درس خارج فقه استاد مرتضی مقتدایی

96/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الزكاة/ أحكام الزكاة/ شرط حریّت در وجوب زکات

بحث اخلاقی: کمتر کسی را می‌توان پیدا کرد که کاملا از آفت تکبر مبرّا باشد و هر کسی به نحوی مبتلاء به این رذیله اخلاقی است؛ در معاشرت با اطرافیان و حتی اهل خانواده احتمال دارد این رذیله ظهور و بروز پیدا کند و روابط انسان‌ها را دچار کدورت کند؛ برای درمان این رذیله هم باید از راه عملی استفاده کنیم و هم از راه علمی و اما راه عملی آن است که خودمان را عادت دهیم به رفتار متواضعانه البته برای دست یابی به چنین رفتاری مناسب است که رفتار متواضعانه علماء و بزرگان را الگوی خودمان قرار دهیم و ببینیم این بزرگان تا چه حدی در موضوعات مختلف رفتار متواضعانه در برابر خلق الله داشتند، بهترین الگو برای همه ما سیره رسول خدا(ص) است؛ مرحوم مجلسی در بیان تواضع و حیاء رسول خدا(ص) توصیفی را نقل می‌کند:

«عن أنس بن مالك قال: كان رسول الله (ص) يعود المريض، ويتبع الجنازة، ويجيب دعوة المملوك، ويركب الحمار، وكان يوم خيبر ويوم قريظة والنضير على حمار مخطوم بحبل من ليف تحته اكاف من ليف.»[1]

بیان استاد: مرحوم مجلسی از أنس بن مالک در موضوع تواضع و حیاء رسول خدا(ص) نقل می‌کند که آن حضرت به ملاقات افراد بیمار مشرف می‌شدند و در تشییع جنازه‌ها حاضر می‌شدند و بر خلاف اُمَرا و حُکّام که هرگز سوار الاغ نمی‌شدند و حتی هر اسبی را هم برای خود شایسته نمی‌دانستند ولی آن حضرت با کمال تواضع بر الاغ سوار می‌شدند هرچند در ایام پیروزی و سرور مانند ایام به یاد ماندنی و ایام پیروزی خیبر و قریظه و بنی نضیر قرار داشتند در حالی بر این مرکب ساده سوار می‌شدند که افساری از لیف خرما بر دهان آن زده بودند و حتی حاضر نبودند از افساری که لااقل از طناب و ریسمان باشد استفاده کنند.

در بیان عظمت اخلاق و تواضع آن حضرت خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ...﴾[2] به سبب رحمت الهى، در برابر مؤمنان، نرم و مهربان شدى! و اگرخشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى‌شدند.

بیان استاد: این آیه کریمه به خوبی عظمت روحی و اخلاقی رسول خدا(ص) را بیان می‌کند به نحوی که متذکر می‌شود اگر رسول خدا(ص) با مؤمنین رفتار نیکویی دارد و در مقابل آنها کوچکی و تواضع و فروتنی می‌کند و در کنار و همراه مردم است این به خاطر رحمت خداست و بیان می‌کند که اگر رسول خدا(ص) «فظ» بود این کلمه یعنی درشت خود و تند زبان و کسی که آمرانه و با غضب با مردم حرف می‌زند اگر حضرت این چنین بود و سنگدل و با مهربانی و عطوفت با مردم صحبت نمی‌کرد هر آینه مردم از اطراف او پراکنده می‌شدند.

این سیره رسول خدا(ص) در معاشرت و آمیزش با مردم بوده است و همین اخلاق پیامبر(ص) بود که باعث شد این چنین مردم با عشق و ایمان حول پیامبر(ص) جمع شوند آن حضرت هم در گفتار با مردم نرم خوی بودند و هم در عمل رفتار متواضعانه با مردم داشتند؛ چنین رفتار پیامبر گونه‌ای از یک روحانی انتظار می‌رود، بزرگان ما؛ سلف صالح ما رفتارشان با مردم پیامبر گونه بوده؛ رفتارشان مردمی همراه با تواضع و فروتنی در مقابل مردم بوده و هرگز رفتار متکبرانه از آنها سر نمی‌زده؛ الآن هم اگر یک روحانی این طور باشد محبوب قلوب مردم می‌شود.

