99/12/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الجهاد/أحكام البغاة / جواز قتل زوجه و زانی به او در صورت علم به تمایل طرفین
بحث راجع به مسئله28 از مسائل تحریر الوسیله مربوط به دفاع از نفس از سری مباحث مرتبط به دفاع از جان و مال و عرض و متعلقات است.
جواز قتل زوجه و زانی به او در صورت علم به تمایل طرفین: «لو وجد مع زوجته رجلًا يزني بها وعلم بمطاوعتها له فله قتلهما، ولا إثم عليه ولا قود؛ من غير فرق بين كونهما محصنين أو لا، وكون الزوجة دائمة أو منقطعة، ولا بين كونها مدخولًا بها أو لا»[1] .
اگر مردى را ببيند كه با همسرش زنا مىكند و بداند كه زن به خواسته او تن داده (و رضايت داشته) است حق دارد كه هر دو را بكشد و گناهى نكرده و بر او قصاص نيست. و بين اينكه هر دو محصن باشند يا نباشند و اينكه زن دائمى باشد يا موقّت و اينكه دخول به او شده باشد يا نه، فرقى نيست.
بیان استاد: اگر کسی ببیند که یک مرد اجنبی با زن او زنا میکند و این زن بدون این که اکراه و اجباری باشد به این زنا رضایت داده «فله حدّهما» به این مرد اجازه داده شده خودش حد الهی را جاری کند و هم همسر خائن و هم زانی به او را به قتل برساند «ولا إثم عليه ولا قود» چنین قتلی گناه و معصیت به حساب نمیآید و شوهر این زن هیچ نوع قصاصی را متحمل نخواهد شد.
اقوال علماء در تأیید اصل حکم جواز قتل زوجه و زانی به او در صورت علم به تمایل طرفین:
کلام صاحب شرایع: «إذا وجد مع زوجته رجلا يزني بها فله قتلهما و لا إثم عليه و في الظاهر عليه القود إلا أن يأتي على دعواه ببينة أو يصدقه الولي»[2] . اگر زوج ببیند که زوجهی او به یک اجنبی میل پیدا کرده و زنایی واقع شده، این زوج حق دارد که هر دو را به قتل برساند و شرعا هیچ گناهی برای او نیست ولی حکم ظاهری برای چنین زوجی این است که به جهت این دو قتلی که مرتکب شده باید قصاص شود مگر این که برای ادعای خود بیّنهای اقامه کند یا این که اولیای دم ادعای این مرد را تأیید کنند.
کلام صاحب جواهر: «(إذا وجد مع زوجته رجلا يزني بها ) وعلم بمطاوعتها له ( فله قتلهما ) وإن لم يكن له استيفاء الحد ( ولا إثم ) عليه كما عن الشيخ وجماعة القطع به»[3] . عبارت جواهر الکلام که شرحی بر عبارت شرایع است این چنین است که اگر مردی ببیند و مطمئن شود زن او با تمایل طرفینی با یک مردی در حال زناست، این زوج حق دارد که هر دو را به قتل برساند هر چند که این مرد قاضی نیست و شرعا در سایر امور مستقلا حق اجرای حدود الهی را ندارد ولی در این مورد چنین حقی شرعا برای او وجود دارد، و در اجرای این حد هیچ گناهی برای این مرد واقع نخواهد شد و این مسئله از چنان شهرتی در بین فقهاء برخوردار است که مرحوم شیخ طوسی و جمعی از فقهاء ادعای قطعی بودن آن را نمودهاند.
کلام شیخ طوسی در مبسوط: «إذا وجد الرجل مع امرأته رجلا يفجر بها و هما محصنان كان له قتلهما، و كذلك إذا وجده مع جاريته أو غلامه و إن وجده ينال منها دون الفرج كان له منعه و دفعه عنها، فان أبى الدفع عليه فهو هدر فيما بينه و بين الله تعالى»[4] . مرحوم شیخ طوسی میفرماید: اگر زوجی مطمئن شود و ببیند که زوجهی او با یک اجنبی در حال عمل فحشاء و فجور است در حالی که هر دو متأهل باشند این زوج حق دارد که هر دو را به قتل برساند این مسئله در مورد کسی که با کنیز او مرتکب فحشاء شده باشد نیز جاری است و همچنین است اگر غلام او با زوجه یا کنیز او مرتکب چنین فحشائی شده باشد. ولی اگر قصد جماع نبوده باشد و تا حد تلذّذ و لمس محقق شده باشد این مرد حق دارد این دو را متفرق کند و اجنبی را از ادامهی این منکر باز دارد ولی اگر همچنان به این فحشاء خود اصرار داشت دیگر خون او هدر است و زوج میتواند تا حد قتل از تداوم این فحشاء جلوگیری کند و بینه و بین الله معصیتی مرتکب نشده است.
