درس خارج فقه استاد مقتدایی

99/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الزكاة/أحكام الزكاة / زکات مال(حکم بهره‌مندی وکیلِ در توزیع از زکات؛ حکم دعا برای صاحب زکات)

 

جلسه گذشته راجع به مسئله 15 تحریر الوسیله از مباحث زکات مال نکاتی بیان شد؛ خلاصه بحث این است که اگر کسی اموالش به حد نصاب شرعی رسیده باشد ولی شأن و یا شرائط او طوری باشد که خودش نتواند مستقیما این اموال را در اختیار مستحقین قرار دهد در این فرض جایز است که مالک به منظور توزیع این اموال برای خود وکیل انتخاب کند تا این وجوهات به دست مستحقیق برسد در این فرض، سؤالی پیش می‌آید که اگر مالکِ این اموال، خصوصیتی برای فقراء و مستحقین قائل نشود و این اموال را به طور مطلق در اختیار وکیل قرار داده باشد تا به دست مستحقین برساند آیا در صورت نیازمندی خود وکیل این اجازه را دارد که در حد متعارف سهمی برای خود کنار بگذارد یا خیر؟

مرحوم امام در پاسخ به این سؤال شروطی را برای استحقاق وکیل از این اموال قائل شده‌اند؛ اول این که در واقع خود وکیل جزء فقراء و نیازمندان به حساب بیاید و شرط دوم این که در کلام مالک این اموال و در کلام موکل او عبارت و قیدی به کار نرفته باشد که انصراف به غیر او داشته باشد مثلا اگر مالک بگوید: «این اموال را در اختیار مستحقینی قرار بده که از طلاب متأهل باشند» در این فرض اگر این وکیل هر چند فقیر باشد ولی طلبه نباشد و یا این که طلبه باشد ولی متأهل نباشد نمی‌تواند از این اموال سهمی برای خود بردارد ولی اگر حائز تمام شروط باشد اشکالی ندارد که سهمی برای خود کنار بگذارد.

ولی در مجموع در این مسئله احتیاطی وجود دارد و آن احتیاط این است که هر چند خود وکیل تمام شرائط استحقاق از این اموال را داشته باشد ولی از استفاده چنین اموالی اجتناب کند مگر این که خود مالک إذن صریح داده باشد، مخصوصا در جایی که موکل وکیل خود را بشناسد و بداند او از فقراء و مستحقین است ولی با این حال صراحتا نگفته باشد که از این اموال برای خود و عائله خود بردارد این احتیاط مستحب را تقویت می‌کند که از بهره‌مندی خود از این اموال اجتناب کند.

سرایت حکم بهره‌مندی وکیل در توزیع زکات به سایر وجوهات

بحث راجع به این است که اگر کسی برای توزیع زکات مال خود کسی را وکیل قرار داد در صورت استحقاق خود وکیل با دو شرط جایز است که این وکیل برای خود و عائله خود نیز از این اموال سهمی را کنار بگذارد اول این که در واقع این وکیل، مستحق باشد و از فقراء به حساب آید و دیگر این که قیدی در کلام موکل نباشد مبنی بر انصراف کلام او به غیر وکیل، مرحوم امام این مسئله را تسری می‌دهند به سائر وجوهات و آن را محدود به بحث زکات نمی‌کنند مثلا اگر کسی خمسی را به وکالت در اختیار داشت همین مباحث پیش می‌آید و او مختار خواهد بود تا جایی که شرع به او اجازه داده است بتواند از این وجوهات برای خود و عائله خود سهمی اختصاص دهد و حتی اگر این اموال جزء وجوهات واجب شرعی نباشد بلکه صرفا هبه‌ای باشد و یا تبرعا در اختیار او قرار گرفته باشد چنین حکمی خواهد داشت مثلا امکان دارد یک شخص خیّری بانی شده است یک مجلس مذهبی مانند مجلس عزاداری یا مجلس جشن میلاد و عروسی و یا حتی یک مهمانی ترتیب داده باشد و گروهی از حضار به میل و علاقه خود به جهت رضای خدا و یا به جهت حس رفاقت با صاحب مجلس اقدام کنند و در امر آماده سازی مجلس و خوش آمد گویی و پذیرایی از مهمان‌ها به صاحب مجلس کمک برسانند و هیچ چشم داشت مادی نداشته باشند در این فرض اگر پس از اتمام مجلس که احتمال دارد برخی موارد چندین روز ادامه داشته باشد صاحب مجلس به یکی از این افراد پولی بدهد و از او بخواهد که بین این کسانی که در این مدت کمک کار او بوده‌اند توزیع کند و از آنها به این طریق قدردانی شود، در این جا این سؤال پیش می‌آید آیا خود این شخص وکیل که خود از همان کمک کنندگان در این مجلس بوده است حق دارد که سهمی از این مبالغ را برای خود کنار بگذارد یا خیر؟

