طائفه اول آیات قرآن کریم است. آیه نخست آیه نفر است: أعوذبالله من الشیطان الرجیم؛ (وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ[1] )

ابتدا تقریب استدلال را عرض کنم که چگونه به این آیه استدلال شده برای لزوم تقلید یا جواز تقلید برای شخصی که جاهل است و راه احتیاط را نمی‌پیماید. بر این آیه شریفه به سه شکل استدلال شده است. ابتدا مقدمه‌ای را عرض کنم.

مقدمه

آیه شریفه قرآن دلالت بر وجوب تحذر عند انذار الفقیه دارد. لعلّهم یحذرون دلالت بر این می‌کند که تحذر عند انذار الفقیه لازم است و وجوب دارد و این وجوب اطلاق دارد. چه انذار قطع یا اطمینان بیاورد و چه قطع و اطمینان نیاورد و ظن آور باشد. و ظاهراً آیه شریفه قرآن این است که تحذر عملی مورد نظر آیه است نه تحذر قلبی و اگر ما این مقدمه را همراه با سه تقریب (که بعد بیان می‌شود) اثبات کنیم یدل علی جواز التقلید؛ یعنی وقتی فقیه انذار می‌کند و تحذر عملی از این انذار واجب است یعنی تقلید از این انذار فقیه. بالأخره نفوذ تقلید از این آیه شریفه استفاده می‌شود.

حالا چگونه از این آیه این مطلب مشخص می‌شود سه تقریب را بیان کردند.

تقریب اول: دلالت کلمه «لعلّ»

تقریب اول دلالت کلمه لعلّ در ذیل آیه شریفه قرآن است. لعلّ برای ترجی انشائی است. همان‌طور که صیغه امر دلالت بر انشاء طلب می‌کند و دلالت بر بعث می‌کند لعل هم دلالت بر انشاء ترجی می‌کند. البته این جهل و نادانی است از وقوع چیزی در آینده. با لعل انشاء ترجی می‌کنیم به انگیزه اینکه به این مطلب جهل داریم. گاهی هم دواعی دیگری است؛ مثلاً ترحم و امثال ذلک و یکی از دواعی محبوبیت و مطلوبیت؛ یعنی لعل محبوبیت و مطلوبیت بعد از لعل را نشان می‌دهد؛ یعنی به داعی و انگیزه مطلوبیت و محبوبیت. قسم اول و قسم دوم که با جهل و ترحم نفسانی باشد نسبت به خداوند متعال منتفی است و می‌گویند اینجا آنچه متناسب با شأن پروردگار است محبوبیت است.. یعنی تحذر محبوب خداست اینکه ترس ایجاد شود در دل مکلف این خودش محبوبیت دارد. وقتی اگر این‌طور شد تحذر مطلوب می‌شود و محبوب. بنابراین نتیجه می‌گیریم تحذر عن العقاب، تحذر عملی از عقاب پیش خداوند محبوب است؛ بعد می‌گویند این تحذر مطلوب و محبوب ملازم با وجوب است. چند جور استدلال می‌آورند برای اینکه این ملازمه را درست کنند. ملازمه بین تحذر مطلوب و وجوب. یک جور تقریب و بیان از جناب شهید صدر است که من عرض می‌کنم. ایشان می‌فرماید وقتی که مقتضی برای تحذر وجود داشته باشد تحذر لازم می‌شود و مقتضی تحذر اینجا موجود است و آن احتمال عقاب است و همین که انسان احتمال عقاب می‌دهد این احتمال عقاب مساوی با تنجز واقع است. بنابراین تحذر مقتضی دارد و وقتی که مقتضی داشته باشد که همان احتمال عقاب است و تنجز واقع این تحذر مطلوب می‌شود و تحذر واجب می‌شود؛ تحذر عملی از انذار فقیه و هذا هو معنی التقلید.

تقریب دوم: دلالت از راه غایت

تقریب دوم دلالت از راه غایت است. گفته شده که «لولا» یا بر سر فعل مضارع می آید یا ماضی. بر سر ماضی که می آید دلالت بر تحضیض می‌کند. لولا نفر یعنی چرا کوچ نمی‌کنید؟ یعنی واجب است برخی از مردم برای تفقه در دین کوچ کنند. لولا بر سرِ ماضی برای تحضیض است. بنابراین لولا نفر معنایش این است که نفر واجب است. نفر که واجب شد غایت نفر تفقه است. چون غایة الواجب واجبة؛ تفقه که واجب شد غایت تفقه هم واجب می‌شود. پس انذار فقیه هم واجب می‌شود. چون چون غایة الواجب واجبة؛ تفقه که واجب شد غایت تفقه هم واجب می‌شود. پس انذار فقیه هم واجب می‌شود چون چون غایة الواجب واجبة؛ بنابراین انذار فقیه می‌شود واجب. غایت انذار فقیه تحذر مکلف است به همان دلیلی که گفتیم که چون غایة الواجب واجبة. نتیجه می‌گیریم که تحذر واجب می‌شود از راه یک قاعده که مبتنی بر غایت است.