حکم واقعی و حکم ظاهری در این مسئله: در این مسئله یک حکم واقعی وجود دارد و یک حکم ظاهری؛ حکم واقعی آن است که این مرد بینه و بین الله علم و یقین دارد که همسر او با رضایت و میل باطنی و رفتار عملی به این زنا تن داده است و این زوج به إذن الهی حق داشته که این حکم الهی را جاری کند و هر دو را به قتل برساند و به تبع هیچ نوع عقوبتی هم برای او نخواهد بود ولی حکم ظاهری این است که او باید بتواند با ادلهی محکمه پسند این ادعا را در ظاهر ثابت کند زیرا امکان دارد اولیای دم شاکی شوند و منکر ادعای زوج شوند و بگویند این مرد برای توجیه قتل ظالمانهی خود متمسک به چنین ترفندی شده است و إلا زنایی رخ نداده است که او چنین حقی داشته باشد!.
به جهت چنین احتمالی، این مسئله یک روند قضایی پیدا میکند و در این پرونده زوج به عنوان مدعی است و باید بیّنه بیاورد؛ اگر موفق شد دلیل محکمه پسند ارائه دهد مثلا چهار شاهد حاضر کند که به عیان شاهد چنین زنایی بودهاند، از جهت قانونی هم بریء الذمه خواهد بود و ثواب هم خواهد برد و این یک حقی است که شارع مقدس به چنین زوجی قائل شده است ولی اگر از آوردن بیّنه عاجز شد باید اولیای دم که منکر وقوع زنا بین دو مقتول هستند قسم بخورند بر انکار خود و در نهایت طبق موازین شرعی حکم صادر خواهد شد و این زوج به جهت قتل دو نفری که نتوانست زنای آنها را ثابت کند قصاص خواهد شد.
دلیل روایی؛روایت امیرالمؤمنین(ع): «وبإسناده عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن علي بن إسماعيل، عن أحمد بن النضر، عن الحصين بن عمرو، (عن يحيى بن سعيد، عن سعيد بن المسيب)، أن معاوية كتب إلى أبي موسى الاشعري: إن ابن أبي الجسرين وجد رجلا مع امرأته فقتله، فاسأل لي عليا عن هذا، قال أبو موسى: فلقيت عليا عليهالسلام فسألته ـ إلى أن قال: ـ فقال: أنا أبو الحسن إن جاء بأربعة يشهدون على ما شهد، والا دفع برمته»[5] .
راوی نقل نموده است که روزی معاویه نامهای به ابو موسی اشعری مینویسد و از او میخواهد حکم مسئلهای را از امیرالمؤمنین(ع) سؤال کند و آن مسئله این بود که مردی بنام «ابن ابی الجسرین) میبیند و مطمئن میشود که یک مرد اجنبی با زن او در حال زناست و آن مرد را به قتل میرساند.
ابو موسی اشعری نقل میکند روزی موفق شدم به ملاقات علی بن ابی طالب(ع) مشرف شوم و حکم این مسئله را از ایشان جویا شدم، ابو موسی در ادامه گفته است علی ابن ابی طالب أبا الحسن(ع) در جواب فرمودند: باید چهار شاهد اقامه کند که چنین زنایی واقع شده است و إلا باید به جهت قتلی که مرتکب شده است قصاص شود.
