درس خارج فقه استاد مقتدایی

96/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت)

گفتیم می‌توانیم از مجموع احکام اسلام؛ از آیات قرآن و روایاتی که در مورد احکام وارد شده است استفاده کنیم که باید و بالضروره در هر عصری یک حکومت اسلامی عادله و صالحه به زعامت یک فقیه وجود داشته باشد تاکنون نماز و روزه و نماز جمعه و زکات و خمس را بررسی و تطبیق کردیم و رسیدیم به انفال که یکی از اموالی است که در اختیار امام است و گفتیم انفال از نفل است به معنای زیاده و زیاده‌ای است که در جنگ‌ها از کفار به غنیمت گرفته می‌شود لکن در مالکیت هیچیک از افراد کفار نیست و در کتاب الخمس توضیح دادیم که مراد از انفال رؤوس الجبال، دامنه کوه‌ها، بیشه زارها، نیزارها و زمین‌های موات و نیز زمین‌هایی که گاهی کفار جنگ نمی‌کردند بلکه با صلح تحویل مسلمانان می‌شد. در این اموال مسلمین دخالت نداشتند بلکه ملک خداوند است و بر اساس روایات و دیگر ادله استفاده می‌شود که هر آنچه که ملک خداوند است ملک رسول و امام است و بر اساس همین ادله این اموال نمی‌تواند بلاصاحب بماند بلکه باید حاکمی باشد که او همان ولی امر مسلمین است باشد و تصرف کند.

دلیل مسأله:

    1. حضرت امیرالمؤمنین می‌فرمایند «إِنَّ لِلْقَائِمِ‌ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ ذَلِكَ الْأَنْفَالَ الَّتِي كَانَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ(ص)»[1]

بعد از بیان حکم خمس در ذیل روایت می‌فرماید انفال بعد از رسول به کسی می‌رسد که قائم به امور مسلمین است و اختیار مسلمانان در دست اوست در ادامه می‌فرماید «فَمَا كَانَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ» پس آنچه که برای خدا و رسول است برای امام می‌باشد.

    2. «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع)‌ قَالَ لَنَا الْأَنْفَالُ‌ قُلْتُ وَ مَا الْأَنْفَالُ قَالَ مِنْهَا الْمَعَادِنُ وَ الْآجَامُ وَ كُلُّ أَرْضٍ لَا رَبَّ لَهَا وَ كُلُّ أَرْضٍ بَادَ أَهْلُهَا فَهُوَ لَنَا.»[2]

فرمودند: انفال برای ماست ابی بصیر می‌گوید سوال کردم که انفال چیست امام فرمودند مثل معادن، جنگل‌ها، بیشه زارها و هر زمینی که مالکی ندارد و هر زمینی که اهل آن هلاک شدند همه این‌ها انفال است و برای ماست.

بالاخره از مجموع آنچه که از احکام اسلام بحث شد استفاده می‌شود که در هر عصری باید یک حکومت اسلامی و حاکم اسلامی وجود داشته باشد که این احکام اجرا شود و بالقطع شارع مقدس راضی نیست که این احکام در زمان غیبت امام زمان بر روی زمین بماند و اجرا نشود.

در کتاب دراسات اگر مراجعه کنید مفصل مجموعه احکام را بررسی کرده است و نیاز به ولی فقیه را در آن‌ها ثابت نموده است مثلا در کتاب جهاد مطرح کرده است که دو نوع جهاد داریم ابتدایی و دفاعی؛ گرچه گاهی در فرض نبودن حکومت اسلامی یک فقیه حکم جهاد می‌داد و یا بعضی احکام اسلام هم قد یتفق اجرا می‌شد مثلا مرحوم سید در اصفهان اجرای حد می‌کردند لکن اگر قرار باشد جهادی ابتدایی و یا جهاد دفاعی برقرار شود باید حکومتی وجود داشته باشد که لشگر را سروسامان دهد. به هر حال در جهاد چه ابتدائی و چه دفاعی قطعا نیاز به حکومت است که اگر کسی مراجعه بکند به این ابواب فقهی استفاده می‌شود. یا مثال می‌زند قاضی برای قضاوت نیاز به حکومت دارد و الا اینکه یک کسی در گوشه‌ای حدی جاری کند و یا قضاوتی کند که ملاک نیست.