هفته گذشته آقای آل هاشم نماینده ولی فقیه و امام جمعه تبریز در آذربایجان شرقی میزبان اجلاس جامعه مدرسین بودند که این اجلاسیه به صورت سالانه اجرا می‌شود و گویا نهمین دوره از این همایش بود؛ با این که من از اول در همه این همایش‌ها حاضر بودم این اجلاسیه چنان شکوه و ازدحامی از روحانیت و مردم چند استان داشت که من هرگز شاهد چنین شکوه و ازدحامی نبودم، چنین شکوهی برای من جای تعجب و سؤال داشت، تحقیق کردیم که علت آن چیست؟ و جوابی که به دست آوردیم این بود که این وضعیت نتیجه برخورد عملی خود این امام جمعه است، خود ایشون هفته پیش قم تشریف آوردند و یک ساعتی در خدمت ایشان در منزل بودیم، ایشان در بیان رفتار تبلیغی خودشان می‌گفتند که یکی از برنامه‌های من این است که بدون اطلاع قبلی در نماز جماعت محله‌ها و روستاهای مختلف حاضر می‌شوم و پشت سر امام جماعت آن مسجد در کنار مردم نماز می‌خوانم و طبعا به دعوت امام جماعت برای مردم صحبتی انجام می‌دهم و این چنین تکریم امام جماعت را انجام می‌دهم و یا گاهی به حجرات طلبه‌ها سرکشی می‌کنم و دورهمی طلبگی با آنها ترتیب می‌دهم.

حتی جریانی نقل می‌کرد در دوران اغتشاشات که اکثر استان‌ها درگیر بودند ولی در تبریز خبری نبود با اینکه در فضای مجازی و رسانه‌ای بدترین تحریک‌ها از طرف دشمنان انجام می‌شد و کار به جایی رسید که پسر شاه متوجه این آرامش تبریز شده بود و حتی گفته بود «آذربایجان دیر حرکت می‌کند ولی اگر حرکت کند کار را یکسره می‌کند».

ایشان در ادامه گفتند: در اوج اغتشاشات یک مسابقه فوتبال بسیار حساسی در تبریز اجرا می‌شد و هزاران نفر در این مسابقه ازدحام کرده بودند همه ما نگران بودیم که نکند بعد از مسابقه حرکت مخربی اتفاق بیافتد حتی با سران گروه‌هایی که در مظان اغتشاش بودند تماس گرفته شد و آنها گفتند هر اتفاقی ممکن است واقع شود و کاری از دست ما بر نمی‌آید چاره‌ای که به نظر من رسید این بود که خودم در بین تماشاچی‌ها حاضر بشوم شاید الفتی حاصل بشود و این اقدام تأثیر داشت و با حضور من استقبال با شکوهی انجام دادند و ابراز محبت به من کردند و نتیجه آن شد که بعد از مسابقه بدون هیچ تنشی همه تماشاچی‌ها متفرق شدند و اتفاقا گفتند که برای اغتشاشات بنا داشتیم از فرصت اجتماع فوتبالی استفاده کنیم ولی به خاطر شرم و خجالت از شما این کار را ترک کردیم».

دیگر از اقدامات این روحانی این است که سابقا به ندرت شورای حوزه در آن استان تشکیل می‌شد و اعضای نه نفره آن همه حاضر نمی‌شدند ولی الآن نه تنها همه اعضاء حاضر می‌شوند بلکه افراد دیگری به شکل افتخاری حضور پیدا می‌کنند؛ مسلما رفتار متواضعانه با مردم اثر خودش را خواهد گذاشت.