همان پاسخی که راجع به وکیل در توزیع زکات مطرح شد این جا هم کاربرد دارد یعنی این شخص با دو شرط می‌تواند از این اموال سهمی ببرد اول این که خود، جزء این گروه باشد و دیگر این که در کلام موکل یا صاحب مجلس کلامی که انصراف به غیر او داشته باشد موجود نباشد هر چند با تحقق همه شروط باز هم احتیاط مستحب این است که چنین وکیلی از این اموال برای خود سهمی اختصاص ندهد مگر این که إذن صریح از طرف صاحب مجلس داشته باشد، زیرا با شناختی که صاحب مجلس از این وکیل دارد این شبهه است که اگر بنا بود سهمی به وکیل تعلق گیرد باید به صراحت نام او را جدا گانه مطرح می‌نمود و به جهت همین شبهه است که مرحوم امام احتیاط مستحب را اجتناب از اختصاص سهم برای وکیل دانسته‌اند مگر به إذن صریح از خود موکل.

پاسخ استاد به یک سؤال: سؤالی مطرح شد مبنی بر این که آیا مالک، اجازه دارد خودش از بین مستحقین، افرادی را انتخاب نماید و این اموال زکوی را به آنها اختصاص دهد؟ به نحوی که وکیل او نیز موظف باشد طبق نظر او این اموال را توزیع کند؟

پاسخ: فرق است بین مقام اداء و مقام تعلق وجوب؛ یعنی در مقام وجوب اختیاری برای مالک وجود ندارد و اگر اموال او به حد نصاب شرعی رسید، مقدار مشخصی از آن به عنوان زکات مال خواهد بود ولی پس از تعلق وجوب در بین مصادیقی که شرعا برای مصرف زکات معین شده است او اختیار دارد هر مصداقی که به نظر او اولویت دارد بر سایر مصادیق ترجیح دهد مثلا مصارف زکات هشت مورد معین شده است از بین این موارد هشتگانه او می‌تواند فقراء را در اولویت قرار دهد و از بین فقراء نیز می‌تواند قیود دیگری که صلاح می‌داند را لحاظ کند و این مقام همان مقام اداء زکات است که در اختیار صاحب مال است.

بیان دو مسئله در تتمه مسائل پانزده گانه

مرحوم امام در پایان مباحث مربوط به زکات مال، پانزده مسئله را بیان فرمودند که امروز پایان این مسائل بود.

دو مسئله‌ای که مناسب بود مرحوم امام متعرض آن می‌شدند

مسئله اول: آیا تعلق زکات به عین است یا ذمه؛ مثلا کسی که مقداری گندم دارد که به حد نصاب شرعی رسیده است به نحوی که وجوب پرداخت یک دهم آن محرز شده باشد، سؤال این است که آیا یک دهم به عین تعلق می‌گیرد یا به ذمه مکلف؟ این مسئله‌ای است که مرحوم سید در عروه آن را ذکر کرده‌اند دیگران نیز به آن توجه کرده‌اند و مرحوم آیت الله فاضل در پایان مطالبی که بر مسائل پانزده گانه مرحوم امام داشتند این انتقاد را بیان می‌کنند و خود متعرض این مسئله‌ی مهم می‌شوند.

مسئله دوم: مسئله دعا پس از اخذ زکات است، یکی از مسائلی که شایسته است در این مرحله از مباحث زکات متعرض آن شویم آن است که با توجه به آیه: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ ۖ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[1] «تو از اموال مؤمنان صدقات را دریافت دار که بدان صدقات نفوس آنها را پاک و پاکیزه می‌سازی و رشد و برکت می‌دهی، و آنها را به دعای خیر یاد کن که دعای تو در حق آنان موجب تسلّی خاطر آنها شود و خدا شنوا و داناست».

