درس خارج فقه استاد مقتدایی
95/10/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (ادله ولایت فقیه)
بحث اخلاقی: سخن چینی
بحث فقهی: ادامه بررسی روایت علی ابن ابی حمزه بطائنی:
در بحث اخلاقی درباره نمیمه صحبت میکردیم که یکی از گناهان کبیره است و گفتیم که مرحوم شهید[1] [2] معنی میکند و میفرماید مثل اینکه کسی میآید نزد شما نقل میکند که فلانی درباره شما به قصد افساد چنین و چنان گفته است. و شاید هم آن شخصی که در آن جلسه این حرفها را زده نسبت به شما قصد سوء نداشته بلکه حرف پیش آمد و به هر علت این حرفها را در مورد شما گفت اما این شخصی که حرفهای آن نفر را نقل میکند قصد افساد آن شخص را دارد و یا از یک گروه برای گروه دیگری نقل میکند و قصد سوء دارد و گفتیم گناهانش آن قدر بزرگ است که رسول خدا فرمود «لا یدخل الجنة نمام»[3] [4]
و روایات دیگری هم خواندیم از جمله «عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ(ع) عَنِ النَّبِيِّ(ص) قَالَ: شَرُّ النَّاسِ الْمُثَلِّثُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْمُثَلِّثُ قَالَ الَّذِي يَسْعَى بِأَخِيكَ إِلَى السُّلْطَانِ فَيُهْلِكُ نَفْسَهُ وَ يُهْلِكُ أَخَاهُ وَ يُهْلِكُ السُّلْطَانَ.»[5]
سند روایت بسیار سنگین است زیرا که نقل از آباء است؛ که امام صادق(ع) میفرماید پیامبر(ص) فرمود: شرورترین مردم مثلث است گفتند یا رسول الله مثلث کیست؟ فرمود کسی که یک حرف او باعث نابودی سه نفر میشود.
1-کسی که نزد سلطان سعایت کسی را میکند این شخص سعایت کننده خودش را هلاک کرده و جهنمی شد، 2-برادر دینیاش را هم هلاک کرده که یا زندانی میشود و یا شلاق میخورد و یا کشته میشود، 3-و سلطان را هم که عصبانی نمود و باعث مجازات بی اساس یک شخص شد هلاک نموده است. یا به دادگاه میرود و طوری پرونده جور میکند که فلانی علیه دین چنین و چنان کرده است.
مورد خیلی ساده آن هم این است که نسبت به برادر دینیاش حرفی زده و به او میرساند و حداقل آن این است که باعث ایجاد کدورت بین دو نفر میشود و بالاتر از آن این است که بین دو گروه باعث ایجاد کدورت میشود و بالاتر از آن ممکن است یک کسی را به اعدام برساند.
خاطرهای از دیوان عالی کشور:
دورهای که در دستگاه عالی قضائی بودیم در یک دوره پنج ساله رئیس دیوان عالی کشور بودیم در آن ایام پروندهای آوردند که شخصی را محکوم به اعدام کردند به واسطه توهین به حضرت زهرا؛ آن شخص محکوم شده نامهای به ما نوشت و تظلم نمود پرونده را خواندم و خود طرف را خواستم که ببینم خودش چه میگوید. لهجه ترکی غلیظی هم داشت و از قیافه او معلوم بود که از آن ترکهای مذهبی است و میگفت هر سال چند روز در منزل فاطمیه دارم و گریه کرد که فدایی حضرت زهرا(س) هستم ولی مرا به توهین به حضرت زهرا(س) متهم کردهاند و معلوم بود که این کاره نیست و میگفت که شاید در جائی از روی عصبانیت یک چیزی گفتم. و وقتی برای ما روشن شد که از روی عصبانیت بوده لذا حکم اعدام را نقض کردیم.
متأسفانه در کشور هم الأن اینگونه موارد سخنچینی زیاد شده برای نمونه همین ظلمی است که این ایام که ایام درگذشت جانکاه آیةالله هاشمی رفسنجانی است رسانهها و فضاهای مجازی را پر کردهاند و از هر نقطه کوچکی میخواهند علیه میت استفاده کنند و شایعات ظالمانهای پخش میکنند و متأسفانه حتی نماز میت رهبر انقلاب را بهانه هزینه دشمنی خودشان قرار دادهاند که برای آقای طبسی آنجوری خواند و برای آقای مهدوی کنی آنجوری خواند.
مرحوم شهید در رسالهای که با نام کشف الریبة نوشتهاند میفرمایند «سواء کان نقل ذلک بالقول أو الکتابة او الإشارة و الرمز»[6] فرقی نیست در نمیمه که با گفتار باشد و یا بنویسد که فلانی علیه فلانی چنین گفته است و یا بالإشاره طوری بگوید که دیگران بفهمند مثلا یک نفر در مورد شخصی بگوید که چنین گفته است نفر دیگر میگوید آری فلانی هم همین طور است و حتی اگر با رمز باشد که دیگران بفهمند نمامی است.
ملاحظه میفرمایید این تعمیم مرحوم شهید نگرانی انسان را در مورد این گناه بیشتر میکند. مرحوم شهید در ادامه میفرماید اگر این نقل قول موجب نقصی برای آن شخص باشد علاوه بر نمامی غیبت هم هست مثلا اگر بگوید فلانی با اینکه خودش بی سواد است یا لا ابالی است نسبت به شما چنین گفته است این هم سخنچینی و هم غیبت است.
