97/02/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الزكاة/متعلق الزکاة /اموال زکوی واجب و مستحب
یکی از علماء مجموع آداب و سننی که رسول خدا(ص) داشتند و در ابواب مختلف کتب روایی نقل شده است را یک جا و سلسله وار و بر گرفته از همه روایات بیان کرده است و مرحوم علامه مجلسی نیز این اثر را در ضمن بحار الأنوار مطرح نموده است.
قبلا نیز این آیه را در راستای سبک زندگی اسلامی قرائت کردیم که: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[1] «به يقين براى شما در زندگى پيامبر خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز بازپسين دارند و خدا را بسيار ياد مىكنند.» بنا بر این آیه کریمه، بهترین الگوی بشریت، رسول گرامی اسلام است و به همین جهت سیره نویسان عنایت داشتند رفتار و معاشرت رسول خدا(ص) را ثبت و ضبط کنند و از آن نکات رفتار اسلامی را استخراج نمایند.
«سَيَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فِي لَيْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ- فَدَخَلَهَا مِنْ ذَلِكَ مَا يَدْخُلُ النِّسَاءَ- فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِي جَوَانِبِ الْبَيْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَيْهِ- وَ هُوَ فِي جَانِبٍ مِنَ الْبَيْتِ قَائِمٌ- رَافِعٌ يَدَيْهِ يَبْكِي وَ هُوَ يَقُولُ «اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّي صَالِحَ مَا أَعْطَيْتَنِي أَبَداً- اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِي عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً- اللَّهُمَّ لَا تَرُدَّنِي فِي سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِي مِنْهُ أَبَداً» قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَةَ تَبْكِي- حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبُكَائِهَا- فَقَالَ لَهَا مَا يُبْكِيكِ يَا أُمَّ سَلَمَةَ فَقَالَتْ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْكِي وَ أَنْتَ بِالْمَكَانِ الَّذِي أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ- قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ- تَسْأَلُهُ أَنْ لَا يُشْمِتَ بِكَ عَدُوّاً أَبَداً وَ لَا حَاسِداً- وَ أَنْ لَا يَرُدَّكَ فِي سُوءٍ اسْتَنْقَذَكَ مِنْهُ أَبَداً، وَ أَنْ لَا يَنْزِعَ عَنْكَ صَالِحَ مَا أَعْطَاكَ أَبَداً- وَ أَنْ لَا يَكِلَكَ إِلَى نَفْسِكَ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً- فَقَالَ يَا أُمَّ سَلَمَةَ وَ مَا يُؤْمِنُنِي- وَ إِنَّمَا وَكَلَ اللَّهُ يُونُسَ بْنَ مَتَّى إِلَى نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ- فَكَانَ مِنْهُ مَا كَانَ.»[4]
ام سلمه بعد از مشاهده این حالت از رسول خدا(ص) به محل استراحت خود بازگشت و بعد از مدتی رسول خدا(ص) هم وارد آن مکان شد و ام سلمه را بیدار و گریان دید و فرمود چه چیزی باعث شده است که این چنین گریان شوی؟ ام سلمه در جواب گفت: یا رسول الله! چرا گریه نکنم؟ جایگاهی که شما نزد خدا دارید معلوم است چه مقام و منزلتی دارید که به عرش رفتید و به معراج رفتید و خداوند تمام گناهان پیشین و پسین را از تو آمرزیده است با این حال چنین تو را گریان و نگران در حال مناجات میبینم پس وای به حال ما چه وضعی داریم؟
هر چند سخنان ام سلمه درست بود ولی با این حال رسول خدا(ص) فرمود: من از کجا به خودم مطمئن شوم؟ یونس پیغمبر خدا بود ولی یک لحظه خداوند عنایت خودش را از او برداشت آن قضیه بر او پیش آمد که پیش آمد سالهای سال این پیغمبر در بین مردم تبلیغ دین خدا کرد ولی تعداد انگشت شماری به او ایمان آوردند تا این که آن حضرت قوم خود را نفرین کرد و با نفرین این پیغمبر خداوند مقدرات یک عذاب را تدارک دید و به قوم خود هشدار داد که سه روز دیگر این عذاب نازل خواهد شد، این جا مناسب بود که حضرت یونس در همان جا بماند و ببیند عکس العمل مردم چه میشود و باز هم آنها را انذار کند به امید این که آخرین اتمام حجتها با دیدن آثار عذاب کارگر واقع شود انتظار خداوند این بود که یونس در بین قوم خود بماند ولی او ترک اولی کرد و قوم خود را رها کرد تا این که آثار عذاب بر مردم نمایان شد و همه به یقین رسیدند که سخنان یونس همه از سر صدق و حقیقت بوده و در بین آنها یک انسان مؤمن و فهمیدهای بود که به حضرت یونس ایمان آورده بود و مردم را ارشاد کرد و آنها را دعوت به توبه و ایمان به خدا و رسول خدا کرد تا این که این انابهها اثر گذاشت و بلا از آنها رفع شد.