این سؤال پیش می‌آید که آیا پس از دریافت زکات توسط مستحق یا متولی امر زکات آیا واجب است که آنها مالک زکات را دعا کنند همان طور که در این آیه کریمه پیامبر اسلام(ص) مکلف می‌شوند که ادا کنندگان زکات را دعا کنند و یا پس از رسول خدا(ص) امیرالمؤمنین(ع) چنین مسئولیتی پیدا می‌کنند و یا در زمان غیبت تکلیف متولیان امر زکات بر آنها چنین وجوبی است و یا این که مستحب است؟ برخی مراجع بزرگوار در حین دریافت سهمین شریفین علاوه بر دعای شفاهی دقت دارند که حتی در قبوض صادر شده دعای کتبی و طلب برکت برای صاحب وجوهات شرعی از درگاه خدای متعال کنند.

این مسئله‌ای است که مرحوم سید در عروة و مرحوم محقق در شرایع متعرض آن شده‌اند و منشأ آن را همین آیه کریمه فوق الذکر می‌دانند که ابتداء این مسئله بررسی می‌شود که پیشنهاد استاد نیز بر طرح این مسئله در تتمه مسائل زکات است و پس از آن مسئله‌ای که مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی متعرض آن شده‌اند مورد بررسی قرار خواهد گرفت إن‌شاء الله.

حکم دعا در اخذ زکات مال

یکی از مباحثی که در باب زکات مورد اختلاف واقع شده این است که وقتی امام(ع) یا متولی امر زکات یا مستحق زکات، مال زکوی را دریافت می‌کند آیا واجب است که صاحب مال را دعا کند و از خداوند طلب برکت برای او کند و یا این که چنین دعایی مستحب است؟

کلام مرحوم سید در عروة: «يستحب للفقيه أو العامل أو الفقير الذي يأخذ الزكاة الدعاء للمالك، بل هو الأحوط بالنسبة إلى الفقيه الذي يقبض بالولاية العامة»[2] .

مرحوم سید دعا کردن مجتهد یا عامل زکات یا فقیر و مستحق در حق مالک پس از دریافت زکات را مستحب دانسته‌اند بلکه رعایت این استحباب را نسبت به فقیه احتیاط دانسته‌اند زیرا فقیه به ولایت عامه مسؤل دریافت زکات می‌باشند.

کلام مرحوم محقق در شرایع: «إذا قبض الإمام الزكاة دعا لصاحبها وجوبا و قيل استحبابا و هو الأشهر»[3] .

مرحوم محقق دعای امام(ع) برای صاحب زکات را در حین اخذ زکات واجب دانسته‌اند و بر اساس قیلی این دعا را مستحب دانسته‌اند و همین قیل را اشهر اقوال می‌دانند.

کلام صاحب جواهر: «إذا قبض النبي صلى‌الله‌عليه‌ وآله‌وسلم أو الإمام عليه‌السلام الزكاة دعا لصاحبها وجوبا عند جماعة منهم الشيخ في المحكي من مبسوطة، والفاضلان في المعتبر والإرشاد، والشهيدان في الدروس والمسالك وغيرهم، بل نسب إلى الأكثر وقيل وقائل الشيخ والفاضل في غير التذكرة والإرشاد على ما قيل وغيرهما استحبابا، وهو الأشهر عند المصنف لأصالة عدم الوجوب، ولأنه لا يجب على الفقير إجماعا»[4] .

ماحصل کلام صاحب جواهر این است که «جماعتی مانند شیخ در مبسوط و فاضلان(محقق و علامه) در معتبر و ارشاد و شهیدین در دروس و مسالک و غیر این فقهاء این دعا را واجب دانسته‌اند بلکه این قول به اکثر نسبت داده شده است.

و فقهائی مانند شیخ طوسی در مبسوط و فاضل در غیر تذکره و ارشاد این دعا را مستحب دانسته‌اند و این قول نزد مصنف(محقق) اشهر است و دلیل این اشهریت به دو امر باز می‌گردد دلیل اول این است که اصل، عدم وجوب دعاست و دلیل دوم این که به اجماع همه فقهاء دعای فقراء در حق صاحبهان زکات واجب نیست».