تقریب سوم: لزوم لغویت

راه سوم لزوم لغویت است. هر آنچه که در تقریب دوم بیان کردیم اینجا هم آورده می‌شود؛ یعنی نفر واجب است و تفقه هم واجب می‌شود. چون غایت نفر است بعد هم انذار واجب می‌شود چون غایت تفقه است. (از اینجا به بعد با تقریب دوم فرق می‌کند) انذار که واجب شد تحذر هم باید واجب شود. چون اگر فقیه انذار کند و تحذر واجب نباشد لغویت پیش می‌آید چون انذار فقیه فائده‌اش تحذر عملی مکلف است اگر تحذر عملی مکلف واجب نباشد انذار لغو است. پس از راه لغویت هم در این آیه آنچنانکه گفته شده استفاده می‌کنیم که تقلید جایز است بلکه لزوم دارد نزد جاهل و کسی که راه احتیاط را پیش نمی‌گیرد. پس جواز تقلید از آیه استفاده شد بلکه لزوم تقلید برای کسی که جاهل است و راه احتیاط را نمی‌رود. این تقریب استدلال که سال‌هاست در کتاب های اصولی مختلف مطرح شده است.

اشکالات به استدلال به آیه نفر

اشکالاتی به این استدلال به آیه شده است.

اشکال شهید صدر

اولین مورد اشکال شهید صدر است که می‌فرماید: آیه شریفه قرآن تحذر را علت و غایت وجوب انذار قرار داده و یک قانون عرفی را ایشان بیان می‌کند در رابطه با لعلّ. مقتضای ظهور عرفی لعل است که قبل از لعل مقدمه وجودی بعد از لعل است نه مقدمه وجوبی. وقتی که گفته می‌شود لعلّهم یحذرون معنایش این است که انذار مقدمه وجوبی تحذر است؛ یعنی وقتی که انذار حاصل می‌شود تحذر وجوب پیدامی‌کند؛ یعنی انذار مقدمه وجوبی باشد که ایشان مثال می‌زند که اگر گفته شود توضأ لتصلّی؛ بری نماز وضو بگیر؛ وضو شرط وجوب نماز که نیست؛ وضو شرط وجود نماز صحیح است. یعنی نماز چه موقع تحقق پیدامی‌کند موقعی که وضو گرفته می‌شود و نمی‌شود که قبل از لعل مقدمه وجوبی شود. مثلاً گفته نمی‌شود أنذر لتفی بنذرک؛ نذر کن تا وفای به نذر کنی؛ این معنا ندارد. لعل برای مقدمه وجوبی استعمال نشده است. بنابراین معنا ندارد که أنذر لتفی بنذرک؛ نذر کن تا اینکه وفا کنی به نذرت؛ این معنا ندارد. چون اینجا نذر مقدمه وجوبی می‌شود. تا نذر نشود وفای به نذر واجب نیست. این مثال غلط است. چرا؟ مثال لعل را هم می‌شود آورد. مثلاً می‌گوید أنذر لعلک تفی بنذرک. لعل برای مقدمه وجوبی استعمال نمی‌شود و برای مقدمه وجوبی استعمال می‌شود. ایشان می‌فرماید که پس ظاهر آیه قرآن این است که انذار مقدمه وجوبی تحذر است. یعنی تحذر چه وقت حاصل می‌شود. تحذر عملی مکلف چه وقت در خارج محقق می‌شود. زمانی که انذار فقیه باشد و بنابراین تحدی حاصل شود. بعد ایشان می‌فرماید معنای این مطلبی که گفتیم که انذار مقدمه وجودی است این است که انذار سبب وجوب تحذر نیست و سبب وجود تحذر است. آن وقت نتیجه می‌گیرد که خود تحذر واجب است مطلقاً و ربطی به انذار ندارد. تحذر مطلقاً واجب است چه انذار بیاید و چه انذار نیاید. لعلّهم یحذرون این تحذر را نشان می‌دهد که واجب است (تحذر عملی). وجوب تحذر فی نفسه ثابت است. زمانی که یک منجزی باشد تا تحذر عملی واجب شود تحذر عملی واجب می‌شود. حالا در کجا این منجز و این مقتضی به وجود می‌آید، در دو جا. یکی اینکه علم اجمالی به تکلیف باشد یا اینکه شبهه حکمی قبل الفحص باشد. یعنی مکلف علم اجمالی پیدا کند به تکلیف یا شبهه حکمی قبل الفحص باشد. اینجا تحذر عملی واجب می‌شود و در آخر می‌فرماید که وجوب تحذر ملازم با حجیت انذار فقیه نیست و عند وجود المقتضی تحذر واجب است. پس این آیه قرآن دال بر نفوذ تقلید مجتهد نیست و ربطی به این ندارد که جواز تقلید را از این استفاده کنیم. انذار فقیه یعنی قول مجتهد می‌خواهد حجت باشد و می‌خواهد حجت نباشد. این آیه شریفه قرآن می‌گوید که تحذر واجب است و این آیه ربطی به جواز تقلید ندارد که جواز تقلید را از این آیه استفاده کنیم. انذار فقیه یعنی قول مجتهد می‌خواهد حجت باشد و می‌خواهد حجت نباشد. این آیه شریفه قرآن می‌خواهد بگوید که تحذر واجب است و این آیه ربطی به جواز تقلید ندارد. این اشکال اول به استدلال به این آیه.

