درس خارج فقه استاد مقتدایی

99/06/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الزكاة/أحكام الزكاة / زکات مال (افضلیت پرداخت زکات به مجتهد)

 

بحث اخلاقی

در جلسات قبل با تمسک به روایات، راجع به آداب معاشرت با اطرافیان؛ پدر، مادر، زن و بچه، دوستان و آشنایان صحبت‌هایی انجام شد، متأسفانه حالتی اخیرا در ما طلبه‌ها نسبت به موازین اخلاقی احساس می‌شود که گویا بی‌قیدی و بی‌توجهی و بی‌مبالاتی در آن رسوخ کرده است؛ رذائلی مانند غیبت، تهمت، دروغ و افتری بسیار زیاد شده است، مثلا کسی پیدا می‌شود که بدون مدرک، نسبتی را به کسی می‌دهد؛ اگر چه بیاید بعدا تکذیب کند و عذر خواهی کند ولی اثر خود را می‌گذارد.

لازم است که همه ما مراقبت‌های بیشتری نسبت به خودمان داشته باشیم مخصوصا فرآورده‌های مربوط به زبان؛ باید قبول کنیم که زبان ما رهاست، گناهان فراوانی از زبان خارج می‌شود که ما به آن بی‌توجه هستیم، گناهانی مثل دروغ، تهمت، غیبت و حتی حرف‌هایی که مطمئن هستیم که گناه نیست ولی کاملا بی‌خود و بی‌فایده برای دنیا و آخرت ماست به نحوی که بعضی از ما طلبه‌ها ساعتها دور هم جمع می‌شویم و وقت خودمان را با این حرف‌های بی‌هدف هدر می‌دهیم مثل جایی که شرح حال فسّاق و فجّار را توصیف می‌کنیم.

 

آثار مخرب برخی گناهان مربوط به زبان در آیات و روایات

اول: وقتی به جهنمی‌ها گفته می‌شود: ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ- قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ- وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ- وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ- وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ﴾[1] چه چیزی شما را سقری کرد و گرفتار جهنم شدید آنها در جواب می‌گویند: ما اهل نماز نبودیم و ما اهل اطعام به مساکین نبودیم و ما کسانی بودیم که در مجالس لهو و لعب و هرزه‌گویی خوض می‌کردیم و حاضر می‌شدیم، این حرف‌های بی‌هدف و این گناهان مربوط به زبان این گرفتاری‌ها را برای ما ایجاد می‌کند.

دوم: به نظر می‌رسد ما باید در این مسئله‌ی‌ کنترل زبان، بیشتر کار کنیم یکی از این موارد، غیبت است که به صراحت مذمّت آن در قرآن کریم آمده است، ببینید قرآن با چه تعابیر عجیبی ما را از این گناه باز می‌دارد و چه تشبیهات حیرت آوری به کار می‌برد: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ﴾[2]

در این آیه، غیبت به این تشبیه شده است که شخص غیبت کننده گویا گوشت تن برادر خود را که مرده است بخورد و همه از این کار کراهت دارند.

سوم: انس بن مالک نقل می‌کند از رسول خدا(ص) زمانی که در معراج سیر می‌کردند و به گروهی که اهل غیبت بودند بر‌خورد کردند: «مررت لیلة أسری بی فرأیت قوما یخمشون وجوههم بأظافیرهم فسألت جبریل عنهم فقال هؤلاء الذین یغتابون الناس»[3]

وقتی من را به معراج بردند از گروهی گذشتم که با ناخن‌های خود صورتشان را می‌خراشیدند، گفتم: ای جبرائیل این‌ها چه کسانی هستند؟ گفت اینان گوشت مردم می‌خورند و آبروی آنان را می‌برند. این روایت حالت غیبت کننده و غیبت شده را هنگام رؤیت نامه عمل خود بیان می‌دارد که چگونه غیبت، حسنات را از اعمال غیبت کننده به اعمال غیبت شده منتقل می‌نماید.

