97/01/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الزكاة/أحكام الزكاة / عمومیت وجوب زکات نسبت به مسلمان و کافر
تقریر محدودهٔ بحث: کفّار همان طور که مکلف به اصول هستند و موظف به عقائد حقه از توحید و نبوت و معاد و امامت هستند همچنین مکلف به فروع نیز میباشند و چنانچه مرتکب محرماتی از قبیل دروغ و غیبت و غصب و فحشاء شده باشند و یا واجباتی از قبیل نماز و روزه و حج و زکات را ترک کرده باشند در روز قیامت همانند مسلمانانی که مرتکب گناه شده باشند مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت: «إنّ الکفار معاقبون علی الفروع کما هم یعاقبون علی الأصول» چنانچه کافری اقدام کند و بر اساس تکلیفی که بر عهده دارد زکات مال خود را پرداخت نماید هر چند وظیفه خود را انجام داده است ولی به جهت این که آلوده به مرام کفر است امکان قصد قربت در او منتفیست و زکات پرداخت شده او باطل میباشد؛ فعلا بحث راجع به وجوب زکات کفار است و بر اساس قاعده کلی مشهور بین اصحاب که متذکر آن شدیم چنین وجوبی به دست میآید؛ علماء و فقهاء در موارد متعدد به این قاعده عمل کردهاند و در کتب خودشان این قاعده را ذکر کردهاند و این قاعده در کنار سایر قواعد در کتب قواعد فقهی مورد بررسی قرار گرفته است و اسم این قاعده را قاعده اشتراک اصول و فروع بین مسلمان و کافر میگذارند و همچنین به عنوان: «إنّ الکفار معاقبون علی الفروع کما هم یعاقبون علی الأصول» از این قاعده یاد کردهاند.
دلیل این که ما مدعی هستیم کفار همانطور که مکلف به اصول هستند مکلف به فروع نیز هستند سه دسته دلیل قابل طرح است؛ دسته اول آیاتی است که به طور عموم همه انسانها را مکلف به احکام الهی میداند که در جلسه گذشته به تعدادی از این آیات تمسک جستیم از قبیل ﴿...وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا...﴾[1] و ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ...﴾[2] که این آیات خطاب به «ناس» صادر شده و این کلمه هم شامل مسلمان میشود و هم کافر و اما برخی دیگر از آیات از قبیل ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[3] هر چند از باب شرافت و کرامت و تجلیل مؤمنین خطاب به مؤمنین صادر شده است و از جهتی این مؤمنین هستند که در صدد زنده نگه داشتن احکام الهی هستند ولی به معونه قرائن میتوان استفاده کرد که این آیات نیز خطاب مطلق را در بردارند و حتی کفار را نیز مکلف به انجام این تکالیف میداند چنانچه در آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِيَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ﴾[4] خطاب این آیه به مؤمنین است که موظف به ایمان آوردن نسبت به خدا و رسول خدا و قرآن کریم و همه کتابهای آسمانی هستند و همه میدانیم که این قبیل معتقدات از اصول دین به شمار میآیند و اصول دین نیز عمومیت دارد و هم شامل مسلمان میشود و هم کافر و این خود قرینهای است بر این که اگر در آیهای خطاب قرآن به مؤمنین باشد و آنها را به انجام فروع دین مکلف نموده باشد در حقیقت این خطاب عام خواهد بود و شامل کفار نیز خواهد بود.
