درس خارج فقه استاد مقتدایی
95/10/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (ادله ولایت فقیه)
تذکر اخلاقی: گرامیداشت ولادت امام حسن عسگری(ع):
امروز عید سعید و میمون و مبارک و فرخنده ولادت حضرت ابامحمدالحسن علی بن الرضا امام حسن عسکری علیه آلاف التحیة والثناء والد معظم و عالی مقام حضرت حجّت بقیة الله فی الارضین ارواحنا لتراب مقدمه الفداء است و ما این روز شریف را خدمت آن حضرت تبریک عرض میکنیم و امیدواریم به برکت این روز مبارک که روز شادی امام زمان(عج) است خداوند هر چه زودتر چشمان ما را به نور جمال آن حضرت روشن فرماید و باعث شادی تمام مسلمینی که امروز در غم و غصه از کشت و کشتار هستند باشد انشاءالله.
بحث فقهی: بررسی روایات داله بر اثبات ولایت فقیه- حصون الاسلام:
یکی از روایاتی که به آن استدلال شده که هم امام استدلال میکند هم اعاظم دیگر بعنوان دلیل برای اثبات ولایت فقیه ذکر کردهاند. روایت علی بن ابی حمزه بطائنی است مرحوم کلینی در کافی آورده است «عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِي كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِي كَانَ يُصْعَدُ فِيهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا.»[1]
در روایت چهار مطلب و یک علت در رابطه با مرگ مؤمن بیان شده است. ابوحمزه بطائنی گفت از حضرت امام موسی بن جعفر(ع) شنیدم که میگفت؛ اگر
1- مومنی از دنیا برود ملائکه برای او گریه میکنند.
2- و نیز در مرگ او قطعاتی از زمین که این مومن در آن عبادت کرده است گریه میکنند.
3- و نیز آن ابواب آسمان که ملائکه اعمال شب و روز او را از آن بابها بالا میبردند بر او گریه میکنند.
4- ثلمهای[2] در اسلام پیدا میشود که هیچ چیز نمیتواند آن را پر نماید.
دلیل نکات:
دلیل این چهار نکته این است؛ مؤمنینی که فقیه هستند حصن اسلام هستند مانند دیواری که دور شهرها میکشیدند و شهر را از هر شر دشمن محفوظ نگه میدارد. یعنی مؤمنین فقهاء در برابر هجوم دشمنانی که بخواهد به دین و جان و مال و ناموس مردم تعرض کنند مقابله میکنند و مردم را از خطرات حفظ میکنند چنانچه حضرت امام فرمودند و دیگران هم ذکر کردند.
هرچند صدر روایت «مات المؤمن» دارد اما ظاهرا باید اینجا حذفی داشته باشد یعنی در اصل «مؤمن الفقیه» بوده است یعنی هر مؤمنی که از دنیا برود این مطالب پیش نمیآید چون قرائن داریم که نشان میدهد صدر روایت «اذا مات المؤمن الفقیه» بوده است.
قرینه اول:
همینکه امام میفرماید «بکاء ملائکة» قرینه است که مؤمن فقیه مراد است زیرا ملائکه برای هر مؤمنی گریه نمیکنند بلکه باید فقیه باشد در غیر این صورت اگر بنا باشد ملائکه برای مرگ هر مؤمنی گریه کنند باید همواره شب و روز در حال گریه باشند چون هر دم یک مؤمن در زمین میمیرد.
قرینه دوم:
بقاع الارض برای هر مؤمنی که در آن زمین عبادت میکرد و از دنیا رفت گریه میکنند. بدیهی است هر مؤمنی عبادت دارد ولی مؤمنی که هر رکعت عبادت آن برابر هزار رکعت مؤمن معمولی است یعنی عالم فقیه است که بقاء ارض به خاطر مرگ او گریه میکنند.
قرینه سوم:
ابواب السماء بر مرگ هر مؤمنی گریه نمیکنند بلکه بر مرگ مؤمن فقیه است که ابواب سماء گریه میکنند.