چهارم: ابوسعید خُدری روایتی نقل می‌کند از رسول خدا(ص): «وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: إِيَّاكُمْ وَ اَلْغِيبَةَ فَإِنَّ اَلْغِيبَةَ أَشَدُّ مِنَ اَلزِّنَا قَالُوا وَ كَيْفَ اَلْغِيبَةُ أَشَدُّ مِنَ اَلزِّنَا قَالَ لِأَنَّ اَلرَّجُلَ يَزْنِي ثُمَّ يَتُوبُ فَتَابَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ إِنَّ صَاحِبَ اَلْغِيبَةِ لاَ يُغْفَرُ حَتَّى يَغْفِرَ لَهُ صَاحِبُهُ»[4]

رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود: بپرهيزيد از غيبت كه از زنا بدتر است گفتند: چطور از زنا بدتر است فرمود: چون زنا با توبه جبران مى‌شود ولى غيبت كننده آمرزيده نشود تا غيبت شده او را بيامرزد.

شاید این سؤال مطرح بشود که چرا برای زنا حد شرعی مقرر شده است ولی برای غیبت که از زنا شدیدتر است چنین حدی نیست؟ در جواب باید بگوییم که زنا آثار اجتماعی بسیار مخربی به همراه دارد و تجاوز علنی به دیگری است ولی غیبت چنین آثاری ندارد.

پنجم: یکی از آفات زبان، حرف‌های هرزه و بیهوده است؛ اگر چه گناه به حساب نیاید ولی باعث تضییع عمر می‌شود عمری که می‌تواند منشأ خیرات فراوان باشد برای پی‌بردن به ارزش این عمر و برکاتی که همین زبان می‌تواند برای ما داشته باشد داستانی را از حضرت سلیمان نقل می‌کنیم: «برگزیده حضرت سبحان، جناب سلیمان با بساط شاهی و سلطنت و عظمت و مکنت بر دهقانی گذر کرد دهقان چون شأن سلیمان را دید گفت: خدای مهربان به پسر داود پادشاهی عظیم و سلطنتی کبیر کرامت فرموده. باد این سخن را به گوش سلیمان رسانید. حضرت از بساط عظمت به زیر آمد و نزد او رفت و فرمود: چیزی را که توانایی آن را نداری و تحمل مسئولیتش را برایت قرار نداده‌اند آرزو مکن؛ اگر یک تسبیح تو را خدا بپذیرد، برای تو از آنچه حشمت دنیا به سلیمان عنایت شده، بهتر است زیرا ثواب تسبیح باقی و ملک سلیمان فانی است!»[5]

ششم: «وَ قَدْ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: إِنَّ اَلرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالْكَلِمَةِ لِيُضْحِكَ بِهَا جُلَسَاءَهُ فَيَهْوِي بِهَا أَبْعَدَ مِنَ اَلثُّرَيَّا»[6] .

گاهی کسی می‌خواهد در مجلسی چیزی بگوید که همه را بخنداند این سخن او به قدری پست است که موجب می‌شود به اندازه فاصله‌ای دورتر از ستاره ثریا از قدر و منزلت خود سقوط کند.

هفتم: «عن سُلیمان بن جعفرِ الجَعفری قالْ سَمِعتُ موسی بن جعفرٍ(علیه‌السلام ) یَقولْ مَرَّ أمیرالمؤمنین علیُّ بنُ ابی‌طالبٍ (علیه‌السلام) بِالرَّجُلٍ یَتَکَلَّمُ بِفُضولِ الکلام فوقف علیه ثم قال یا هذا انک تملی علی حافظیک کتابا الی ربک فتکلم بما یعنیک و دع ما لا یعنیک»[7] .

در این روایت امام موسی کاظم علیه السلام از جدشان امیرالمؤمنین علیه السلام جریانی را نقل می‌کند که روزی حضرت از جایی گذر می‌کردند دیدند که کسی حرف‌های بیهوده می‌زند و عده‌ای دور او جمع شده‌اند حضرت ایستاد و فرمود: فلانی تو با این حرف‌ها نسبت به دو ملک که حرف‌های تو را ثبت می‌کنند کتابی و نوشته‌ای پر می‌کنی که آن را به پیشگاه پروردگار می‌برند پس حرف‌هایی بزن که به خیر و صلاح توست و حرف‌های بی‌فایده را ترک کن.

هفتم: روایتی از امام سجاد علیه السلام نقل شده است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ اَلْأَسَدِيِّ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ: إنَّ لِسانَ ابْنِ آدَمَ یشْرِفُ عَلی جَمیعِ جَوارِحِهِ کلَ صَباحٍ فَیقُولُ: کیفَ أصْبَحْتُمْ؟ فَیقُولُونَ: بِخَیرٍ إنْ تَرَکتَنا وَ یقُولُونَ: اللّهَ اللّهَ فینا وَ یناشِدونَهُ وَ یقُولُونَ: إنَّما نُثابُ وَ نُعاقَبُ بِک»[8] .

