درس خارج فقه استاد مقتدایی

96/06/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (ادله ضرورت تشکیل حکومت اسلامی)

دیروز در بحث‌های گذشته در موضوع ولایت فقیه مروری اجمالی داشتیم و گفتیم نتیجه آن بحث‌های گذشته این بود که در عصر غیبت امام زمان(عج) زمام امور ملت و ولایت کلی بر تنظیم امور و اداره امت به عهده ولی فقیه جامع الشرایط است و ولی فقیه همانکه واجد شرایط است همان ولایتی که ذات مقدس پروردگار بر مردم دارد و آن را تفویض به پیامبر نموده و به امامان تفویض شده همان ولایت به عهده فقیه جامع الشرایط است.

اگر چنانچه در یک عصری حکومت اسلامی است تصدی حکومت را ولی فقیه به عهده می‌گیرد که گفتیم بدون کم و کاست به ولی فقیه تفویض می‌شود و همانکه امام خمینی مکرر می‌فرمودند ولایت فقیه ادامه ولایت الله است و کار ادامه پیدا می‌کند و گفتیم اگر حکومتی نیست بر فقیه وظیفه است که چنین حکومتی را تشکیل دهد و بر اساس ادله، تشکیل آن هم ضرورت دارد و الا هرج و مرج می‌شود لذا گفتیم مرحوم امام در بحث ولایت فقیه در مکاسب[1] اول مسأله‌ای که متعرض می‌شود ضرورت ایجاد حکومت اسلامی است و گفتیم در دراسات[2] هم مرحوم آقای منتظری در ادامه بحث مرحوم امام اولین مباحث خود را به ضرورت ایجاد حکومت اسلامی در همه عصرها اختصاص داده است و موارد استدلال را می‌شمارد که بعضی را می‌خوانیم.

ادله ضرورت تشکیل حکومت اسلامی:

دلیل اول: در ضرورت ایجاد حکومت به وجوهی استدلال می‌شود یکی این است که از خود احکام اسلام چه در روایات و چه در فتاوای فقهاء در بحث از احکام از خود این احکام استفاده می‌شود که تشکیل حکومت ضرورت دارد. زیرا احکام اسلام به گونه‌ای است که اجرای آن در اختیار شخص نیست بلکه باید در سایه حکومت اجرا شود زیرا احکام اسلام اختصاص به عبادیات ندارد که در سبک زندگی به آن توجه شده است بلکه در همه زمینه‌ها است از زمان تکوین نطفه انسان تا آخر عمرش احکام دارد و برای آخرت هم احکام دارد مثلاً برای نمونه حضرت امام خمینی می‌فرماید وقتی مراجعه به احکام اسلام می‌کنیم «یظهر ان الاسلام قام لتأسیس حکومة عادلة»[3] در مراجعه به احکام دین حتی فتاوای فقهاء که به روایات استدلال کرده‌اند می‌بینیم که این دین تاسیس شده برای ایجاد حکومت عادله که در آن قوانینی وجود دارد و اگر حکومت نباشد این قوانین دین اجرا نمی‌شود مثلا قوانین مربوط به مالیات و بیت المال و خمس و زکات و غیره و به خود مردم واگذار نشده زیرا مثلا وقتی مسائل زکات را بیان می‌کند یک قسم از زکات را برای عاملین قرار می‌دهد خود قرآن می‌فرماید عاملین باید باشند و بدیهی است یک کسی باید عاملین را نصب کند و تمام این‌ها نشان دهنده این است که باید حکومتی وجود داشته باشد تا به این امور رسیدگی نماید.

«و القوانین المربوطة بالقضاء و الحدود»[4] و یا قوانین مربوط به حدود ﴿وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا﴾[5] و دیات و قصاص ﴿وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ﴾[6] که اگر بنا شده شخصی قصاص شود خود شخص نمی‌تواند اینکار را انجام دهد بلکه عامل می‌خواهد که مجری حکم باشد یا از قوانین مربوط به جهاد و نیز غنائم جنگی که به دست می‌آید معلوم می‌شود که باید حکومتی باشد تا قوانین و عدالت در جامعه اجرا شود.

