درس خارج فقه استاد مرتضی مقتدایی

96/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الزكاة/أحكام الزكاة / شرط تمکن تام در تصرف در تعلق وجوب زکات

بحث اخلاقی: بحث اخلاقی ما راجع به سبک زندگی اسلامی و راجع به معاشراتی است که مسلمانان باید با یکدیگر داشته باشند، رسیدیم به اینجا که باید برخوردها متواضعانه باشد؛ هر انسان در برخورد با اعضای خانواده‌اش با دوستان و بستگان و همکارانش و با عموم مردم باید با تواضع رفتار کند؛ تواضع بالاترین فضائل است چنانچه موجب محبوبیت انسان نزد خالق و مخلوق می‌شود و بالاترین امتیاز است برای انسان و مورد احترام همگان قرار می‌گیرد و موجب آرامش انسان در زندگی است؛ گفتیم صفت مقابل تواضع تکبر است که یکی از صفات رذیله بلکه بدترین رذیله اخلاقی است؛ عذاب‌هایی که برای متکبرین در نظر گرفته شده بسیار سخت و خردکننده است؛ کمتر کسی است که از این رذیله مصون باشد و همه کم و بیش گرفتار این رذیله هستند، اوحدی از ناس می‌توانند خودشان را از این رذیله حفظ کنند؛ رذیلهٔ تکبر موجب دوری انسان از رحمت پروردگار و تنفر مردم می‌شود، نوع مردم از انسان متکبر متنفر هستند و اگر ظاهرا از روی ترس یا اغراض دیگر به انسان متکبر احترام بگذارند ولی قلبا از او متنفر هستند.

اما راجع به علاج صفت تکبر گفتیم هم باید راه علمی را به کار ببریم و هم راه عملی را؛ طریقه علمی آن است که تفکر و مطالعه‌ای در اصل خلقت خود بکند و ببیند چه بوده، خلقت خودش را قبل از خلقت، بعد از خلقت و دوران خلقت مورد مطالعه قرار دهد تا احساس تکبر به سراغش نیاید.

این قرآن کریم است که با یادآوری گذشته قبل از خلقت او در صدد تربیت انسان برمی‌آید: ﴿هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا﴾[1] آيا اين گونه نيست كه زمانى طولانى از روزگار بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود؟!

این سابقه درخشان انسان است که دوران‌های زیادی آمد و رفت در حالی که حتی لیاقت این را نداشت که به او خطاب «شیء» شود ﴿شَيْئًا مَّذْكُورًا﴾؛ کمترین و أخسّ مرتبهٔ مخلوقات این است که به آن خطاب «شیء» شود، حتی همین شیء هم بر او اطلاق نمی‌شده ﴿لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا﴾ بعد از این مرحله وقتی اراده خداوند بر این واقع شد که انسان را بیافریند از چه چیزی آفریده شد؟: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا...﴾[2] اى مردم! اگر در رستاخيز شكى داريد، به اين نكته توجّه كنيد كه: ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از «مضغه» [چيزى شبيه گوشت جويده شده‌]، كه بعضى داراى شكل و خلقت است و بعضى بدون شكل؛ تا براى شما روشن سازيم كه بر هر چيز قادريم). و جنين‌هايى را كه بخواهيم تا مدّت معيّنى در رحم مادران نگاه مى‌داريم؛ و آنچه را بخواهيم ساقط مى‌كنيم؛ بعد شما را بصورت طفلى بيرون مى‌آوريم؛

مدت‌ها سپری شد و انسان در وضعیتی بود که شایسته خطاب «شیء» هم نبود، بعد از این مرحله نوبت به مرحله بعدی خلقت او رسید، در این مرحله نیز در رتبه پست از خلقت قرار داشت به نحوی که از خاک آفریده شد، همین خاکی که غذا و مایحتاج خود را از آن به دست می‌آورد؛ انسان این مأکولات را از خاک که همه جا یافت می‌شود به دست آورده و استفاده می‌کند و قسمتی از آن تبدیل به نطفه می‌شود که مرحلهٔ بعدی خلقت انسان است در این مرحله هم در سطح پستی از خلقت قرار دارد و در ماده‌ای بد بود و متعفن جای می‌گیرد و همچنان این مراحل در رحم مادر به شکل‌های مضغة و علقة ادامه پیدا می‌کند تا این که به صورت یک «طفل» از مادر خود به دنیا می‌آید؛ این سابقه انسان است.