اختلافات سه‌گانه در مسئله دعا برای صاحب زکات

اول: آیا این دعا برای صاحب زکات توسط پیامبر(ص) و امام(ع) و عاملین زکات و مستحقین و فقرای دریافت کننده این وجوهات واجب است یا مستحب؟

دوم: آیا حکم به وجوب دعای صاحب زکات نزد کسانی که آن را واجب می‌دانند مخصوص پیامبر(ص) است و یا این که آن را به تمام دریافت کنندگان زکات تسری می‌دهند؟

سوم: آیا این دعا باید به لفظ صلاة باشد یا با هر عبارتی که دعای در حق صاحب زکات باشد مانند «جزاک الله خیرا» کفایت می‌کند؟

دلیل کسانی که دعا برای صاحب زکات را واجب دانسته‌اند:

عده‌ای به ظاهر آیه قرآن کریم تمسک جسته‌اند و قائلند وقتی از طرف مولی امری صادر می‌شود این امر ظهور در وجوب دارد و نه تنها اولین مخاطب این امر که خود پیامبر(ص) است مکلف می‌شود این واجب را به جا آورد بلکه هر کسی که آخذ شرعی زکات به شمار آید اعم از امام معصوم(ع) و فقیه و عامل زکات و مستحق و فقیر همه این آخذین واجب است که تأسی به پیامبر(ص) کنند و در حق صاحب زکات دعا کنند.

دلیل دیگر این که کسانی به روایات موجود در منابع اهل سنت استدلال کرده‌اند مبنی بر این که وقتی پیامبر اسلام(ص) از کسی زکات اخذ می‌کردند در حق آنها دعا می‌کردند گویا رسول خدا(ص) از این آیه وجوب را برداشت نموده بودند که این چنین عمل می‌کردند.

حدیث اول: «حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ أَبِي أَوْفَى يَقُولُ: كَانَ الرَّجُلُ إِذَا أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِصَدَقَةِ مَالِهِ صَلَّى عَلَيْهِ، فَأَتَيْتُهُ بِصَدَقَةِ مَالِ أَبِي، فَقَالَ: " اللهُمَّ صَلِّ عَلَى آلِ أَبِي أَوْفَى»[5] .

عمر بن مرّة نقل می‌کند از أبی أوفی شنیدم که می‌گفت: هر کس که در محضر رسول خدا(ص) حاضر می‌شد تا زکات مالش را بدهد، پیامبر(ص) در حق او دعا می‌کرد و روزی خود من زکات مال پدرم را به پیغمبر(ص) تقدیم کردم و حضرت چنین دعا کرد: «اللهُمَّ صَلِّ عَلَى آلِ أَبِي أَوْفَى».

حدیث دوم: «حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَحْيَى، وَأَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِى شَيْبَةَ، وَعَمْرٌو النَّاقِدُ، وَإِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ. قَالَ يَحْيَى: أَخْبَرَنَا وَكِيعٌ عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ. قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَ اللهِ بْنَ أَبِى أَوْفَى. ح وَحَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ مُعَاذٍ - وَاللفْظُ لَهُ - حَدَّثَنَا أَبِى عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ عَمْرٍو - وَهُوَ ابْنُ مُرَّةَ - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ أَبِى أَوْفَى، قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَتَاهُ قَوْمٌ بِصَدَقَتِهِمْ - قَالَ: " اللهُمَّ، صَلِّ عَليْهِمْ "، فَأَتَاهُ أَبِى - أَبُو أَوْفَى - بِصَدَقَتِهِ، فَقَالَ: " اللهُمَّ، صَلِّ عَلى آلِ أَبِى أَوْفَی»[6] .

البته ما در جواب کسانی که می‌خواهند از عمل پیامبر(ص) استدلال بر وجوب دعا برای صاحب زکات کنند می‌گوییم که دلالت عمل اعم از وجوب است و این احتمال وجود دارد که عمل پیامبر(ص) یک عمل استحبابی بوده باشد.

