درس خارج فقه استاد مقتدایی

95/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (شرائط ولی فقیه: چهارم: شرطیت علم اجتهادی)

در بحث اشتراط علم در ولی امر مسلمین گفتیم کسی که متصدی امر ولایت در زمان غیبت می‌شود باید عالم و فقیه باشد و برای اثبات آن به روایاتی تمسک شد. و اکنون ادامه روایات مورد بررسی قرار می‌گیرد.

    1. «عَبْدِالْكَرِيمِ بْنِ عُتْبَةَ الْهَاشِمِيِّ قَالَ: كُنْتُ قَاعِداً عِنْدَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) بِمَكَّةَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ أُنَاسٌ مِنَ الْمُعْتَزِلَةِ فِيهِمْ عَمْرُو بْنُ عُبَيْدٍ وَ وَاصِلُ بْنُ عَطَاءٍ وَ حَفْصُ بْنُ سَالِمٍ مَوْلَى ابْنِ هُبَيْرَةَ وَ نَاسٌ مِنْ رُؤَسَائِهِمْ وَ ذَلِكَ حِدْثَانُ قَتْلِ الْوَلِيدِ»[1]

در روایت صحیحه عبدالکریم بن عتبه هاشمی گوید در آن ایام کشته شدن ولید خلیفه اموی در شام در مکه نزد حضرت امام صادق(ع) در جلسه‌ای نشسته بودیم که برخی از بزرگان معتزله که در بین آنها عمرو بن عبید و واصل بن عطاء و حفص بن سالم و غلام ابن هبیره و گروهی دیگر از سران معتزله که اعتقاد به امامت امام صادق(ع) نداشتند مسائلی مطرح شد تا اینکه آن گروه بیان مطلب اصلی را که به خاطرش نزد امام آمدند را به عمرو بن عبید واگذار کردند و عمرو بن عبید مطالب مفصلی بیان کرد و از جمله گفت حالا که ولید به قتل رسید و در شام اختلاف است؛ ما محمد بن عبدالله بن حسن را برای خلافت در نظر گرفتیم که تحت لوای او باشیم و با دشمنانش مبارزه کنیم و اکنون از شما درخواست می‌کنیم به ما بپیوندی چون ما برای پیروزی به تو و شیعیانت نیاز داریم وگرنه بنی امیه دوباره پیروز می‌شوند. امام صادق(ع) ابتدا از جمع پرسیدند آیا حرف همه شما همین است؟ آنان گفتند آری. امام پس از حمد پروردگار فرمودند فرض کنیم که همه را جمع کردید و پیروز شدید احکام اسلام را چگونه اجرا خواهید کرد؟ و در این راستا مواردی از حوادث از جمله کیفیت جنگ با کفار و مشرکین و مجوس و تفاوت آن‌ها را از آنان پرسیدند و آنان از جواب درماندند و ضمن دیگر پرسش‌ها برای جلسه روشن شد که آنان علم لازم برای حکومت و ولایت را ندارند. داستان مفصل است و محل شاهد ما ذیل روایت است که می‌گوید:

«ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَمْرِو بْنِ عُبَيْدٍ فَقَالَ يَا عَمْرُو اتَّقِ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ أَيُّهَا الرَّهْطُ فَاتَّقُوا اللَّهَ فَإِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي وَ كَانَ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(ص) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ مَنْ ضَرَبَ النَّاسَ بِسَيْفِهِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِي الْمُسْلِمِينَ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُتَكَلِّفٌ.»[2]

حضرت امام صادق(ع) رو به عمرو کردند و فرمودند از خدا بترس و نیز خطاب به آن گروه هم فرمودند از خدا بترسید: همانا پدرم در حالیکه بهترین فرد روی زمین و عالمترین روی زمین به کتاب خدا بود؛ فرمود پیامبر(ص) فرموده است کسی که با شمشیر مردم را مجبور به اطاعت از خود نماید در حالیکه اعلم و عالم‌تر از او در روی زمین وجود دارد این چنین شخصی گمراه است و کسی است که ادعایی می‌کند که در او نیست متکلف است یعنی به چیزی ادعا می‌کند ولی دارای آن نیست.

پس از این روایت استفاده می‌کنیم کسی که ادعای امامت بکند و غیر اعلم باشد گمراه و ضال و مضل است پس غیر اعلم صلاحیت برای ادعای ولایت امر ندارد پس باید دارای شرط علم باشد البته وقتی شرط اعلم بودن در این روایت آمده است شرطیت عالم بودن به طریق اولی مطرح است و مقصود ما از این روایت فعلا استدلال به شرطیت علم است و بحث شرطیت یا عدم شرطیت اعلمیت بعداً مورد بررسی قرار می‌گیرد.