در بیان پستی گذشته انسان، امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «أوّله نطفة قذرة و آخره جيفة نتنة و بينهما حامل العذرة» انسان وقتی از صلب پدر در رحم مادر قرار می‌گیرد نطفه‌ای پست است و بعد از مردن تبدیل می‌شود به جنازه‌ای بد بو و طول عمر خود هم حمل کننده مدفوعات شکم خود بوده پس چه جایی برای تکبر و خود فروشی برای او باقی می‌ماند.

راه عملی آن است که انسان خودش را عادت بدهد که رفتار متواضعانه از او سربزند، و این عادت با یک بار و دوبار به دست نمی‌آید بلکه باید مدام خود را وادار به رفتار متواضعانه بکند تا این ملکه در او ریشه دار شود، وقتی وارد مجلس می‌شود در اولین جای مناسب بنشیند و منتظر این نباشد که برای او جای مخصوصی تدارک ببینند و چنانچه در جای معمولی قرار گرفت نباید ناراحت بشود باید مدام به خود تلقین کند؛ بهترین راه تلقین و سعی آن است که انسان برای خودش الگو بگیرد، ببیند که بزرگان و سلف سابق ما و علماء چطور رفتار می‌کردند، چطور سعی می‌کردند خودشان را از این صفت رذیله دور نگه بدارند؛ ما باید رفتار آنها را برای خودمان الگو قرار دهیم.

بهترین الگو برای همه بشریت وجود مبارک شخص رسول خدا(ص) است قرآن کریم می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[3] به يقين براى شما در زندگى پيامبر خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز بازپسين دارند و خدا را بسيار ياد مى‌كنند.

حالاتی از پیغمبر(ص) از بحار الأنوار نقل کردیم در کتاب «تاریخ نبینا» در باب «مكارم أخلاقه وسيره وسننه صلى الله عليه وآله وما أدبه الله تعالى به» که إن شاء الله مورد مطالعه قرار گیرد همچنین در این کتاب توصیفی از حالات آن حضرت که برگرفته از روایات بدون این که روایتی ذکر شده باشد در مقاله‌ای گرد آوری شده است و مرحوم مجلسی از آثار یکی از علماء بدون ذکر نام او این مطالب را ذکر کرده‌اند ولی مطالب خوبی گفته شده است که ما به گوشه‌ای از آن اشاره کرده‌ایم و اما در ادامه:

« كان يجلس على الارض، وينام عليها، ويأكل عليها، وكان يخصف النعل، ويرقع الثوب، ويفتح الباب، ويحلب الشاة ويعقل البعير فيحلبها»[4] یعنی رسول خدا(ص) بر روی زمین می‌نشستند البته نه این که بگوییم از صندلی استفاده نمی‌کردند و روی فرش می‌نشستند بلکه منظور این است که روی زمین بدون فرش و حصیر می‌نشستند و بر روی زمین می‌خوابیدند و بر روی زمین غذا می‌خوردند و خودشان کفش خود را پینه می‌زدند و بر پارگی لباس خود وصله می‌زدند و درب خانه را بر کسی که در را به صدا درآورده باز می‌کردند و گوسفندان را خود می‌دوشیدند، خودشان بر پای شتر عقال می‌بستند و شیر آن را می‌دوشیدند.

«ويضع طهوره بالليل بيده، ولا يتقدمه مطرق،... وإذا جلس على الطعام جلس محقرا،... ويجيب دعوة الحر والعبد ولو على ذراع أو كُراع ، ويقبل الهدية ولو أنها جرعة لبن ويأكلها، ولا يأكل الصدقة، لا يثبت بصره في وجه أحد، يغضب لربه ولا يغضب لنفسه، وكان يُعصِّب الحجر على بطنه من الجوع، يأكل ما حضر، ولا يرد ما وجد، لا يلبس ثوبين»[5] خود حضرت برای وضو آب تهیه می‌کردند و از کسی طلب نمی‌کردند؛ پیغمبر(ص) موقع غذا با فقراء و افراد معمولی هم غذا می‌شدند؛ حضرت دعوت هر دعوت کننده‌ای را اجابت می‌کردند چه آن شخص، آزاد باشد و یا مملوک و فرقی نمی‌کرد که با چه چیزی پذیرایی شوند، با دست گوسفند یا پاچه گوسفند آن حضرت هدیه را قبول می‌کردند ولو آن هدیه یک جرعه شیر یا ته مانده شیر باشد و آن را میل می‌فرمودند؛ حضرت هرگز صدقه را قبول نمی‌کردند؛ پیغمبر(ص) هرگز در صورت کسی خیره نمی‌شد؛ حضرت برای خود شأنی قائل نبود که بخواهد در مقابل اهانت کسی غضبناک شود ولی در مقام حفظ شأن دین خدا غضبناک می‌شد؛ گاهی پیغمبر(ص) سه شبانه روز گرسنه می‌ماند و حتی سنگ بر شکم می‌بست، در جنگ احد که حضرت زهراء(س) برای پدرشان نصف نانی آوردند حضرت فرمودند که سه روز است چیزی نخورده‌ام؛ حضرت هر چه آماده بود را میل می‌کردند و چیزی را رد نمی‌کردند و هرگز دو لباس روی هم نمی‌پوشید. «وكان إذا لبس جديدا أعطى خلق ثيابه مسكينا وكان له عباء يفرش له حيث ما ينقل» وقتی لباس جدیدی تهیه می‌کردند لباس قبلی را دور نمی‌انداختند بلکه در اختیار افرادی که این لباس به درد آنها می‌خورد قرار می‌دادند در خانه لباس‌ها را ذخیره نمی‌کردند؛ حضرت عبایی داشتند که از همان عباء برای زیر انداز خود استفاده می‌کردند؛ این رفتار از کسی سر می‌زند که پیغمبر آخر الزمان است و رئیس حکومتی است که با تأییدات الهی خودش بنیان گذاشته است.