به هر حال حضرت امام خمینی(ره) از مجموع این قوانین اسلام استدلال می‌کنند که اول دلیل برای حکومت اسلام خود قوانین اسلام است و می‌فرمایند «فالإسلام أسّس حكومة لا على نهج الاستبداد المحكّم فيه رأي الفرد و ميوله النفسانيّة في المجتمع، و لا على نهج المشروطة أو الجمهوريّة المؤسّسة على القوانين البشريّة، التي تفرض تحكيم آراء جماعة من البشر على المجتمع. بل حكومة تستوحي و تستمدّ في جميع مجالاتها من القانون الإلهيّ، و ليس لأحد من الولاة الاستبداد برأيه، بل جميع ما يجري في الحكومة و شؤونها و لوازمها لا بدّ و أن يكون على طبق القانون الإلهيّ، حتّى الإطاعة لولاة الأمر.»[7]

قوانین اسلام می‌رساند که اسلام حکومتی را تاسیس کرده است که به نحو استبدادی نیست که در آن یک نفر مثل نظام شاهنشاهی رأی بدهد و حرف بزند و نیز بر اساس قوانین جمهوری و مشروطه که بر اساس قوانین بشری باشد هم نیست بلکه حکومتی است که طلب وحی می‌کند و مراجعه می‌کند که قرآن و روایات چه می‌گویند و از قوانین اسلام کمک می‌گیرد یک حکومتی بر اساس قانون وحی تشکیل می‌دهد.

پس در بررسی این قوانین درمی‌یابیم که باید یک حکومتی باشد که این قوانین را اجرا نماید و الا این قوانین زمین می‌خورد و یا باید بگوییم اگر حکومت تشکیل نشود باید در عصر غیبت اسلام متوقف گردد و قطعا آنچه که علم داریم این است که خداوند نمی‌خواهد در هیچ زمانی احکام متوقف باشد و برای اجرای آن‌ها ضرورت ایجاد حکومت اسلامی استفاده می‌شود.

یک بخش احکام عبادی هم داریم که در مراجعه به آن‌ها هم می‌بینیم که احکام عبادی صرف نیست و در آن‌ها هم امور اجتماعی و سیاسی دخیل است که وجود حکومت در آن دخیل است و فرد شاخص آن هم نماز است. در همین نماز هم می‌بینیم مطلوب شارع نماز جماعت است و نماز فرادی به این صورت مطلوب نیست و پیامبر اسلام قبل از ماموریت به ابلاغ اسلام می‌آمدند در مسجدالحرام نماز جماعت می‌خواندند امیرالمومنین یک طرف حضرت خدیجه خاتون هم یک طرف به پیامبر اقتدا می‌کردند و نماز جماعت را از ابتدا می‌خواندند و بعد از اینکه دین اسلام عمومی شد نماز جماعت می‌خواندند و در مدینه هم که آمدند مسجد ساختند و نماز جماعت می‌خواندند پس نماز فرادی کمال مطلوب شارع نیست یک روایتی را مرحوم شهید در کتاب نفلیة[8] نقل می‌کند از پیامبر که فرمود «فَلَا صَلَاةَ لِمَنْ‌ لَمْ‌ يُصَلِ‌ فِي الْمَسْجِدِ مَعَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ.»[9] ، [10]

کسی که در مسجد با مسلمین نماز نمی‌خواند و در نماز جماعت شرکت نمی‌کند نمازش نماز نیست مگر اینکه با علتی باشد.

روایتی دیگر از امام صادق(ع) «عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: هَمَّ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِإِحْرَاقِ قَوْمٍ فِي مَنَازِلِهِمْ كَانُوا يُصَلُّونَ فِي مَنَازِلِهِمْ وَ لَا يُصَلُّونَ الْجَمَاعَةَ فَأَتَاهُ رَجُلٌ أَعْمَى فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي ضَرِيرُ الْبَصَرِ وَ رُبَّمَا أَسْمَعُ النِّدَاءَ وَ لَا أَجِدُ مَنْ يَقُودُنِي إِلَى الْجَمَاعَةِ وَ الصَّلَاةِ مَعَكَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص شُدَّ مِنْ مَنْزِلِكَ إِلَى الْمَسْجِدِ حَبْلًا وَ احْضُرِ الْجَمَاعَةَ.»[11]

پیامبر(ص) قصد کردند که جمعی را در خانه‌هایشان آتش بزنند که نماز جماعت را انکار می‌کردند و نماز را در خانه می‌خواندند و در نماز جماعت شرکت نمی‌کردند تا جایی که شخصی نابینا به حضور پیامبر رسید و عرض کرد من مشکل بینایی دارم ندای جماعت را می‌شنوم اما کسی را ندارم که مرا همراهی کند و به مسجد بیاورد پیامبر فرمود از درب خانه‌ات ریسمانی ببند و آن را لمس کن و به مسجد بیا.