داستان بدهی رسول خدا(ص): «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّ يَهُودِيّاً يُقَالُ لَهُ حُوَيْحِرُ كَانَ لَهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص دَنَانِيرُ فَتَقَاضَى النَّبِيَّ ص فَقَالَ لَهُ يَا يَهُودِيُّ مَا عِنْدِي مَا أُعْطِيكَ فَقَالَ إِنِّي لَا أُفَارِقُكَ يَا مُحَمَّدُ ص حَتَّى تُعْطِيَنِي فَقَالَ إِذًا أَجْلِسُ مَعَكَ فَجَلَسَ مَعَهُ فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ص فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ وَ الْغَدَاةَ وَ كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص يَتَهَدَّدُونَهُ وَ يَتَوَعَّدُونَهُ فَفَطِنَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ مَا الَّذِي تَصْنَعُونَ بِهِ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ ص يَهُودِيٌّ يَحْبِسُكَ فَقَالَ نَهَى تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ أَظْلِمَ مُعَاهَداً وَ لَا غَيْرَهُ فَلَمَّا تَرَحَّلَ النَّهَارُ قَالَ الْيَهُودِيُّ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ شَطْرُ [و تنظر] مَالِي فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمَا وَ اللَّهِ مَا فَعَلْتُ بِكَ الَّذِي فَعَلْتُ إِلَّا لِأَنْظُرَ إِلَى نَعْتِكَ فِي التَّوْرَاةِ فَإِنِّي قَرَأْتُ فِي التَّوْرَاةِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ مَوْلِدُهُ بِمَكَّةَ وَ مُهَاجَرُهُ بِطَيْبَةَ وَ مُلْكُهُ بِالشَّامِ وَ لَيْسَ بِفَظٍّ وَ لَا غَلِيظٍ وَ لَا سَحَّافٍ فِي الْأَسْوَاقِ وَ لَا مَرِسٍ بِالْفُحْشِ وَ لَا قَوْلِ الْخَطَإِ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ هَذَا مَالِي فَاحْكُمْ فِيهِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ تَعَالَى وَ كَانَ الْيَهُودِيُّ كَثِيرَ الْمَالِ‌»[3] [4]

بیان استاد: این روایت را امام موسی کاظم(ع) از آباء طاهرینش از امیرالؤمنین(ع) از اتفاقی که بر رسول خدا(ص) عارض شد نقل می‌کند و داستان از این قرار است که یک یهودی چند دینار به رسول خدا(ص) قرض داده بود در مقابل حضرت ایستاد و مطالبه قرض خود را کرد و حضرت مهلت خواستند تا پول او را برگرداند ولی او اصرار کرد که همین حالا طلب خود را می‌خواهم حضرت فرمودند الآن که من پولی ندارم و تو هم به من مهلت نمی‌دهی پس ناچارم در کنار تو بنشینم؛ آن یهودی همچنان در کنار رسول خدا(ص) نشست تا جایی که حضرت در همان مکان نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و حتی نماز صبح را به جماعت به جا آورد در این مدت مردم مدام آن مرد را سرزنش می‌کردند و او را به عاقبت عملش تهدید می‌کردند ولی رسول خدا(ص) آنها را از این سرزنش‌ها باز می‌داشت و می‌گفت که خداوند إجازه ظلم به کسی را نداده است.

وقتی که صبح شد آن مرد شهادتین را بر زبان جاری کرد و مسلمان شد و گفت: یا رسول الله من این رفتار را با تو نکردم مگر این که مطمئن شوم آن اوصافی که در تورات از تو خوانده‌ام صحت دارد این که محل تولد او مکه است و هجرت او به مدینه است و ملک او در شام است و این که هرگز تند خوی و تند زبان نیست و هرگز سحاف نیست یعنی فریاد نمی‌زند و هرگز از زبان او فحش خارج نمی‌شود و نرم خوی است؛ هرگز قول خطا از او شنیده نمی‌شود.

من شهادت به حقانیت خدای متعال می‌دهم و شهادت می‌دهم تو رسول خدا هستی و این تمام مال من در اختیار توست هر گونه که خدا به تو امر می‌کند هزینه کن؛ امیرالمؤمنین(ع) در ادامه فرمودند: این در حالی بود که آن مرد بسیار ثروتمند بود؛

در اثر رفتار پیامبر هم مسلمان شد و هم تمام اموال خود را در اختیار حضرت قرار داد از روحانیت انتظار می‌رود در برخورد با مردم اخلاق پیامبر گونه و اخلاق اسلامی را رعایت کنند.

بحث فقهی:

شرط حریّت در وجوب زکات

کلام مرحوم امام: «ثالثها: الحرّية، فلا زكاة على العبد و إن قلنا بملكه.»[5] سومین شرط از شرائط وجوب زکات آن است که انسان آزاد باشد بنا بر این بر مملوک زکات واجب نمی‌شود هرچند قائل باشیم عبد می‌تواند مالک چیزی باشد.