علاوه بر آیات فوق که به طور عموم دلالت بر تکلیف کفار نسبت به فروع دین میکنند آیات دیگری مورد تمسک قرار گرفتهاند که به طور خصوص دلالت بر تکلیف کفار نسبت به فروع دین میکنند به عنوان نمونه آیاتی از سوره مبارکه مدثر را قرائت کردیم در این آیات توصیفی از بهشتیان بیان شده است در حالی که در بهشت متنعم به نعمات بهشتی هستند روی میکنند به مجرمین و دلیل جهنمی شدن و سقری شدن آنها را سؤال میکنند و آنها در جواب ترک نماز و ترک اطعام مساکین و شرکت کردن در مجالس گناه را که همه این امور از فروع دین هستند را به عنوان اسباب جهنمی شدن خود مطرح میکنند در حالی که خود اعتراف دارند از منکران روز قیامت بودند یعنی کافر بودند ولی در عین حال ترک فروع دین نیز موجب جهنمی شدن آنها شده است چنانچه مرحوم طبرسی نیز چنین استدلالی را از این آیات داشتهاند که در جلسه گذشته به تفصیل بیان شد، بنا بر این چهار گناه ذکر شده در این جوابی که جهنمیها به بهشتیها میدهند موجب جهنمی شدن آنها شده است، این که میفرماید: ﴿قَالُوا﴾ به این معنا نیست که همه جهنمیان دسته جمعی چنین جوابی داده باشند بلکه ولو یک نفر از آنها این سخنان را گفته باشد و بقیه اعتراضی نکنند گویا همه آنها معترف به این سخنان بودهاند.
کلام مرحوم صاحب حدائق: «فإنه متى لم تجب معرفة الإمام قبل الإيمان بالله و رسوله فبطريق الأولى معرفة سائر الفروع التي هي متلقاة من الامام (عليه السلام)»[5] بعضی از بزرگان ایرادی که به این استدلال گرفتهاند این است که بله قبول داریم اهل جهنم به اهل بهشت دلیل جهنمی شدن خودشان را ترک نماز و زکات و شرکت در مجالس گناه معرفی میکنند ولی این حرف به این معنا نیست که این کفار مکلف به این فروعات بودهاند بلکه منظور آنها این است که ما در دنیا این اختیار را داشتیم که مؤمن بشویم و پس از ایمان مکلف به این فروعات شویم ولی هرگز وارد وادی ایمان نشدیم و به تبع اهل نماز و زکات نبودیم و دچار جهنم شدیم این فرمایش صاحب حدائق و برخی دیگر است که چنین استدلالی دارند که این جهنمیها مؤمن نشدند و هرگز مورد خطاب فروعات قرار نگرفتند؛ این یک نمونه اشکال و استدلال عالمانه است ولی با این حال برای این استدلال هم ما جوابهایی داریم که بیان خواهیم کرد.
اشکال به کلام صاحب حدائق: وقتی ما به ظاهر آیه توجه میکنیم آنچه به دست میآوریم این است که آنها در صدد بیان علت گرفتار شدن خودشان هستند بنا بر این وقتی میگویند: ﴿...لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴾ در حقیقت میخواند علت جهنمی شدن خود را بیان کنند و این جهنمی شدن را معلول عللی از جمله ترک صلاة بیان میکنند نه این که منظور آنها از این جمله ﴿...لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴾ این باشد که ما مؤمن نشدیم و یک واسطه در این میان در نظر گرفته باشند ولی اصل را کفر خود بدانند بلکه در مقام این هستند که علل مستقیم جهنمی شدن خود را بیان کنند بنا بر این جهنمیها مکلف بودهاند که ترک نماز موجب جهنمی شدن آنها شده است؛ استدلال مرحوم حدائق عالمانه است ولی قائل شدن به چنین واسطهای خلاف ظاهر است البته قبول داریم که مراتب ایمان مختلف است ولی در این آیه جهنمیها به وضوح میگویند: ﴿وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ﴾ یعنی ما به صراحت آخرت را تکذیب میکردیم نه این که ایمان داشتیم ولی ایمانمان ضعیف بود بنا بر این نمیتوان گفت که آیات قبلی که سخن از تکلیف به فروعات است مربوط به کسانی است که ایمان داشتند ولی ایمانشان ضعیف بود و به همین جهت مکلف به فروعات شده بودند.
زید جوانی بود که صبح پای منبر پیامبر(ص) نشسته بود و چرت میزد پیامبر(ص) فرمود: «کیف اصبحت» چگونه صبح کردی چرا چرت میزنی جوان گفت «اصبحت مؤمناً موقناً» صبح کردم درحالی که مؤمن هستم و به سر حد یقین رسیدم پیامبر(ص) فرمودند هر چیزی علامتی دارد علامت و نشانه آن چیست؟ جوان گفت: «اصبحت اری الجنة و الجهیم،» صبح کردم در حالی که بهشت و جهنم را میبینم و میبینم بهشتیان در ناز و نعمتند و جهنمیان در عذابند و اگر مایلید بگویم کدامیک از اصحابتان بهشتی و کدامیک جهنمی است پیامبر(ص) فرمودند خوب ایمانی است و آن را حفظ کن و اگر حاجتی داری از من سوال کن[6] ...