اشکال حضرت امام

اشکال دیگری را هم حضرت امام دارد که می‌فرماید اصلاً مراد از این آیه شریفه قرآن تحذر عملی نیست و این آیه تحذر قلبی را می‌گوید؛ لعلهم یحذرون، آیه معنایش این است که عده‌ای کوچ کنند تا اینکه تفقه کنند تا اینکه انذار حاصل شود تا اینکه تحذر قلبی حاصل شود و ربطی به تحذر عملی ندارد و بعد ایشان توضیح می‌دهد و می‌گوید در آیه شریفه قرآن غرض خداوند سبحان از این آیه شریفه این است که خوف قلبی در مکلف ایجاد شود. بعد یک نکته‌ای را می‌فرماید که باید خوب دقت کنیم. می‌فرماید که این تحذر قلبی از کجا حاصل می‌شود که در آیه شریفه بیان شده ست. آیه در مقام بیان طرقی که تحذر بوجود می‌آید نیست بلکه در مقام بیان این است که یکی از راه‌های تحذر قلبی انذار فقیه است؛ یعنی آیه در مقام بیان تحذر قلبی مکلف است اما اینکه این تحذر قلبی با چه شرایطی به وجود می آید و از کجا تحصیل می‌شود و منذر چه شرایطی را دارد نیست. مثلاً منذر آیا شرطش عدالت است؟ آیه در مقام بیان این‌ها نیست و وقتی که در مقام بیان نباشدآیه اطلاق ندارد. چون اطلاق در مقام بیان وجوب اصل نفر است؛ یعنی می‌خواهد بگوید که نفر واجب است. عده‌ای بیایند و نفر داشته باشند تا تحذر قلبی ایجاد شود اما این تحذر قلبی پشت سر آن تحذر عملی واقع شود یا نشود آیه در مقام بیان این نیست و در مقام بیان این نیست که قول هر منذری حجت است. اینکه قول هر مجتهدی حجت است اساساً در این رابطه نمی‌توان به این آیه شریفه قرآن تمسک کرد[2] . بنابراین از نظر حضرت امام هم این آیه اصلاً از ادله جواز تقلید نیست اما معروف و مشهور است که از ادله جواز تقلید است. به نظر ما هم این آیه قرآن از ادله جواز تقلید نیست. اشکال ما این است که اولاً این آیه در مقام بیان بحث تقلید و اینکه تقلید جایز باشد یا واجب باشد نیست و در مقام بیان حجیت قول مجتهد نیست.

ثانیاً اگر هم بگوییم این آیه جواز تقلید از مجتهد را می‌خواهد بگوید ما عقیده‌مان این است که اگر هم این آیه از ادله حجیت قول مجتهد و از ادله جواز تقلید از مجتهد باشد شامل هوش مصنوعی نمی‌شود.

 


[1] توبه (9)، 122.
[2] تهذیب الأصول، ج2، ص466.