بیان استاد: مرحوم امام در بیان شرائط وجوب زکات بعد از بیان شرط بلوغ و عقل متعرض شرط سوم که شرط حریّت است می‌شود و نتیجه می‌گیرد که بر انسان مملوک زکات واجب نمی‌شود هر چند میلیون‌ها دارایی داشته باشد زیرا «العبد و ما فی یده لمولاه» راجع به این که آیا عبد تا زمانی که عبد و مملوک است می‌تواند مالک چیزی باشد؟ دو قول در این مسأله وجود دارد؛ یک قول آن است که هرگز یک عبد نمی‌تواند مالک چیزی باشد و هر چه در اختیار داشته باشد ملک مولای اوست و اما قول دیگر آن است که عبد إجازه دارد برای شخص خود دارایی‌هایی داشته باشد؛ فتوای مرحوم امام این است که حتی اگر قائل باشیم برای عبد یا أمة جایز است که مالک اموالی باشد هر چند این اموال به نصاب شرعی هم رسیده باشد ولی باز هم زکات بر او واجب نمی‌شود.

دلیل شرط حریّت در وجوب زکات: برای این شرط در وجوب زکات ادله‌ای وجود دارد که متذکر آنها می‌شویم.

روایت اول: «محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه‌السلام قال: ليس في مال المملوك شيء ولو كان له ألف ألف، ولو احتاج لم يعط من الزكاة شيئاً»[6]

بیان استاد: این روایت، صحیحة عبد الله بن سنان است و از سند معتبری برخوردار است، عبدالله بن سنان این روایت را از امام صادق(ع) نقل می‌کند و در این روایت حضرت می‌فرماید: در اموال مملوک زکاتی واجب نمی‌شود هرچند آن مملوک هزار هزار(یک میلیون) دارایی داشته باشد و اگر مملوک فقیر و نیازمند شود از حق زکات چیزی به او داده نمی‌شود.

روایت دوم: «محمّد بن علي بن الحسين بإسناده عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه‌السلام قال: سأله رجل وأنا حاضر عن مال المملوك أعليه زكاة؟ فقال: لا، ولو كان له ألف ألف درهم، ولو احتاج لم يكن له من الزكاة شيء[7]

بیان استاد: این روایت هم از عبدالله بن سنان نقل شده و او از امام صادق(ع) روایتی را نقل می‌کند؛ روایت این است که مردی از امام(ع) سؤال کرد راجع به مملوک که آیا زکات بر مال مملوک واجب می‌شود؟ راوی می‌گوید: من نیز در آن مجلس حاضر بودم، حضرت در پاسخ این مرد فرمودند: خیر، بر اموال مملوک زکات واجب نمی‌شود هر چند هزار هزار دارایی داشته باشد و اگر زمانی محتاج و فقیر شود از زکات چیزی به او تعلق نمی‌گیرد.

بنا بر این یکی از شرائط وجوب زکات حریّت است؛ به جهت این که بحث عبد و أمة از مباحثی است که مبتلاء به زمان ما نیست وارد جزئیات آن نمی‌شویم از این باب که آیا عبد و أمة می‌تواند مالک چیزی باشد یا خیر؟ و از این باب که طرق رقیّت چه طرقی است و همچنین اسلام چه راههایی برای آزادی عبد و أمة مقرر کرده است و این که منظور از عبد قن یا عبد خالص چیست؟ و این که برخی از اقسام مملوک آن است که مملوک مکاتب است یعنی با مولای خود قرار دادی دارد که قسمتی از بدن او آزاد است البته مملوک مکاتب نیز دو قسم است؛ مطلق و مشروط؛ دیگر از اقسام مملوک آن است که «ام ولد» است یعنی از طریق مولای خود فرزند آورده است چنین أمه‌ای را نمی‌توان فروخت و زمینه‌ای از آزادی در او هست زیرا این أم ولد باید همچنان در اختیار مولای خود بماند تا زمانی که این مولا از دنیا برود و پس از فوت مولا به فرزند خود ارث می‌رسد و بلافاصله پس از ارث رسیدن آزاد می‌شود.