آنها نجات پیدا کردند ولی یونس با آن حالت غضبناک که از مردم جدا شده بود خود را به دریا رساند و وارد یک کشتی شد تا این که در وسط دریا یا این که طوفان شد و یا این که نهنگی آمد و ناچار شدند یکی از سواران کشتی را به دریا رها کنند و به قرعه روی آوردند و نتیجه قرعه بعد از چند بار تکرار قرعه آن شد که یونس باید خود را برای فدا شدن آماده میکرد و یونس متوجه شد که اراده خدایی در این امر است و تسلیم مشیت الهی شد.
این ماجرا در قرآن کریم این چنین بیان شده است: ﴿وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[5] «و ذالنون [يونس] را به ياد آور در آن هنگام كه خشمگين از ميان قوم خود رفت؛ و چنين مىپنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت؛ اما موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت، در آن ظلمتها ى متراكم صدا زد: « (خداوندا! جز تو معبودى نيست؛ منزهى تو! من از ستمكاران بودم.»[6] ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ﴾[7] ما دعاى او را به اجابت رسانديم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشيديم؛ و اين گونه مؤمنان را نجات مىدهيم.
یونس خود را در ظلمات پیدا کرد از یک طرف شب بود ظلمت دیگر شکم نهنگ بود و از طرفی در قعر دریا که هیچ احدی به آنجا دست رسی نداشت در آن حال مناجاتی را با خدای متعال انجام داد که به ذکر یونسیه مشهور شده است در این ذکر سه مطلب از زبان این پیغمبر صادر شده است اول اقرار به توحید: ﴿لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ﴾ دوم تنزیه خداوند از هر نوع آلودگی: ﴿سُبْحَانَكَ﴾ و سوم اقرار به گناهان و معاصی: ﴿إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ و در ادامه این آیه خدای متعال آثار این مناجات یونس را این چنین بیان میکند: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ﴾ این ذکر بسیار ارزشمند است و مناسب است که در مناجات و دعاها و در سجده و در خارج از نماز به آن طریقی که در روایات وارد شده مورد مداومت قرار بگیرد تا از برکات معنوی آن انسان بهرهمند شود همان طور که علماء و اولیاء الهی در مداومت بر آن جدیت داشتند؛ به همین مقدار این بحث اخلاقی کفایت میکند و در وقت باقی مانده بحث فقهی را ادامه میدهیم.
و اما جمع بین این دو دسته روایات به این است که دلالت آن قول مشهوری که قائل است زکات منحصر در امور نه گانه است را صریح بدانیم زیرا در روایات متعدد وارد شده است که غیر از این نه مورد در هیچ مورد دیگری زکات واجب نشده است و اما روایاتی که زکات را در مطلق حبوبات واجب میداند را بگوییم دلالت این روایات ظهور در وجوب است به قرینه آن دسته روایاتی که بالصراحة زکات را در نه چیز واجب دانسته و در غیر این نه چیز وجوب زکات را نفی نموده این دسته دوم را حمل بر استحباب کنیم و معتقد شویم زکات در حبوبات مستحب است و به این طریق جمع بین دو دسته روایت به دست میآید؛ این طریق جمع هم متناسب با عرف است و هم مشهور و متداول در همه ابواب فقهی نیز میباشد با این طریق به هر دو دسته روایات عمل شده است و شکی هم در آن نیست.