    2. «عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ‌ مَنْ خَرَجَ يَدْعُو النَّاسَ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ[3] مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُبْتَدِعٌ وَ مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ فَهُوَ كَافِرٌ.»[4]

فضیل بن یسار گفت از امام صادق(ع) شنیدم فرمود اگر از میان مردم کسی بیاید و خروج کند و دعوت به طرف خودش نماید و خودش را بعنوان ولی امر معرفی کند در حالی‌که در بین آنان شخص اعلم وجود داشته باشد این شخص گمراه است و بدعتی ایجاد کرده است.

در ذیل این روایت هم می‌فرماید کسی که ادعای امامت بکند در حالی‌که شرایط امامت را ندارد کافر است.

مراد از کافر اینجا معنای اطلاقی آن است که در مقابل اسلام است.

زیرا گاهی به معنای کفر در مقابل مؤمن و شیعه است و گاهی به معنای انکار خداوند است که معنای اصطلاحی کفر است در این روایت هم از نظر کیفیت استدلال استناد به شرطیت علم با اولویت مراد است و فعلاً علم را بحث می‌کنیم و اعلمیت را بعداً می‌رسیم.

    3. ما رواه البرقی فی المحاسن[5] «مَنْ‌ أَمَّ‌ قَوْماً وَ فِيهِمْ أَعْلَمُ مِنْهُ أَوْ أَفْقَهُ مِنْهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ فِي سَفَالٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.»[6]

کسی که امامت بکند بر قومی و پیشوایی کند قومی را در حالی‌که در بین آن‌ها افقه و اعلم از او وجود دارد امرشان همیشه در ضعف و سستی و رو به سقوط است.

نتیجه: از این روایت اشتراط اعلم بودن و عالم بودن را برای امام استفاده می‌کنیم.

بعضی گفتند مراد از «أمَّ قوماً» امام جماعت است ولی می‌گوییم خصوصیتی ندارد و دلالتی بر اختصاص به امام جماعت ندارد و شامل امامت امت هم می‌شود.

همین روایت را مرحوم صدوق در عقاب الاعمال[7] و در علل الشرایع[8] به سند معتبر ذکر کرده پس معلوم می‌شود که روایت معتبر است.

شرطیت علم اجتهادی یا علم تقلیدی در پذیرش ولایت:

بحث بعدی این است حال که قبول کردیم در ولی امر علم شرط است آیا علم باید اجتهادی باشد یا می‌تواند عالم مقلد باشد.

نظریه اکتفاء به علم تقلیدی: گاهی گفته می‌شود که از این ادله اشتراط علم اطلاق می‌فهمیم و فرقی نمی‌کند که اجتهادی باشد یا تقلیدی باشد زیرا مراد از علم، علم قطعی صددرصد نیست زیرا این علم فقط در اختیار ائمه معصومین(ع) است بلکه مراد این است که از راه شرعی علم پیدا کرده باشد و مجتهد استنباط می‌کند و علمش از طریق آیات و روایات بدست می‌آید و احتمال خلاف هم داده می‌شود و علی‌ای‌حال برایش حجت است وقتی حجت شرعی برایش شد معتبر می‌شود. و مقلد هم استناد می‌کند به فتوای مجتهد و طریق او همان فتوای مجتهد است یعنی مقلد در نزد خود می‌گوید هذا ما افتی به المفتی. و کلما افتی به المفتی فهو حکم الله فی حقی. فهذا حکم الله فی حقی. پس همینطور که مجتهد علمش معتبر است به اعتبار اینکه مستند به طریق معتبری است. علم مقلد هم معتبر است چون مستند به طریق معتبری است پس فرقی ندارد در این آیات و روایاتی که خواندیم مبنی بر اشتراط علم در ولی امر اینکه علم از روی اجتهاد باشد یا از روی تقلید باشد البته در ادعا فرض این است که مقلدی است که دسترسی دارد به یک مجتهد قطعی الاجتهاد که کنار دستش است می‌گوییم ما از روایات استفاده کردیم که عالم به احکام باشد چه اجتهادی چه تقلیدی.

مناقشه در قول به کفایت علم تقلیدی در پذیرش ولایت امر:

ولی این نظریه اشکال دارد و می‌گوییم آیات و روایاتی که به آن تمسک کردیم اینگونه علم تقلیدی را شامل نمی‌شود. برای بعد انشاءاله.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.


[1] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج15، ص41، کتاب الجهاد، ابواب جهاد العدو، باب9، ح2، آل البیت.
[2] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج15، ص42، کتاب الجهاد، ابواب جهاد العدو، باب9، ح2، آل البیت.
[3] در کافی لفظ افضل دارد و در وسائل لفظ اعلم دارد که در هردو صورت فرقی ندارد.
[4] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج28، ص350، کتاب الحدود، ابواب حد المرتد، باب10، ح36، آل البیت.
[5] المحاسن، برقی، ج1، ص93، اسلامیة.
[6] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج3، ص56، ح106، اسلامیة.
[7] ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صدوق، ص206، دار الشریف الرضی.
[8] علل الشرایع، صدوق، ج2، ص326، داوری.