حتی در اسلام به این مقدار تأکید دارد که در جنگ در مقابل دشمن هستند وقت نماز شد نماز جماعت بخوانند و کیفیت آن هم در فقه بیان شد. ملاحظه کنید در سوره نساء در همین مورد می‌فرماید ﴿وَ إِذَا كُنتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَوةَ﴾[12] وقتی در بین مردم در جنگ هستی و خواستی نماز برپا کنی ﴿فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ﴾[13] یک گروه از رزمندگان با تو به نماز بایستند. و نماز در جنگ معمولا دو رکعتی است زیرا لزوما مسافر هستند و دو رکعتی باید بخوانند و یا چون جنگ است باید نماز خوف دو رکعت بخوانند. در این صورت لشگر به دو قسمت شود یک قسمت رو به دشمن باشند و دسته دیگر همراه پیامبر نماز بخوانند به این صورت که دسته اول رکعت اول را به امام اقتدا کنند و بعد از سجده دوم نیت فرادی می‌کنند و رکعت دوم نماز را خودشان سریع‌تر می‌خوانند و به صف قتال برمی‌گردند و گروه دوم تا قبل از رسیدن امام به رکوع رکعت دوم خودشان را می‌رسانند و به پیامبر اقتدا می‌کنند و نماز را به جماعت می‌خوانند و زمانی که پیامبر مشغول تشهد و سلام می‌شوند آنان رکعت دوم را فرادی می‌خوانند و می‌فرماید ﴿وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ﴾[14] سلاح خود را هم همراه داشته باشند و امام هم مستحب است حمد و سوره را مقداری طولانی بخواند تا هر دو دسته به نماز جماعت امام برسند. و برخی هم فتوی می‌دهند که مستحب است امام تشهد و سلام را طولانی کند تا گروه دوم رکعت دوم را فرادی بخوانند و خود را به سلام امام برسانند و همراه امام سلام نماز را بخوانند که در نتیجه دسته اول تکبیرة الاحرام را با امام باشد و گروه دوم سلام نماز را با امام انجام دهند.

ملاحظه می‌فرمایید که حتی در صف قتال هم نماز را به جماعت بخوانند پس گرچه نماز از امور عبادی است اما اجتماعی بودن آن مطلوب‌تر است.

خلاصه بحث این است که از مجموع قوانین اسلام استفاده می‌شود که در هر عصری تشکیل حکومت برای اجرای احکام اسلام ضرورت دارد.

برخی دیگر از قوانین اسلام نظیر نماز جمعه هست که برای بعد بحث می‌کنیم.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین


[1] کتاب البیع، امام خمینی، ج2، ص615، نشر آثار.
[2] دراسات فی ولایة الفقیه، منتظری، ج1، ص161، تفکر.
[3] کتاب البیع، امام خمینی، ج2، ص460، اسماعیلیان.
[4] کتاب البیع، امام خمینی، ج2، ص460، اسماعیلیان.
[5] مائده/سوره5، آیه38.
[6] بقره/سوره2، آیه179.
[7] کتاب البیع، امام خمینی، ج2، ص461، نشر آثار.
[8] النفلیة، شهید اول، ص138، دفتر تبلیغات اسلامی.
[9] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج8، ص293، کتاب الصلاة، ابواب صلاة الجماعة، باب2، ح8، آل البیت.
[10] مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج2، ص451، ابواب صلاة جماعة، باب2، ح3، آل‌البیت.
[11] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج8، ص293، کتاب الصلاة، ابواب صلاة الجماعة، باب2، ح9، آل البیت.
[12] نساء/سوره4، آیه102.
[13] نساء/سوره4، آیه102.
[14] نساء/سوره4، آیه102.