قرینه چهارم:
از همه مهمتر قرینه چهارم است فرمود ثلمهای در اسلام وارد میشود که با هیچ چیزی قابل پر شدن نیست. تناسب حکم و موضوع اقتضاء میکند یعنی موضوع مرگ مؤمن آیا تناسب دارد که بگوئیم برای مرگ هر مؤمن ملائکه و بقاء ارض گریه میکنند و چنانکه ثلمهای به وجود میآید؟ یا این مرگ مؤمن فقیه است که چنین آثاری دارد؟ پس اگر با مرگ هر مؤمنی رخنهای ایجاد شود مناسب نیست و از باب تناسب حکم و موضوع باید مؤمن فقیه باشد. تا اینجا قرائن موجوده است.
قرینه پنجم: تعلیل:
در ذیل همین روایت امام تعلیل میآورند و میفرمایند «لأن المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام» مؤمنین فقیه را حصن میداند پس معلوم میشود که از اول هم مؤمن فقیه مراد بوده است. و همین تعلیل قرینه است در تعلیلی که امام میآورد فرمود هر مؤمنی نمیتواند حصن باشد و مؤمن فقیه است که حصن است مانند حصن شهرها و بدیهی است که هر مؤمنی حصن اسلام نیست بلکه مؤمن فقیه حصن اسلام است.
قرینه ششم:
علاوه بر همه اینها یک روایت دیگری نقل شده که مرحوم کلینی در کافی[3] در همین باب آورده است عن «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِه عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ الْفَقِيهُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ.» در سند روایت گرچه عن بعض اصحابه آمده است ولی مُرسِل ابن ابی عمیر است بنابراین در حکم مسند است. در این روایت قید مؤمن الفقیه آمده است. امام صادق(ع) فرمود اگر مؤمن فقیه از دنیا برود ثلمهای در اسلام پیدا میشود که با هیچ چیز قابل جبران نیست. اینکه در این روایت مؤمن الفقیه آمده است نشان میدهد در روایت قبلی هم مؤمن الفقیه مراد است چون موضوع هر دو روایت به وجود آمدن ثلمه در اسلام است.
قرینه هفتم:
علاوه بر این که برداشت ما از این قرائن این است که این قید در عبارت روایت بوده و حذف شده است؛ میگوییم مرحوم کلینی با آن تخصصی که دارد این روایات را در بابی جمع کرده و عنوان باب را «فقد العلما»[4] گذاشته است نه باب فقد المؤمن.
نتیجه:
بنابراین حاصل این قرائن این است که اعتماد پیدا کنیم که لفظ «فقیه» در صدر روایت بوده و با این عنوان تمسک به روایت میکنیم لذا ما میگوییم با این قرائن قطع حاصل میشود کلمه «فقیه» در صدر روایت بود.
بررسی یک شبهه:
ممکن است گفته شود گرچه در نقل کلینی در کافی قرینه داریم که لفظ فقیه بوده و حذف شده است اما همین روایت در فروع کافی توسط کلینی نقل شده و هیچ قرینهای هم بر حذف لفظ فقیه در آن نداریم.
پاسخ شبهه:
میگوییم البته اینکه میبینیم مرحوم کلینی این روایت را در فروع کافی در خاتمه بحث جنائز بدون لفظ «فقیه» آورده[5] ممکن است لفظ «فقیه» در اصل بوده و راوی اشتباها حذف کرده است پس امر دائر است بین اینکه بوده و حذف شده و یا اصلا نبوده. اینکه بگوییم بوده و حذف شده اولی است.
خلاصه:
دوران به اینگونه است که دوران امر است بین اینکه کلمه فقیه در اصل بود و راوی حذف کرده است و یا از اصل کلمه فقیه در لسان امام نبوده است.