روایتی از امام صادق(ع) مرحوم مجلسی نقل میکند که بزرگی نمامی را میرساند و در ذیل قرائت میکنیم
«رُوِيَ أَنَّ مُوسَى(ع) اسْتَسْقَى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ حِينَ أَصَابَهُمْ قَحْطٌ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ أَنِّي لَا أَسْتَجِيبُ لَكَ وَ لَا لِمَنْ مَعَكَ وَ فِيكُمْ نَمَّامٌ قَدْ أَصَرَّ عَلَى النَّمِيمَةَ فَقَالَ مُوسَى(ع) يَا رَبِّ مَنْ هُوَ حَتَّى نُخْرِجَهُ مِنْ بَيْنِنَا فَقَالَ يَا مُوسَى أَنْهَاكُمْ عَنِ النَّمِيمَةِ وَ أَكُونُ نَمَّاماً فَتَابُوا بِأَجْمَعِهِمْ فَسُقُوا.»[7] این روایت را قبلا به مناسبتی نقل کردیم
امام صادق(ع) میفرماید در زمان حضرت موسی(ع) خشکسالی شد و موسی با قوم رفتند برای نماز باران و در جمع خطاب رسید «إنی لا أستجیب لک ولا لمن معک وفیکم نمام قد اصر علی النمامة» من اجابت نخواهم کرد دعای تو و جمعی که آمدند را در حالی که در بین شما نمامی است که اصرار بر نمامی دارد و توبه نکرده است. موسی ناراحت شد و گفت «یا رب من هو حتی نخرجه فقال یا موسی أنهیکم عن النمیمة» موسی گفت که این شخص چه کسی است تا او را بیرون کنیم ندا آمد که من شما را نهی از نمامی میکنم و بعد بیایم خودم نمامی کنم؟
یک خاطره در مورد روایت فوق:
من یادم است کوچک بودم همراه پدر رفته بودیم احیاء شب بیست و یکم ماه رمضان و ایشان که امام مسجد بودند خودشان احیاء برگزار کردند و در مراسم احیاء در آن مجلس به مناسبت بحث از توبه این روایت را نقل کردند و از آن موقع در ذهنم مانده است البته ایشان در آن شب برای اینکه روایت به فهم عموم مردم نزدیکتر شود با آب و تاب بیشتری نقل میکردند که مثلا موسی(ع) در بین مردم به راه افتاد که ای گناهکاری که به واسطه شومی تو خداوند دعای ما را مستجاب نمیکند یا توبه کن و یا از جلسه خارج شو و بواسطه این تذکر همه توبه کردند و آن نمام هم توبه کرد و توبه قبول شد و بارندگی شد.
سخنچینی همردیف گناهان بزرگ:
«عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ سَفَّاكُ الدَّمِ وَ لَا مُدْمِنُ الْخَمْرِ وَ لَا مَشَّاءٌ بِنَمِيمٍ.»[8]
کسی که خونریزی میکند و آدمکش است و کسی که شارب الخمر است و کسی که نمامی میکند داخل در بهشت نمیشوند
ملاحظه میفرمائید نمام را در ردیف دائم الخمر شمرد نه کسی که یک یا دو بار شراب بخورد و یا در برابر سفاک و آدمکش قرار داد نه کسی که یک یا چند نفر را کشته باشد. و این نشان از بزرگی گناه نمامی است.
از این که سه دسته را ردیف هم قرار داده معلوم میشود که سخنچینی تا چه مقدار گناه عظیمی است.
بالاخره باید از خدا بخواهیم که ما را مبتلا به چنین گناهی نکند و اگر در زندگی نمامی کردیم خداوند ببخشد و توفیق بدهد که از این گناهان مصون و محفوظ باشیم.
بحث فقهی: بررسی روایت علی بن ابی حمزه بطائنی:
در روایت ابوحمزه تعبیر بالایی بود که فرمود «لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا»[9]
همانطور که دیوار شهر موجب حفظ شهر از هر هجمهای است علما هم مانند دیوار هستند برای مردم و مردم با وجود یک عالم در آسایش هستند.
دیروز خواندیم مرحوم امام خمینی میفرماید «لایبقی شک فی أن الفقیه لا یکون حصنا لأسلام كسور البلد له إلّا بأن يكون حافظاً لجميع الشؤون؛ من بسط العدالة، و إجراء الحدود، و سدّ الثغور، و أخذ الأخاريج و الضرائب، و صرفها في مصالح المسلمين، و نصب الولاة في الأصقاع، و إلّا فصرف الأحكام ليس بإسلام»[10]
بدیهی است فقیه نمیتواند مصداق حصن اسلام باشد مگر اینکه مردمی که تحت قدرت فقیه هستند تمام شئون آنها را اقدام به اصلاح نماید از جمله عدالت را گسترش دهد و حدود را اجرا کند و مرزها را محافظت نماید و خراجها و مالیاتها را اخذ کند و در مصارف مسلمین خرج کند و در محلهها و جاهای مختلفی که نیاز است والی تعیین کند و الا اسلام تنها نماز و روزه نیست بلکه تمام این شئون باید اداره شود.
امام خمینی در ادامه میفرماید «فکون الفقیه حصنا للاسلام کحصن سور المدینه لها لا معنی له الا کونه والیا له نحو ما لرسول الله و للائمه من الولایة علی جمیع الامور السلطانیه»[11] پس اینکه فقیه حصن اسلام است یعنی اینکه والی است و زمام امور این جمعیت در دست اوست و همان ولایتی که پیامبر(ص) داشت و ائمه(ع) داشتند برای فقها هم ثابت است.
شبههای که بعضی کردند همین است که فقیه فقط باید احکام دین را بیان کند. که اجازه بدهید فردا هم شبهه و هم جواب آن را بیان میکنیم
چنانچه شبهه دیگر کردند که سور هم در تمام جهات حصن نبود و فقط از جهت محافظت بود ولی از بابت جلب منفعت موثر نبود برای فردا انشاءاله.