دلیل کسانی که دعا برای زکات را واجب نمی دانند: این گروه به خود این آیه تمسک جسته‌اند بر عدم وجوب دعا در حق صاحب زکات زیرا تعلیلی که برای دعای پیغمبر(ص) ﴿وَصَلِّ عَلَيْهِمْ﴾ در حق صاحب زکات آمده است که ﴿إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ﴾ دال بر این است دعای پیغمبر(ص) واجب نیست زیرا ایجاد سکونت و آرامش قابل تصور نیست که از امور واجب بوده باشد و زمانی که ایجاد این سکونت واجب نباشد مسلما دعا کردن برای تحقق آن نیز واجب نخواهد بود این مسئله مانند ایجاد ترغیب به نماز در دیگران است زیرا هرچند تشویق کردن و ترغیب کردن به نماز یک امر پسندیده‌ای است ولی این ترغیب بر کسی واجب نیست؛ دلیل دیگر این که وقتی امیرالمؤمنین(ع) عاملین زکات را برای جمع آوری زکات اعزام می‌کردند توصیه‌هایی داشتند از جمله این که اگر در خانه کسی رفتید و ادعا کرد که زکات مال بر او واجب نشده است و یا زکات مال خود را پرداخت کرده است حرف او را بپذیرید و زحمتی برای مردم ایجاد نکنید ولی هرگز در این توصیه‌ها امر به دعا در حق صاحب زکات وارد نشده است[7] .

ان‌شاءالله ادامه بحث در جلسه آینده.


[1] سوره توبه/ آیه 103.
[2] عروة الوثقى، طباطبائي يزدي، سيد محمد كاظم، ج4، ص146، جامعه مدرسین.
[3] شرائع الإسلام، محقق حلي، ج1، ص154، اسماعیلیان.
[4] جواهر الكلام، نجفي جواهري، شيخ محمد حسن، ج15، ص453، دار احیاء التراث العربی(بیروت).
[5] مسند أحمد، أحمد بن حنبل، ج31، ص457، الرسالة.
[6] إكمال المعلم بفوائد مسلم، القاضي عياض، ج3، ص635، دار الوفاء للطباعة والنشر والتوزيع، مصر.
[7] نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان، مكارم شيرازى، ناصر، ج1، ص595، مدرسه الامام على بن ابى طالب( ع).. «شريف رضى رحمه الله مى‌گويد: «ما قسمتى از اين وصيّت را در اين‌جا آورديم تا معلوم گردد امام عليه السلام همواره اركان حق را بپا مى‌داشت و فرمان به عدل را صادر مى‌كرد، در كارهاى كوچك و بزرگ، پرارزش يا كم ارزش».با تقوا و احساس مسؤوليّت در برابر خداوند يكتا و بى‌شريك حركت كن و در اين راه هيچ مسلمانى را مترسان! و بر سرزمين او ناخشنود مگذر! بيش از حقّ خداوند در اموالش از او مگير؛ پس آن‌گاه كه به آبادى قبايل رسيدى، ابتدا در كنار آب فرود آى و داخل خانه‌هاشان مشو! سپس با آرامش و وقار به سوى آنان برو، تا در ميان آنها قرارگيرى، به آنها سلام كن و از اظهار تحيّت به آنان بخل مورز! پس از آن به آنان مى‌گويى: اى بندگان خدا مرا ولىّ خدا و خليفه‌اش به سوى شما فرستاده تا حقّ خدا را كه در اموالتان است بگيرم؛ آيا در اموال شما حقّى از خدا هست كه آن را به نماينده‌اش بپردازيد؟ اگر كسى گفت نه، ديگر به او مراجعه مكن و اگر كسى پاسخ داد بلى، همراهش برو؛ امّا نه اين كه او را بترسانى يا تهديد كنى ... يا بر او سخت‌گيرى كنى و او را به كار مشكلى مكلّف سازى، هر چه از طلا يا نقره به تو داد بستان و اگر داراى گوسفند يا شتر بود، بدون اذن او داخل مشو، زيرا بيشتر آنها از آنِ اوست و آنگاه كه داخل شدى همچون شخص مسلّط و سخت‌گير رفتار مكن؛ حيوانى را فرار مده و ناراحت مساز! و در ميان آنها صاحبش را ناراحت مكن! (به هنگام گرفتن حق خدا) حيوانات را دو قسمت كن و صاحبش را مخيّر ساز كه يك قسمت را انتخاب كند و در انتخابش به او اعتراض مكن!...»