هر صبح زبان انسان متوجه سائر جوارح می‌شود و می‌گوید: چطور صبح کردید؟ می‌گویند: اگر تو بگذاری ما بخیر هستیم. و می‌گویند: تو را به خدا، تو را به خدا مراقب ما باش. و خدا را قسم می‌دهند و می‌گویند: بخاطر تو به ما ثواب داده می‌شود و به خاطر تو ما عذاب می‌شویم.

حرف اخلاقی امروز ما این است که مراقب زبانمان باشیم و بدانیم که گناهان فراوانی از همین عضو صادر می‌شود و یا بعضی مواقع شاید گناهی هم از زبان خارج نشود ولی حرف‌های بیهوده باعث شود که عمر ما تلف شود.

 

بحث فقهی

مسئله 11

بحث درباره مسئله دهم که راجع به جواز انتقال زکات به محل دیگر بود به اتمام رسید حالا مسئله 11 را شروع می‌کنیم؛ در مسئله پنجم گفتیم که مرحوم امام فرمودند: «الأفضل بل الأحوط دفع الزكاة إلى الفقيه في عصر الغيبة سيما إذا طلبها، لأنه أعرف بمواقعها، و إن كان الأقوى عدم وجوبه إلا إذا حكم بالدفع إليه لمصلحة الإسلام أو المسلمين، فيجب اتباعه و إن لم يكن مقلدا له‌»[9] .

افضل آن است که زکات به مجتهد داده بشود نمی‌گوییم واجب است بلکه فرمودند: «بل الأحوط» احتیاط این است که در اختیار یک مجتهد قرار گیرد؛ دلیل این مسئله را هم گفتیم و حتی بعضی قائل شده‌اند که واجب است زکات به فقیه تحویل شود ما گفتیم واجب نیست ولی بهتر است به مجتهد داده شود.

دلیل جواز پرداخت زکات به مجتهد

این جواز از دو جهت است:

جهت اول: فقیه ولایت دارد و ید او می‌شود ید مستحق ولایة؛ مثل این است که مالک، زکات را به دست فقیر داده باشد و ذمّه‌اش از این تکلیف بری می‌شود اگر چه این مال به دست فقیر هم نرسد و در دست مجتهد تلف شود به هر دلیلی که بوده باشد.

جهت دوم: مجتهد وکیل می‌شود برای پرداخت کننده زکات در ایصال زکات به دست مستحق. البته اگر مالک این زکات را به عنوان اینکه این مجتهد وکیل اوست در اختیار این مجتهد قرار دهد در این فرض، خود مالک تا زمانی که این زکات به دست مستحق نرسد مشغول الذمّة خواهد بود و در صورت تلف در دست مجتهد باید آن را جبران کند.

کلام امام رحمه الله: «لو قبض الفقيه الزكاة بعنوان الولاية على أخذها برأت‌ ذمة المالك و إن تلفت عنده بتفريط أو غيره أو أعطى غير المستحق اشتباها و إذا قبضها بعنوان الوكالة عن المالك لم تبرأ ذمته إلا بعد الدفع الى المحل‌»[10] توضیح این عبارت از مطالب فوق روشن است.

إن شاء الله ادامه مباحث در جلسه آینده.

و صلّی الله علی سیّدنا محمد و آله الطاهرین


[1] سوره مدّثر/ آیات 42 تا 46.
[2] سوره حجرات/آیه12.
[3] شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج9، ص60، مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی.
[4] شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج9، ص60، مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی.
[5] منبع: ربیع الآثار.
[6] تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام)، ج۱، ص۱۱۱.
[7] امالی شیخ صدوق، شیخ صدوق، مؤسسه بعثت، ص۸۵.
[8] الکافي، کلینی، ج۲، ص۱۱۵، دار الكتب الإسلامية؛ عنوان باب: الجزء الثاني كتاب الإيمان و الكفر بَابُ اَلصَّمْتِ وَ حِفْظِ اَللِّسَانِ.
[9] تحرير الوسيلة، امام خمینی ره، ج1، ص361، مؤسسة تنظیم و نشر آثار الامام الخمینی ره.
[10] تحرير الوسيلة، امام خمینی ره، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره، ج‌1، ص362.