بررسی دوران نبودن لفظ «فقیه» در روایت و یا حذف آن از روایت در لسان راوی:
یادم هست همان اوائل که در درس مرحوم آقای بروجردی در مسجد بالاسر (آن زمان هنوز مسجد اعظم ساخته نشده بود) شرکت میکردیم در مورد آب کرّ که روایتی داشتیم میگفت که آب اگر سه وجب در سه وجب در سه وجب باشد کر است که در جمع 27 وجب باشد و روایت دیگر بود که مقدار آن را سه وجب و نیم میدانست و در جمع حدود 43 وجب میشد و امر دائر بین این دو بود؛ مرحوم آقای بروجردی روایت سه وجب و نیم را صحیح میدانست و میفرمود اذا دار الامر بین الزیادة و النقصان اینجا عقلا نمیپذیرند که این آقا از روی اشتباه یک چیزی اضافه کرد بلکه اگر بگوییم اشتباها حذف کرده باشد قابل قبول است.
بنابراین ترجیح با حذف است و قید «الفقیه» در عبارت بوده و حذف شد. علاوه بر این اصل عدم زیاده است. یعنی در کلام امام بوده و راوی فراموش کرد بیاورد و این راوی اضافه نکرده است علاوه بر همه اینها در ذیل روایت که تعلیل کرده است قید «الفقیه» آمده است ظاهر این است که در صدر هم کلمه «الفقیه» بوده است تا برای آن تعلیل بیاورند و این همان تناسب حکم و موضوع است که از پیش بیان کردیم.
سند روایت:
روایت را خواندیم هیچکدام شبههای ندارند الا نفر آخر یعنی علی بن ابی حمزه بطائنی حرف در او زیاد است.
یکی اینکه از واقفیه است و از ارکان واقفیه هم هست در روایتی آمده است «عن يونس بن عبد الرحمن، قال: مات أبو الحسن عليه السّلام و ليس من قوامه أحد الا و عنده المال الكثير، و كان ذلك سبب وقفهم و جهودهم موته، و کان عند زیاد القندی سبعون الف دینار و كان عند علي بن أبي حمزة ثلاثون ألف دينار قال فلما رأیت ... دعوت الناس الیه فبعثنا الیّ و قالا ما تدعوا ان کنت ترید المال فنحن نغنیک فضمنا لی عشرة آلاف درهم فقلت لهما اما روینا اذا ظهر البدع فعلی العالم ان یظهر علمه... ثم اظهر الی العداوة.»[6] یونس بن عبدالرحمن گوید وقتی امام موسی کاظم(ع) در زندان شهید شدند پول کلانی نزد وکلای امام باقی مانده بود که این باعث وقف آنها شد و ادعا کردند که امام شهید نشد و ما هنوز نماینده همان امام قبلی هستیم و امام معرفی شده بعدی (امام رضا(ع)) را نمیپذیریم و نزد زیاد قندی هفتاد هزار دینار از مال امام بود و نزد علی بن ابی حمزه سی هزار دینار بود. یونس بن عبدالرحمن گوید و من وقتی حق برایم روشن شد رفتم بین مردم و دعوت کردم که امام رضا(ع) امام بعدی است در آن ایام دو نفر از آن نمایندگان یعنی زیاد قندی و علی بن ابی حمزه نزد من آمدند و پیام دادند که چرا به امام رضا مردم را دعوت میکنی اگر نیازت مال است ما تو را بی نیاز میکنیم و حاضر شدند ده هزار دینار حق السکوت به من بدهند من گفتم آیا از امام صادق(ع) نقل نکردیم که اگر بدعتی ظاهر شد عالم باید آن را ظاهر کند و نهایتا دشمن من شدند و این جهت وقفشان بود.
یک نقل از حضرت امام رضا(ع): از حضرت امام هشتم(ع) نقل میکنند که وقتی فرمود این علی بن ابی حمزه از دنیا رفت نکیرین آمدند و ائمه را از او سوال کردند یکی یکی گفت تا به من رسید و نتوانست بگوید و ضربهای به سر او زدند که قبر او پر از آتش شد.[7]
بنابراین این فرد چنین آدمی است منتهی در قبل از واقفیه شدن از اصحاب امام صادق(ع) و امام موسی(ع) است و کتابهای فراوانی نوشته است لذا علمای کثیری هم به روایاتش عمل میکنند.
ادامه بحث در مورد علی بن ابی حمزه بطائنی برای فردا انشاءاله.