این آثار ایمان است که از همین دنیا میبیند که در آخرت چه خبر است چه برسد به این که خود قرآن هم خبر میدهد، این طور نیست که کسی پیدا بشود و بگوید:کی آمده کی رفته و امثال این حرفها. به هر حال این آیات کریمه در سوره مبارکه مدثر به صراحت از زبان اهل سقر و اهل جهنم نقل میکند که ترک صلاة و ترک صدقات واجب از جمله زکات و شرکت در مجالس گناه و معصیت موجب جهنمی شدن آنها شده است.
آیه دوم: دومین آیهای که بالخصوص تکلیف به فروعات و تکلیف به زکات را بیان نموده است این آیه میباشد: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ﴾[7] بگو: «من فقط انسانى مثل شما هستم؛ ولى بر من وحى مىشود كه معبود شما معبودى يگانه است؛ پس تمام توجه خود را به طور كامل به سوى او كنيد و از وى آمرزش بخواهيد؛ واى بر مشركان!
و در ادامه میفرماید: ﴿الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[8] همان كسانى كه زكات نمىپردازند، و آخرت را منكرند.
بیان استاد: ویل به دو معنا آمده است یکی به معنای چاهی از چاههای جهنم که جایی بسیار دردناک برای گروه خاصی از گناهکاران است و یکی دیگر به معنای تأسف و ناراحتی شدید است که با صوت «وای» بیان میشود؛ این آیه در توصیف مشرکین بیان میکند علاوه بر این که این گروه مشرک هستند و برای خدا شریک قائلند اهل زکات نیز نیستند؛ پس معلوم است که مشرک مکلف به زکات است؛ در این آیات دو گناه برای این دسته از گناه کاران میشمارند یکی گناه شرک و دیگری گناه اجتناب از پرداخت زکات؛ بنا بر این یک آیه و یک شاهد دیگری مبنی بر مکلف بودن کفار و مشرکین نسبت به فروع دین، این آیات میباشد؛ وقتی گفته میشود مشرکین مانند همه مسلمانان مکلف به زکات هستند در حقیقت گویا گفته شده مشرکین مکلف به همه فروع دین هستند چه نماز باشد چه حج و چه جهاد و این زکات نمونهای از فروع دین است.
آیه سوم: ﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّى﴾[9] در آن روز گفته مىشود: او ايمان نياورد و نماز نخواند،
یعنی این آدم جهنمی طوری بود که در تمام عمرش نه تصدیق کرد پیامبران و کتابهای آسمانی را و نه نماز خواند، پس عدم تصدیق منتهی به کفر او میشود و نماز نخواندن او ترک فروع دین میباشد یعنی کفار هم مکلف به اصول دین هستند و هم مکلف به فروع دین؛ معلوم میشود کافری که معتقد به آخرت نبود و اصول دین را قبول نداشت نماز هم برای او واجب بوده است؛ عدهای خواستند بگویند که منظور از ﴿صَلَّى﴾ یعنی صلوات بر پیغمبر(ص) و آل آن حضرت نفرستاد و در واقع با این درود نفرستادن منکر نبوت نیز شده است و در مجموع هر دو مورد را حمل بر اصول دین کنند ولی حق مطلب آن است که این کلام با ظاهر آیه سازگار نیست و این کلمه به معنای نماز است و مؤید مقصودی که مطرح شده است.
