99/10/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الجهاد/شرائط وجوب الجهاد / وجوب دفع هر نوع استیلایی از طرف کافرین بر علیه مسلمین حتی در احکام ارث
بحث راجع به دفاع است اگر دشمن حملهی نظامی و مسلحانه بکند بر همهی مسلمانان واجب است درمقابل دشمنان بایستند و تهاجم آنها را دفع کنند منتهی مرحوم امام ابتکاری به کار بردهاند و دفع استیلای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی دشمنان را نیز واجب دانستهاند و برای اثبات این مدعا متمسک شدیم به آیات قرآن کریم و روایات از جمله آیات آیه نفی سبیل است: ﴿وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾[1] . خداوند هرگز راهی برای تسلط کافرین علیه مؤمنین قرار نداده است، قاعدهی نفی سبیل از این آیه استفاده میشود، این قاعده یک قاعده مسلمی است و در بسیاری از مباحث فقهی به آن تمسک کردهاند، به عنوان نمونه، استفادهای که شیخ اعظم از این قاعده در ممنوعیت تملیک عبد مسلمان توسط کافر نمودهاند را بیان کردیم زیرا اقتضای ملکیت یک عبد، تسلط و اشراف مولای او میباشد و به همین اندازه نیز جایز نیست یک کافری یک مسلمان را تحت سیطرهی خود قرار دهد و حتی مرحوم شیخ مورد دیگری را مطرح کردند که اگر به شکل قهری نیز یک عبد مسلمان به ملکیت یک کافر در بیاید او را وادار میکنند که عبد خود را به یک مسلمان بفروشد.
ملکیت قهری؛ مانند این که یک کافری یک عبد مسلمان را بخرد و قبل از این که تسلّطی بر او اعمال کند فوت شود و این عبد به ورثهی کافر او برسد حاکم شرع او را وادار میکند که این عبد را به یک مسلمان بفروشد به هر حال اجازه نمیدهند که یک کافر، مالک یک عبد مسلمان شود زیرا مالک بودن، یک برتری و امتیاز و فضیلت به شمار میآید.
حکم اجیر شدن مسلمان برای کافر: مرحوم شیخ اعظم، تحت عنوان «تمليك المنافع» در بحث اجیر شدن یک مسلمان برای یک کافر، چهار قول مطرح کردهاند و از بین این اقوال، قول دوم را پذیرفتهاند و فرمودهاند: «أظهرها الثاني، فإنّه كالدين ليس ذلك سبيلًا، فيجوز»[2] . یعنی ظاهرترین این اقوال قول دوم است که در این قول اجیر شدن یک مسلمان برای کافر را یک نوع دین و بدهی در قبال دریافت مزد نسبت به کافر به حساب آوردهاند و هرگز بدهکار بودن کسی نسبت به کسی به معنای استیلای طلبکار به شمار نمیآید در نتیجه اشکالی ندارد که یک مسلمان اجیر یک کافر شود و مزدی دریافت کند.
مرحوم شیخ در معرفی مانعین و بیان استدلال آنها فرمودهاند: «خلافاً للقواعد و ظاهر الإيضاح، فالمنع مطلقاً؛ لكونه سبيلًا». از مطالب به دست آمده در کتاب «قواعد» و ظاهر بیان «ایضاح» این چنین معلوم می شود که مرحوم علامه حلی اجیر شدن یک مسلمان برای یک کافر را نیز از مصادیق استیلاء دانستهاند و به طور مطلق چنین اجیر شدنی را ممنوع کردهاند.
مختار استاد: ما نیز همین قول علامهی حلی را میپذیریم و اجیر شدن یک مسلمان را برای یک کافر، طبق رهنمود آیه «نفی سبیل» نوعی تن دادن به استیلای کفّار تلقی میکنیم.
دفع یک شبهه: شاید یک شبههای مطرح شود مبنی بر این که در نقل قولهای تاریخی شنیده شده است امیرالمؤمنین(ع) مدّتی به عنوان اجیر در نخلستان کفّار مشغول کشیدن آب و رسیدگی به نخلستان بودند تا مزدی دریافت کنند و یا این که فاطمه زهراء(س) برای یک کافری ریسندگی نخ انجام میدادند[3] چه دفاعی از این جریان میتوان داشت؟ و آیا به همین مقدار تحت فرمان یک کافر قرار گرفتن نوعی استیلاء به وجود نمیآورد؟
جواب استاد: در جواب میگوییم که هرگز چنین اتفاقی نیفتاده است و این نقل قولها یک نوع بیان سمبلیک است در اثبات زهد و تواضع این خاندان و إلا این بزرگواران بر خلاف دستور قرآن کریم اقدام به چنین کاری نمیکردند.