و بعد صاحب دراسات در ذیل بابی باز می‌کند که در مراجعه به کتب فقها در ضمن کلماتشان مسائلی را بحث می‌کنند و می‌گویند وظیفه سلطان است یا وظیفه امام است یا وظیفه والی است مانند مرحوم شیخ در نهایه[3] در باب امر به معروف می‌فرماید «و قد يكون الأمر بالمعروف باليد بأن يحمل النّاس على ذلك بالتأديب و الرّدع و قتل النّفوس و ضرب من الجراحات» گاهی امر به معروف یدی است یعنی وادار می‌کند مردم را بر یک کاری گاهی نیاز به تأدیب و زدن و مانع شدن و حتی ایجاد جراحت و یا قتل است. «إلّا أنّ هذا الضّرب لا يجب فعله إلّا بإذن سلطان الوقت المنصوب للرّئاسة. فإن فقد الإذن من جهته، اقتصر على الأنواع التي ذكرناها» البته اینگونه اقدامات در امر به معروف فقط در صورتی که با اذن حاکم منصوب برای ریاست باشد مجاز است و اگر حاکمی شرعی وجود ندارد باید بر دیگر مراحل امر به معروف قناعت کند. و کذا «انكار المنكر يكون بالأنواع الثلاثة التي ذكرناها یحتاج الی الاذن من السلطان» و در ادامه می‌فرماید نهی از منکر در صورت عملی نیازمند داشتن اجازه از سلطان است.

نتیجه: در هر عصری وجود یک حکومت اسلامی ضرورت دارد و دلیل اول آن مراجعه به خود احکام اسلام است.

دلیل دوم برای اثبات وجود ضروری یک حکومت در هر عصری در زمان غیبت:

دلیل دوم نتیجه یک صغری و کبری است یعنی یک شکل اول تهیه می‌کنیم که نتیجه آن ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در هر عصری است.

صغری می‌گوید: در هر عصری امت اسلامی نیاز به یک حکومت دارند به جهت ایجاد امنیت و آسایش این حکومت ضرورت است لازم است حاکمی باشد تا مانع تجاوز جنایتکاران شود. غیر از اینکه گفتیم برای اجرای بعضی احکام وجود یک حکومت ضرورت دارد.

کبری می‌گوید: هرچه را امت اسلامی نیاز داشته باشند شارع مقدس تأمین نموده کل ما یحتاج امت اسلامی را شارع جعل کرده است.

نتیجه: اینکه وجود حکومت اسلامی و وجود یک حاکم عادله را شارع در هر عصری را تأمین کرده است.

صغری روشن است ولی کبرای قضیه باید اثبات شود.

اثبات کبرای قضیه را از روایاتی استفاده می‌کنیم که این روایات به حد فوق تواتر است که می‌گویند اسلام آنچه را که مردم به آن احتیاج داشتند را بیان کرده یعنی قانون آن را ایجاد کرده است. در صغری گفتم مردم مسلمان احتیاج دارند که احکام اسلامی اجراء بشود.

صاحب دراسات می‌گوید نیاز به حکومت اسلامی است و می‌فرماید «فما عن الأصمّ من عدم الاحتياج الى الحكومة اذا تناصفت الأمّة و لم تتظالم، و ما عن ماركس من عدم الاحتياج اليها بعد تحقق الكمون المترقي و ارتفاع الاختلاف الطبقي واضح الفساد.»[4] نکته‌ای که از ابوبکر اصم نقل است که گفت اگر همه مردم بنا بگذارند که با هم درگیر نشوند و نیز آنچه که از مارکس نقل شد که احتیاج به حکومت نیست؛ باطل است.

چون علاوه بر بنای بر عدم درگیری از طرف مردم حفظ مرزها لازم است.

اگر چنانچه مرزبانی نداشته باشیم نمی‌توانیم امنیت مسلمین را حفظ کنیم پس مرزبان می‌خواهیم پس حکومت می‌خواهیم و یا اگر حکومت غیر دینی باشد ممکن است مرزبانی داشته باشد اما جلوی مسلمانان را بگیرد نه غیر مسلمانان را. به علاوه حکومت اسلامی باید باشد که مردم تحت زعامت آن به تکالیفشان عمل کنند. مردم در زندگی اسلامی احتیاج به حکومت اسلامی دارند تا روابط بین‌المللی را درست کنند. و اگر بگویید یک حکومتی باشد که کاری به دین مردم نداشته باشد می‌گوییم امکان ندارد یک چنین حکومتی دخالت در امور مردم داشته باشد ولی کاری به دین و ایمانشان نداشته باشد. نه تنها مرزها باید حفظ شود بلکه یک روابط بین‌المللی باید داشته باشد که زراعتمان درست شود تجارتمان درست شود و امور سامان پیدا کند.

در هر حال با شکل اولی که درست می‌کنیم نتیجه این می‌شود که باید یک حکومتی باشد تا تمام امور مردم را تصدی کند و بر اساس اسلام عمل کند.

وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.


[1] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج9، ص531، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب1، ح19، آل البیت.
[2] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج9، ص533، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب1، ح28، آل البیت.
[3] النهایة، شیخ طوسی، ص300، دار الکتاب العربی.
[4] دراسات فی ولایة الفقیه، منتظری، ج1، ص4، تفکر.