در مجموع به این نتیجه میرسیم که کفار مانند مؤمنین مکلف به فروع دین هستند تا این جا دسته دوم از ادله مطرح شد اما دسته سوم از ادله مبنی بر این که کفار همانند مؤمنین مکلف به فروع دین هستند روایات است در بعض روایات آمده که دلیل حکمی است که اطلاق دارد یعنی کفار مکلف به فروع هستند همچنان که مکلف به اصول هستند روایات متعدد است که ذیلا بیان میشود:
3. روایات:
روایت اول: صحیحه سلیمان بن خالد: «وَ قَالَ سُلَيْمَانُ بْنُ خَالِدٍ لِلصَّادِقِ(ع) جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْفَرَائِضِ الَّتِي فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْعِبَادِ مَا هِيَ قَالَ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ إِقَامُ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ وَ حِجُّ الْبَيْتِ- وَ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْوَلَايَةُ فَمَنْ أَقَامَهُنَّ وَ سَدَّدَ وَ قَارَبَ وَ اجْتَنَبَ كُلَّ مُنْكَرٍ دَخَلَ الْجَنَّةَ.»[10] مرحوم صدوق در مشیخه خود بیان کردهاند روایاتی که سند آن به سلیمان بن خالد ختم میشوند مورد تأیید و صحیح میباشند در این روایت سلیمان بن خالد خطاب به امام صادق(ع) عرضه میدارد یا بن رسول الله جانم به فدایت! من را با خبر کن از فرائض و واجباتی که خداوند بر بندگان خود فرض و واجب نموده است، حضرت در جواب فرمودند: شهادت دادن به این که هیچ خدائی به غیر از الله نیست و این که محمد(ص) رسول خداست و برپایی نمازهای پنجگانه یومیه و پرداخت زکات و بجا آوردن حج خانه خدا و روزه داری در ماه رمضان و ولایت اهل بیت عصمت وطهارت(ع) کسی که این فرائض را بجا بیاورد و درست هم بجا بیاورد و از محرمات هم اجتناب کند داخل بهشت میشود.
بیان استاد: این روایت که در مقام بیان فرائض اصلی الهی است هم از اصول دین که شامل توحید و نبوت است سخن به میان آورده و هم از فروع دین که شامل نمازهای یومیه و روزه ماه رمضان و زکات و حج خانه خدا و تولی است سخن به میان آورده از طرفی خطاب روایت عام و خطاب به عباد و انسانها است زیرا العباد جمع است و مُحلّی به الف و لام و یفید العموم نه این که فقط خاص مؤمنین باشد در نتیجه امام(ع) در مقام بیان فرائض خطاب به همه انسانها هم از اصول دین گفتهاند و هم از فروع دین و یکی از فروع دین نیز زکات میباشد در نتیجه وجوب زکات عام است و هم شامل مسلمان میشود و هم شامل کافر؛ سؤال عام است و شامل جمیع عباد از مؤمن و کافر میباشد در نتیجه جواب هم عام خواهد بود و شامل همه مخلوقات خدا از انسانها از مسلمان و کافر میباشد؛ امام(ع) هم از اصول عقائد بیان میکند و هم از فروع عقائد، دو مورد از اصول عقائد است که شهادت به حقانیت خدا و شهادت به حقانیت رسالت رسول خدا(ص) در حالی که این امور بر همه واجب است هم بر مسلمان و هم بر کافر و مابقی که از نماز شروع میشود مربوط است به فروع عقائد، این که در جواب اصول و فروع در یک ردیف آمدهاند نشانگر آن است که هر دو بر مسلمان و کافر واجب هستند.