در یکی از سفرهایی که توفیق زیارت مشهد الرضا(ع) نصیب من شده بود زمانی که حرکت کردم در نماز جماعت حرم امام رضا(ع) پشت سر آیت الله میلانی نماز بخوانم چون قدری دیر رسیدم قسمت فرش شده تمام شده بود و مجبور شدم روی سنگ فرش‌ها بأیستم در همین وضیعت دیدم که علامه طباطبائی با آن مقام علمی و شهرتی که داشتند در روی همان سنگ فرش‌ها عبای خودشان را پهن کردند و مشغول نماز شدند، این سیره‌ای است که بزرگان ما از پیغمبر(ص) و أئمه هدی علیهم السلام الگو برداری کرده‌اند.

اگر یک روحانی بین مردم با تواضع و احترام رفتار کند هم برای دنیای او مفید است و هم برای آخرت او این رفتار متواضعانه باعث می‌شود بین مردم محبوب باشد و به همین جهت گرایش مردم به استفاده از منابر و نماز جماعت او بیشتر شود و به او اعتماد و اطمینان پیدا می‌کنند؛ إن شاء الله این مطالب باعث شود آن روحیه تواضع در همه ما تقویت شود و هر روز از آن صفت رذیله تکبر و خود بزرگ بینی فاصله بگیریم.

بحث فقهی: یکی از شرائط وجوب زکات را مالک بودن معرفی کردیم البته مالک بودنی که تمکن از تصرف اتم نسبت به آن مال زکوی داشته باشد، هم تمکن از تصرف خارجی و هم تمکن از تصرف اعتباری مثلا نسبت به آن مال اختیار داشته باشد که هر جا خواست آن را نگهداری کند و هر جا خواست جابجا کند و اما تمکن اعتباری آن است که هیچ مانعی از بیع و هبه و صلح و از این قبیل تصرفات اعتباری برای او وجود نداشته باشد.

در شرط تمکن از تصرف تام جهت وجوب زکات مرحوم امام مجموعا برای موانع تصرفات خارجی و اعتباری نه مثال به کار برده‌اند که دو مثال آن مربوط است به موانع اعتباری از تصرفات در اموال زکوی که عبارتند از وقف و رهن و اما مرحوم سید در عروة علاوه بر این دو مورد مثال سومی بنام نذر را هم در ردیف موانع اعتباری به کار برده‌اند چنانچه مال زکوی در معرض نذر قرار گرفته باشد ایشان حکم به عدم وجوب زکات بر آن داده‌اند با این توجیه که وفای به نذر واجب است و با چنین وجوبی مالک مال زکوی حق ندارد در آن تصرفی به غیر از مسیر نذر انجام دهد در نتیجه تصرف او بر این مال محدود می‌شود و حق بیع و صلح و هبه نخواهد داشت و این را می‌دانیم که در صورتی که تمکن تام نسبت به مال زکوی وجود نداشته باشد زکات بر آن واجب نمی‌شود؛ فرقی ندارد که این نذر برای فقراء باشد یا نذر مسجد و حسینیة و یا نذر هر کار مشروع دیگر.

کسانی که قائلند نذر یکی از موانع اعتباری است بر همین مبنا چنانچه مالک اقدام کند و مال نذری را قبل از تحویل به فقراء و یا قبل از صرف در جهت نذر در یک بیع و یا یک هبه صرف کند این بیع و هبه را باطل تلقی می‌کنند ولی کسانی که نذر را در ردیف موانع اعتباری مانند وقف و رهن نمی‌دانند قائل هستند چنانچه مال نذری قبل از تحویل به منذور له در یک بیع به کار رود آن بیع باطل نیست ولی به جهت اینکه مالک به تکلیف ادای نذری که بر عهده داشته عمل نکرده معصیت نموده است.