طرح یک شبهه: جلسه گذشته بعضی به این مسئله اشکال وارد کردند مبنی بر این که چطور امکان دارد از طرفی خداوند برای زوج حق شرعی قائل شود به نحوی که اگر ببیند یک اجنبی با زوجهی او در حال زناست و این زوج علم به تمایل طرفین داشته باشد میتواند هر دو را به قتل برساند و نه تنها گناهی مرتکب نشده بلکه مأجور هم خواهد بود ولی اگر نتواند این واقعیت را در ظاهر اثبات کند باید قصاص شود؟ آیا ممکن است تا این حد چنین تعارضی بین حکم واقعی و حکم ظاهری وجود داشته باشد؟
جواب شبهه: هیچ بعدی ندارد که در شرائطی حکم واقعی و عندالله با حکم ظاهری و عندالحاکم مخالفت داشته باشد و هر کدام باید در مسیر خود مورد توجه واقع شوند به نحوی که در این مسئله این زوج بر اساس اطمینان خود عمل کرده و هر دو را به قتل رسانده است و در واقع و بینه و بین الله هیچ معصیتی مرتکب نشده است و خداوند بر اساس این واقع با او رفتار خواهد کرد ولی اگر بخواهد از عقوبت قصاص نجات پیدا کند باید بیّنهی محکمه پسند ارائه دهد و إلا باید خود را برای قصاص شدن آماده کند، این روالی است که حتی رسول گرامی اسلام(ص) نیز معتقد و معترف به آن بودند و در عمل بین حکم واقعی و حکم ظاهری دو مسیر مجزایی در نظر میگرفتند و هرگز در حل دعاوی که قضاوت آنها به حضرت سپرده میشد بر اساس علم غیب و علم لدنّی که کاشف از واقع اشیاء و حوادث است استفاده نمیکردند و میفرمودند: «إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَالْأَيْمَانِ، وَبَعْضُكُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ، فَأَيُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِيهِ شَيْئاً، فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ»[6] . رسول خدا بر اساس بیّنه و شاهد و قسم حکم مینمودند، احتمال داشت در بین مراجعین به پیغمبر(ص) کسانی بودند که زبان قوی داشتند و خوب میتوانستند مقصود خود را با جعل بیّنه در ظاهر ثابت کنند و لاجرم پیغمبر(ص) به نفع او قضاوت میکرد و احتمال داشت که در بین مراجعین کسانی بودند که خوب نمیتوانستند حرف خود را بیان کنند و با راه و روش اقامه بیّنه آشنا نبودند و چه بسا پیغمبر(ص) به ناچار بر اساس ظاهر و شواهد ارائه شده بر علیه این افرادی که شاید در واقع مظلوم بودندحکم صادر مینمودند و مؤید این ادعا در خود این روایت موجود است در جایی که حضرت بر حذر داشتند از اموالی که بر اساس بیّنه و قسم دروغ در دست کسی قرار گرفته و چنین اکتسابی را مانند قطعه آتش معرفی مینمودند.
در مسئلهی قتل زوجه و اجنبی به دست زوج هم این چنین است این زوج بینه و بین الله گناهی مرتکب نشده است ولی از جهت این که نتوانسته این مطلب را در محکمه ثابت کند مورد قصاص واقع خواهد شد؛ منشأ این قصاص آن است که گاهی ممکن است بین حکم واقعی و حکم ظاهری تعارض پیش آید و در این میان نه این قاتل گناهی مرتکب شده و نه کسانی که او را قصاص کردهاند و هر کدام به وظیفهی خود عمل کردهاند.
مسئله29: «في الموارد التي جاز الضرب و الجرح و القتل إنّما يجوز بينه وبين اللَّه، وليس عليه شيء واقعاً، لكن في الظاهر يحكم القاضي على ميزان القضاء، فلو قتل رجلًا، وادّعى أنّه رآه مع امرأته، ولم يكن له شهود على طبق ما قرّره الشارع، يحكم عليه بالقصاص، وكذا في الأشباه و النظائر»[7] . در مواردى كه زدن و مجروح ساختن و كشتن جايز است، فقط جواز آن بين او و بين خداوند است و در واقع چيزى بر او نيست، ولى در ظاهر قاضى طبق موازين قضاوت حكم مىكند. بنا بر اين اگر مردى را بكشد و ادعا كند كه او را با زنش ديده است و شهودى مطابق آنچه كه شارع مقدس مقرر فرموده، نداشته باشد حكم به قصاص او مىشود، و همچنين است در مورد اشباه و نظائر آن.
مسئله30: «من اطّلع على عورات قوم بقصد النظر إلى ما يحرم عليه منهم، فلهم زجره ومنعه، بل وجب ذلك، ولو لم ينزجر جاز دفعه بالضرب ونحوه، فلو لم ينزجر فرموه بحصاة أو غيرها حتّى الآلات القتّالة فاتّفق الجناية عليهكانت هدراً؛ ولو انجرّ إلى القتل ولو بادروا بالرمي قبل الزجر و التنبيه ضمنوا على الأحوط».كسى كه بر عورات قومى سر بكشد تا آنچه را كه از ايشان براى او حرام است نگاه كند. (مثلًا از بالاى خانه به داخل آن نگاه كند) پس آنها حق دارند، بلكه واجب است كه او را منع كرده و جلوگيرى نمايند. و اگر امتناع نكرد، دفع او با زدن و مانند آن جايز است، پس اگر امتناع نورزد و با سنگ كوچك يا غير آن حتى چيزهايى كه كشنده است به سمت او پرتاب كند و جنايت بر او واقع شود، هدر مىباشد و لو اينكه به قتل منتهى گردد. و اگر قبل از نهى كردن و آگاه نمودن، مبادرت به پرت كردن سنگ و مانند آن نمايند بنابر احتياط (واجب) ضامن مىباشند.