شاید سؤال شود که در این روایت که امام(ع) فرائض را بیان نمودهاند از بین فروعات دین فقط به سه مورد که شامل نماز و روزه و حج است اکتفاء کردهاند در جواب میگوییم به دلیل این که امام(ع) در صدد این بودهاند مهمترین فروعات را بیان کنند نه این که در مقام این باشند تمام فروعات را بیان کنند چنانچه در روایت بنی الإسلام علی خمس چنین هدفی در کار میباشد در جایی که امام باقر(ع) میفرماید: «بُنِيَ اَلْإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى اَلصَّلاَةِ وَ اَلزَّكَاةِ وَ اَلصَّوْمِ وَ اَلْحَجِّ وَ اَلْوَلاَيَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلاَيَةِ.»[11] اسلام روى پنج پايه نهاده شده: نماز و زكاة و روزه و حج و ولايت و چنان كه براى ولايت (در روز غدير خم يا در عالم ميثاق) فرياد زده شد، براى هيچ چيزى ديگر فرياد زده نشد. در این روایت از باب اهمیت این امور پنجگانه که بین سایر فروعات دین وجود دارد چنین روایتی صادر شده است و إلا فروعات دین منحصر در این امور پنجگانه نیست؛
در نتیجه فروع دین همانند اصول دین هم بر مسلمان واجب است و هم بر کافر؛ در روایت سلیمان بن خالد سؤال از فریضة نشده است بلکه سؤال از فرائض است و این سائل انسان عاقلی است و منظور خودش را خوب متوجه است و سؤآل را به شکل عام صادر میکند به نحوی که هم شامل مسلمان باشد و هم کافر هم شامل اصول دین باشد و هم فروع دین و جوابی هم که امام(ع) میدهند عام است و متناسب با سؤآل میباشد وقتی امام(ع) بعد از شهادت به حقانیت الله و حقانیت رسول الله به سراغ نماز میروند و نماز و ما بعد نماز را عطف بر دو امر نخست میکنند هدف آن است که همانطور که توحید و نبوت خطاب به همه انسانهاست و همه مکلف به کسب این عقائد بر حق هستند همچنین فروعات دین که مهمترین آنها نماز و روزه و حج است نیز از اموری میباشند که همه مکلف به آنها میباشند.
روایت دوم: حدیث جَبّ: «وقال النبي صلى الله عليه وآله: الاسلام يجب ما قبله.»[12] این حدیث نبوی است و معروف است به حدیث جبّ و علمای عامه و خاصه این روایت را نقل کردهاند و از همین حدیث یک قاعده فقهیه بنام قاعده جبّ استخراج نمودهاند به نحوی که اگر به کتب قواعد فقهیه مراجعه شود یکی از قواعدی که به عنوان قاعده اسلامی و کلی مورد بررسی قرار میگیرد همین قاعده است؛ کلمه جبّ به معنای قطع است یعنی اگر کسی از اول کافر بوده و متناسب با وضعیت کفر خود در گفتار و رفتار و اعتقادات مرتکب گناهان و معاصی و منکرات شده به نحوی که بعضی از این معاصی مستحق اجرای حدود الهی و تعزیرات بوده و یا مرتکب ترک واجبات شده چنانچه مسلمان شود این اسلام آوردن او موجب قطع تمام گناهان و آمرزش او خواهد شد و موجب این میشود که تمام تکالیف شرعی که بر عهده او بوده و در دوران کفر آنها را بجای نیاورده همه بخشیده شود و نیازی به قضاء نداشته باشد حتی اگر شهادتین را بر زبان جاری کند و بلافاصله قبضه روح شود در حالی که یک عمر در دوران کفر مرتکب بدترین گناهان شده باشد و منحرفترین عقائد را داشته باشد با همین شهادتین همه آنها قطع میشود و از وبال آنها خارج میشود چرا که «الإسلام یجبّ ما قبله» گویا هیچ گناهی اتفاق نیافتاده و معاقب نخواهد بود.
و اما از جهت سند باید ببینیم آیا سند معتبری دارد یا خیر؟ و دیگری از جهت دلالت و مفهوم باید این روایت را مورد بررسی قرار دهیم؛ اما از جهت سند، این روایت سند ضعیفی دارد این روایت در وسائل الشیعه نیامده بلکه مستدرک الوسائل[13] این روایت آمده است در مستدرک در أبواب شهر الرمضان روایت دوم از باب15 و در عوالی الئالی و بعضی کتب نیز این روایت وارد شده است هر چند سند این روایت ضعیف است ولی مشهور بین فقهاست و در تمام ابواب فقهی از جمله در ابواب صلاة و ابواب حج و ابواب زکات و ابواب قضاء این روایت را در مقام استناد به کار بردهاند و استظهار کردهاند؛ مرحوم صاحب جواهر همین را میفرماید که ضعف سند منجبر به شهرت است مرحوم محقق همدانی در کتاب مصباح الفقیه عبارتشان این است که صاحب مدارک گفته این روایت از نظر سند ضعیف است: «نعم، قد يلوح من المدارك الميل أو القول بالخلاف، فإنّه بعد أن نقل عن المصنّف في المعتبر والعلّامة في جملة من كتبه التصريح بأنّ الزكاة تسقط عن الكافر بالإسلام وإن كان النصاب موجودا، لقوله ـ عليهالسلام ـ : (الإسلام يجبّ ما قبله) قال ما لفظه: ويجب التوقّف في هذا الحكم لضعف الرواية المتضمّنة للسقوط سندا ومتنا.»[14] و اما نظر خود محقق همدانی این است که: «أقول: أما المناقشة في سند مثل هذه الرواية المشهورة، المتسالم على العمل بها بين الأصحاب ، فممّا لا ينبغي الالتفات إليها، بل وكذا في دلالتها»[15] مناقشه و اشکال در روایتی این چنینی که مشهور بین علماء است و در مقام عمل مورد تسالم اصحاب واقع شده است این ضعف سند شایسته نیست که مورد التفات قرار گیرد همچنین از جهت دلالت نیز شایسته نیست در آن مناقشهای شود.