دیگر از اقسام مملوک عبد مدبّر است یعنی مولا به مملوک خود می‌گوید: «أنت حرّ دبر وفاتی» یعنی تو بعد از مردن من آزاد هستی؛ به هر حال برای مملوک انواع مختلفی وجود دارد که ما در صدد بیان این اقسام نیستیم و فقط إشاره‌ای به این اقسام نمودیم تا شرط سوم که حریّت است را قدری توضیح داده باشیم و به جهت این که این بحث بی‌فایده است و در این زمان موضوعیت ندارد از آن عبور می‌کنیم؛ البته شرط حریّت مربوط به وجوب زکات است ولی برای مملوک مانند سایر افراد حر واجب است که نماز و روزه خود و سایر عبادات واجب را بجا بیاورند و مانند سایر افراد حر باید از محرمات اجتناب کنند.

شرط ملک در وجوب زکات: شرط چهارم از شرائط وجوب زکات شرط ملک است و تا زمانی که کسی مالک چیزی که زکات بر آن تعلق می‌گیرد نباشد زکات بر آن واجب نخواهد شد.

کلام مرحوم امام: «رابعها: الملك، فلا زكاة في المو هوب ولا في القرض إلّابعد قبضهما، ولا في الموصى به إلّابعد الوفاة و القبول؛ لاعتباره في حصول الملكية للموصى له على الأقوى[8] چهارم آن‌ها: ملك است؛ پس در هبه و قرض، زكات نيست مگر بعد از قبض آن‌ها (كه مالكيّت براى موهوب له و مقترض محقّق مى‌شود) و همچنين در مالى كه براى كسى وصيت شده زكات واجب نيست، مگر بعد از فوت وصيت‌كننده و قبول وصيت؛ زيرا بنابر اقوى قبول وصيت در تحقق ملكيت كسى كه براى او وصيت شده معتبر است.

بیان استاد: اجماع و اتفاق علماء بر این مسأله وجود دارد که شرط وجوب زکات ملکیت است بنا بر این اموالی که صرفا بر انسان مباح باشد و حق تصرف در آنها داشته باشد ولی مالک آنها نباشد زکات به آن اموال تعلق نمی‌گیرد؛ اگر کسی در زمین مباح کشاورزی کند و از آن غلاتی که زکات بر آن تعلق می‌گیرد به دست آورد این شخص هر چند مالک زمین نیست ولی مالک غلات می‌باشد و باید زکات آن را پرداخت نماید؛ اگر کسی زمینی از وجوهات شرعی مانند خمس در اختیار داشته باشد او مالک آن زمین نمی‌باشد و باید آن را به بیت المال برگرداند و حتی مالک غلاتی که به دست آورده است نیز نمی‌باشد و باید آن را صرف مواردی که خمس در آن موارد هزینه می‌شود بنماید.

کلام مرحوم صاحب جواهر: «وكيف كان فـ(الملك شرط في الأجناس كلها) إجماعا في المحكي عن نهاية الأحكام، بل باتفاق العلماء كما عن المعتبر، بل كافة كما عن المنتهى»[9] بنا بر این با توجه به اتفاق فقهاء که مرحوم صاحب جواهر به آن تصریح دارد یکی از شرائط وجوب زکات ملکیت است و تا زمانی که کسی مالک نشده باشد زکات آن نیز بر او واجب نمی‌شود هر چند إجازه تصرف آن ملک را داشته باشد.


[1] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج16، ص229.
[2] سوره آل عمران، آيه 159.
[3] الجعفريات- الأشعثيات‌، کوفي‌، محمد بن اشعث، ج1، ص182.
[4] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج16، ص216.
[5] تحرير الوسيلة - ط نشر آثار، الخميني، السيد روح الله، ج1، ص329.
[6] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج9، ص91، أبواب من تجب علیه الزکاة، باب4، ح1، ط آل البيت.
[7] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج9، ص91، أبواب من تجب علیه الزکاة، باب4، ح3، ط آل البيت.
[8] تحرير الوسيلة - ط نشر آثار، الخميني، السيد روح الله، ج1، ص329.
[9] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج15، ص35.