فتوای مرحوم سید در این که نذر یکی از موانع تصرفات اعتباری است اصلا فتوای واضحی نیست البته فتوای مشهور هم همین است ولی مبنای روشنی برای آن وجود ندارد؛ جوابی که به این مسأله دادیم این بود که وجوب ادای نذر یک تکلیف محض است و به گردن ملکف بار شده است و باید به نذر عمل شود چرا که یک تکیف شرعی است ولی چنین تکلیفی موجب محدود شدن تصرفات اعتباری در آن مال نذری نمی‌شود و چنانچه مالک اقدام به بیع و هبه این مال کند این عمل او مشروع است هر چند به جهت ترک مقتضای نذر مرتکب گناه و معصیت شده باشد، با این اوصاف منذور له حق ندارد به بهانهٔ این که این مال برای من یا برای عنوان من نذر شده است اقدام کند و در صدد اخراج بدون إذن مالک برآید یا اگر قبل از عمل به نذر مالک فوت کند در این فرض این مال به ورثه خواهد رسید نه به منذور له.

کلام مرحوم امام: «خامسها: تمام التمكّن من التصرّف، فلا زكاة في الوقف و إن كان خاصّاً، ولا في نمائه إذا كان عامّاً و إن انحصر في واحد، ولا في المرهون و إن أمكن فكّه، ولا في المجحود و إن كانت عنده بيّنة يتمكّن من انتزاعه بها أو بيمين، ولا في المسروق، ولا في المدفون الذي نسي مكانه، ولا في الضالّ، ولا في الساقط في البحر، ولا في الموروث عن غائب ولم يصل إليه أو إلى وكيله، ولا في الدين و إن تمكّن من استيفائه[6] پنجم آن‌ها: تمكّن كامل از تصرف در مال است؛ پس نه در وقف، اگر چه وقف خاص باشد و نه در نماى وقف عام، اگر چه (عنوان عام) در يك نفر منحصر شود و نه در مالى كه‌ در رهن است، اگر چه بيرون آوردن آن از رهن ممكن باشد و نه در مالى كه در نزد كسى است كه انكار مى‌كند، اگر چه صاحب مال بيّنه‌اى داشته باشد كه به واسطه آن و يا با قسم بتواند آن را بگيرد و نه در مالى كه به سرقت رفته و نه در مالى كه در زمين مدفون كرده و جاى آن را فراموش كرده است و نه در مالى كه گم شده و نه در مالى كه به دريا افتاده و نه در ارثى كه از شخص غايب برده و هنوز به دست او يا وكيلش نرسيده و نه در مالى كه از كسى طلبكار است اگر چه دريافت آن ممكن باشد زكات واجب نيست.

راجع به موانع تصرفات اعتباری که مرحوم امام در ابتدای این شرط پنجم ایراد فرموده‌اند که شامل وقف و رهن است مفصل صحبت کردیم و اما راجع به موانع تصرفات خارجی هفت مثال به کار برده‌اند مثلا در مورد مال مجحود یعنی مالی که مورد انکار واقع شده و کس دیگری ادعای مالکیت آن را نموده است این وضعیت باعث می‌شود تصرف تام در این مال وجود نداشته باشد ولو این که مالک بتواند از طریق شکایت و اقامه بینه ادعای خود را ثابت کند، تا زمانی که این مال در معرض جحد و انکار واقع شده زکات بر آن تعلق نمی‌گیرد.

نظر استاد: تا زمانی که موانع تصرفات اعتباری و خارجی نسبت به یک مال زکوی وجود دارد وجوب زکات بر این مال تعلق نمی‌گیرد و در موانع تصرفات اعتباری ما نذر را به عنوان مانع به حساب نمی‌آوریم بنا بر این چنانچه مال زکوی مورد نذر واقع شود ولی مالک اقدام کند این مال را به دیگری بفروشد هر چند از جهت تکلیفی به جهت عدم وفای به نذر مرتکب گناه شده است ولی همچنان تصرف او بر این مال تام است و بیع این مال مشروع است و چنانچه حول بر این مال بگذرد زکات بر آن واجب می‌شود و بعد از پرداخت زکات آنچه از متعلق نذر باقی مانده در جهت نذر صرف می‌گردد.


[1] سوره انسان، آيه 1.
[2] سوره حج، آيه 5.
[3] سوره احزاب، آيه 21.
[4] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج16، ص227.
[5] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج16، ص227.
[6] تحرير الوسيلة - ط نشر آثار، الخميني، السيد روح الله، ج1، ص329.