و اما از جهت دلالت کلمه یجبّ دلالت بر این دارد که وقتی کافری مسلمان میشود تمام آنچه از عقائد و رفتار و گفتار فاسد داشته همه آنها قطع میشود و دیگر ترتّب اثر بر آن اعمال نیست مثلا وقتی کافری در دوران کفر خود مرتکب زنا شود طبق قوانین شرعی او مستحق حد شرعی است یا اگر مال مردم را غصب کرده باید آنها را به مالک خود برگرداند دزدی کرده باید اموال مردم را پس دهد چنانچه مرتکب قتل شده باید قصاص شود ولی با این همه اوصاف، پیغمبر(ص) میفرماید: «الإسلام یجبّ ما قبله» اموالی که غارت کرده نادیده گرفته میشود در صورت اسلام آوردن این روایت را نقل کردهاند در موارد مختلف و متعدد مثلا نقل شده کافری آمده در محضر پیغمبر(ص) مسلمان شود ولی عدهای گفتهاند این آدم مرتکب قتل شده پیغمبر(ص) فرموده «الإسلام یجبّ ما قبله» شاید دوازده بار در موارد متعدد کسانی آمدهاند که مسلمان شوند ولی گفته شده که این آدمها در زمان کفر خود فلان گناه را مرتکب شدهاند ولی حضرت به این کلام استناد کردهاند که «الإسلام یجبّ ما قبله» حتی نقل شده که روزی کسی به حضور عمر رفت و به او نقل کرد که من در دوران کفر خود چنین و چنان مرتکب گناهان مختلف شدهام تکلیف من چیست؟ عمر به او گفت همین جا بمان تا علی بن ابی طالب بیاید و وقتی امیرالمؤمنین(ع) وارد شدند و از ماجرا مطلع شدند فرمودند: «الإسلام یجبّ ما قبله» یعنی عقوبت تمام کارهایی که در زمان کفر انجام دادهای برطرف شده است.
بنا بر این خداوند منّتی میگذارد به گردن آن کافری که آمده و مسلمان شده؛ از یک طرف تفضّل الهی است و از یک طرف تشویق و ترغیب آنهائیست که کافر هستند و بیایند و مسلمان شوند و از عقوبات اعمال زشت دوران کفر خودشان نجات پیدا کنند البته در گناهانی که تحت عنوان حق الناس است اختلافاتی مطرح شده که آیا این قبیل گناهان نیز بخشیده میشود و یا این که باید حق الناس را جبران کند ولی وقتی ما به ظاهر عمل رسول خدا(ص) توجه میکنیم میبینیم که حضرت در این قبیل از گناهان نیز بشارت بخشش دادهاند.
نقل میکنند مغیرة بن شعبة[16] زمانی که مسلمان نشده بود عدهای را کشت اموالشان را غارت کرد و این اموال را به عنوان خمس میخواست تحویل پیغمبر(ص) دهد و اسلام بیاورد ولی حضرت این اموال را قبول نکرد و فرمود تو از راه حیله این افراد را کشتهای و اموالشان را غارت کردهای البته اسلام او پذیرفته شد ولی بر اساس همان قاعده الإسلام یجبّ ما قبله دیگر گفته نشد که باید دیه این افراد را بدهی؛ این روایات را به کار میبریم با این هدف که ثابت کنیم کفار همانند مسلمانان معاقب به فروع هستند.