و اما جلسه گذشته یک جمع دیگری را مطرح کردیم که علمایی همچون سید مرتضی، صاحب حدائق، صاحب مصباح الفقیه مرحوم حاج آقا رضا همدانی این بزرگان قائل شدهاند روایاتی که زکات را در غیر موارد نه گانه نیز واجب معرفی کردهاند به جهت موافقت با عامه مطرح شدهاند و از باب تقیه میباشند و قبلا گفتیم که فتوای علمای عامه، ابوحنیفه، مالک، شافعی رواج فتوای این فرق عامه در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بر وجوب زکات در این قبیل حبوبات بوده است به همین جهت در آن زمان حکومت وقت بر اساس فتوای علمای عامه عمل میکرده و اگر از امام(ع) سؤال میشد که در چه اموری زکات است از باب تقیه مطابق با قول عامه زکات را در این قبیل حبوبات نیز مطرح میفرمودند همان حبوباتی که با کیل و پیمانه اندازه گیری میشوند.
نظر استاد: حال ما باید انتخاب کنیم از بین این دو راه برای توجیه دو دسته روایات کدام یک را مناسب میدانیم؟ آیا باید قول مشهور را بپذیریم که قائل به جمع بین دو دسته روایات بودند یا قول به تقیه که این سه فقیه بزرگوار مطرح نمودهاند؟ به نظر ما قول مشهور مناسب است زیرا در جمع، هر دو دسته روایات معمول به میشود و هیچ کدام طرح نمیشود هم به روایاتی که زکات را در امور نه گانه منحصر میدانند عمل کردهایم و هم به روایاتی که زکات را در بیش از امور نه گانه در جمیع حبوبات واجب دانستهاند البته در این دسته از روایات به قرینه روایات دسته اول میگوییم مقصود از وجوب زکات در روایات دسته دوم استحباب است ولی اگر قائل شویم روایات دسته دوم از باب تقیه صادر شده است در واقع مرتکب طرد این روایات شدهایم و آن را قابل عمل ندانستهایم زیرا ما روایاتی که از باب تقیه صادر شده است را مطابق با حکم الله نمیدانیم و آن را مطابق با قول عامه میدانیم و قابل عمل نخواهد بود بنا بر این معتقد شدن به تقیه در این دسته از روایات مستلزم این است که برخی روایات را عمل کنیم و برخی روایات که از باب تقیه است و مخالف با واقع و مطابق با عامه است را طرد کنیم در حالی که الجمع مهما امکن اولی من الطرح یعنی تا جایی که میتوان دو دسته روایات که در ظاهر باهم معارض هستند را بین آنها جمع قائل شویم بهتر از این است که آنها را طرح نماییم؛ بر مبنای مشهور عمل به هر دو دسته روایات میشود ولی بنا بر حمل بر تقیه مرتکب طرد برخی روایات شدهایم در این مسأله جمع بین دو دسته روایات ممکن است و لزومی ندارد که حمل بر تقیه کنیم بنا بر این قائل شدن به استحباب در روایاتی که همه حبوبات را متعلق زکات دانستهاند انتخاب ما است.
و اما یک طریق توجیه بین این دو دسته روایات نیز وجود دارد که قائل است روایاتی که زکات را منحصر در امور نه گانه میداند مربوط به صدر اسلام بوده و روایاتی که زکات را در بیش از نه مورد مطرح کرده است مربوط به اواخر عمر شریف پیغمبر(ص) است و حتی بر همین مضمون روایت یونس ابن عبد الرحمن نقل شده است که در جلسه بعدی إن شاء الله مورد استناد قرار خواهد گرفت.