بیان استاد: کلمه «اطلّع» از طلع گرفته شده است:«طَلَعَ عَلَى الأَمْرِ طُلُوعاً: عَلِمَه»[8] یعنی از فلان جریان مطلع شد و با خبر شد ولی این اطّلاعی که در این بحث مد نظر ماست به معنای خبردار شدن نیست بلکه به معنای نگاه کردن با قصد حرام است به نحوی که کسی از درز دیوار یا پنجره یا پشت بام در حالی که اهالی خانه از حضور اجنبی بیخبر هستند و در وضعیت راحت و شخصی خود به سر میبرند بخواهد به ساکنین آن خانه نگاه کند و از عورات آنها اطلاع پیدا کند مثلا زنان این خانه به اعتبار این که نامحرمی حضور ندارد حجابی که در مقابل نامحرم باید داشته باشند ندارند و موی سر آنها و زینت بدن آنها نمایان است و یا این که بخواهد از منفذی به حمام و فضای خصوصی همسایه نگاه کند و عورات مرد و زن آن خانه را زیر نظر بگیرد، در همهی این موارد «اطلاع» به معنای نگاه کردن است و برای این معنا نظائری در قرآن کریم وجود دارد:
نمونههایی از استعمال قرآنی «اطلاع» به معنای «نگاه کردن»:
1. سوره کهف: ﴿...لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا﴾[9] . منظرهی اصحاب کهف در غار که به خواب فرورفته بودند چنان رعبانگيز بود كه اگر به آنها نگاه مىكردى فرار مىنمودى و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مىشد.
«اما اينكه اين رعب و وحشت كه از مشاهده اصحاب كهف سراسر وجود بيننده را پر مىكرد به خاطر ظاهر جسمانى آنها بود، يا يك نيروى مرموز معنوى در اين زمينه كار مىكرد؟ در آيات قرآن سخنى از آن نيامده، هر چند مفسران بحثهايى دارند كه چون دليلى بر آنها نبود از ذكر آنها صرف نظر مىكنيم»[10] .
2. سوره قصص: ﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾[11] . فرعون گفت: اى گروه اطرافيان و درباريان! من خدايى غير از خودم براى شما سراغ ندارم"! خداى زمينى مسلما منم! و اما خداى آسمان دليلى بر وجود او در دست نيست، اما من احتياط را از دست نمىدهم و به تحقيق مىپردازم! سپس رو به وزيرش هامان كرد گفت:" هامان! آتشى برافروز بر خشتها (و آجرهاى محكمى بساز) ﴿فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ﴾. سپس قصر و برجى بسيار مرتفع براى من بساز، تا بر بالاى آن روم، و خبرى از خداى موسى بگيرم!، هر چند من باور نمىكنم او راستگو باشد، و فكر مىكنم او از دروغگويان است"! ﴿فَاجْعَلْ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبِينَ﴾.
بیان استاد: در این آیه کلمه «اطّلع» که از زبان فرعون نقل شده به معنای خبردار شدن نیست زیرا فرعون میتوانست از طریق واسطه چنین خبری را به دست آورد مانند اخباری که مردم در این زمانه از خبرنگارها به دست میآورند، بلکه مقصود فرعون این بود که خودش شاهد و ناظر باشد و در اوج آسمان به وجود خدایی که موسی او را معرفی میکند نگاه بیافکند.
کلمه «اطلاع» در مسئلهی مورد بحث ما نیز این چنین است و به معنای نگاه کردن است؛ اگر کسی سرکشی میکند به خانهی غیر و در صدد اطلاع و نگاه کردن به عورات ساکنین آن خانه است در حالی که آنها از نگاه او غافل هستند حکم شرعی در مقابل چنین کسی این است که اول به او تذکر دهند و اگر در فرصتهای دیگر مجدد به این عمل مبادرت ورزید باید با سر و صدا و عتاب او را از این کار باز دارند و اگر همچنان اصرار به این کار داشت با پرت کردن سنگ کوچک و ضرب بدنی ملایم او را از این کار باز دارند و اگر نتیجه نداد صاحب خانه حق دارد که با وسیلهای چشم او را کور کند و حتی در آخرین مرحله او را به قتل برساند و خون چنین خائنی هدر خواهد بود.
نکته پایانی: این که آیات 50 تا 60 سوره صافات درسهای مهمی برای همهی ما دارد که إن شاء الله در جلسهی آینده به عنوان درس اخلاق بیان خواهیم کرد.