جواز ارث مسلمان از کافر و ممنوعیت ارث کافر از مسلمان: روز گذشته در اثبات نفی هر نوع استیلایی از طرف کفار بر علیه مؤمنین هم استدلال قرآنی داشتیم و هم به یک روایت که با دو تعبیر ثبت شده است استناد کردیم: «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْهِ وَ الْكُفَّارُ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتَى لَا يَحْجُبُونَ وَ لَا يَرِثُون». راجع به قسمت دوم روایت که یک کافر را به منزلهی یک میّت معرفی کرده است توتضیح دادیم که مقصود از مانع شدن در ارث به چه معناست و این که یک کافر حاجب ارث مسلمان نیست نیز توضیح دادیم.
بیان استاد: اجمال بحث این است که برای ورّاث سه طبقه قابل تصور است در طبقه اول اولاد و ابوین و در طبقه دوم برادران و خواهران و جدّات و اجداد و در طبقه سوم عموها و داییها و خالهها و عمهها قرار دارند؛ با وجود حتی یک فرد در طبقه بالاتر نوبت به طبقه پایین نمیرسد مثلا اگر کسی در طبقه اول فقط یک اولاد داشته باشد و در طبقه دوم چندین برادر و خواهر داشته باشد آن یک اولاد حاجب و مانع ارث بردن برادران و خواهران میشود و هیچ سهمی از ارث به طبقه دوم نمیرسد و همچنین برادر ابوینی مانع ارث برادر امی یا ابی میشود ولی مثلا اگر در طبقه اول فقط یک وارث باشد و آن هم کافر مانعی برای ارث بردن ورّاث طبقه دوم که مسلمان هستند ایجاد نمیشود.
و اما در بیان قسمت دوم روایت که فرمود: «وَ لَا يَرِثُون» این که ورثهی کافر از یک مسلمان ارث نمیبرد، در اثبات این حکم به دو روایت متمسک میشویم:
روایت اول: «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي النَّصْرَانِيِّ يَمُوتُ وَ لَهُ ابْنٌ مُسْلِمٌ (أَ يَرِثُهُ) قَالَ (نَعَمْ)- إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَزِدْنَا بِالْإِسْلَامِ إِلَّا عِزّاً فَنَحْنُ نَرِثُهُمْ وَ هُمْ لَا يَرِثُونَّا»[4] .
در این روایت عبد الرحمن بن اعیَن از امام باقر(ع) سؤال کرده که آیا یک وارث مسلمان میتواند از یک میّت غیر مسلمان مانند یک یهودی ارث ببرد مثلا اگر پدر یک مسلمانی یهودی باشد و خود این فرزند به دین اسلام مشرّف شده باشد از پدر یهودی خود ارث میبرد؟ امام(ع) در جواب فرمودهاند: بله از یک غیر مسلمان به یک مسلمان ارث میرسد زیرا اراده خداوند این است که برای مسلمانان در برابر غیر مسلمانان عزّت و آقایی ایجاد کند به همین جهت ما مسلمانها از غیر مسلمانان ارث میبریم ولی آنها از ما ارث نمیبرند.
روایت دوم: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا يَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَيْنِ نَحْنُ نَرِثُهُمْ وَ لَا يَرِثُونَّا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَزِدْنَا بِالْإِسْلَامِ إِلَّا عِزّا»[5] .
در این روایت که عبد الرحمن بن اعین راوی آن است از امام صادق(ع) نقل کرده که حضرت فرمودند: مسئله ارث در بین شیعیان و اهل سنّت دو طرفه و «توارث» نیست یعنی طوری نیست که هم اهل سنّت از شیعیان ارث ببرند و هم شیعیان از اهل سنّت بلکه این حکم یک طرفه است یعنی فقط شیعیان از اموات اهل سنّت خود ارث میبرند ولی اهل سنّت از اموات شیعه خود ارث نمیبرند.
امام صادق(ع) در ادامهی روایت دلیل این برتری شیعیان بر اهل سنّت را این دانستهاند که خداوند اراده کرده است که شیعیان در عزّت و برتری نسبت به غیر شیعه قرار داشته باشند و غیر شیعه بر آنها استیلائی نداشته باشند.
إن شاء الله ادامه بحث در جلسه آینده