درس خارج فقه استاد مقتدایی

95/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (ادله ولایت فقیه)

بررسی روایات داله بر اثبات ولایت فقیه:

بحث در روایت ابی خدیجه[1] [2] بود گفتیم از نظر سند روایت اعتبار دارد ولو از نظر فنی ضعف دارد اما طوری مشهور است و شهرت عملی و روایی دارد که نام آن مشهوره ابی خدیجه شده است. از نظر دلالت هم تقریبا برای مطلب ما یعنی اثبات ولایت فقیه کافی است. در ابتدای حدیث امام می‌فرماید «ایّاکم» دور بدارید خودتان را که اگر خصومتی بینتان است به فساق مراجعه نمایید. ظهور در این دارد که اگر خصومتی ایجاد شد که نیاز به مراجعه به قاضی است، به این قضات فاسق مراجعه نکنید بلکه فردی که عارف به احادیث ما باشد را قرار بدهید زیرا ما او را حاکم بر شما قرار دادیم و در ادامه می‌فرماید «و ایّاکم» یعنی دور بدارید از اینکه در تحاکم نزد سلطان جائر بروید. ظاهر این فقره این است که دو مطلب است و دو منازعه است.

پس از این روایت استفاده می‌شود که نباید به قضات جور مراجعه کرد منتهی در مطلب اول امام مرجع را معین کرد که به قضات مراجعه نکنید یعنی فرمود به فساق مراجعه نکنید بلکه به فقیه و قاضی مراجعه کنید. اما در مطلب دوم از مراجعه به سلطان منع کرد ولی نفرمود به چه کسی مراجعه کنید و مرجع چه کسی است. در این مطلب دوم دو احتمال می‌دهیم

احتمال اول: به قرینه مطلب اول اکتفا کرده یعنی هم در منازعاتی که نیاز به بینه و یمین دارد و در منازعاتی که نیاز به حکم حاکم دارد به کسی که عارف به احکام ماست مراجعه کنید.

احتمال دوم: امام از ابتدا می‌خواهد هر دو منازعه را مطرح کند و مراد از «قاضیا» یعنی حاکما.

و از این موارد در قرآن هم داریم که قضاء به معنی حکم آمده است برای نمونه ﴿وَ قَضى‌ رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاه‌﴾[3] ﴿وَ اللَّهُ يَقْضي‌ بِالْحَق‌﴾[4] ﴿وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِم﴾[5] که در این موارد «قضی» به معنای حکم است.

تا اینجا استدلال به روایت ابو خدیجه بر اثبات ولایت فقیه.

نتیجه: امام می‌خواستند دو تحذیر داشته باشند در تحذیر اول فرمودند در فصل خصومت به قاضی فساق مراجعه نکنید و راه حل هم بیان کردند که به عارف به احکام ما مراجعه کنید و بعد برای بیان تحذیر دوم فرمودند در مواردی که نیاز به حکم حکومتی باشد هم به سلطان مراجعه نکنید که در این صورت باتوجه به یکی بودن حکم نیازی نبود تکرار کند که به عارف به احکام مراجعه کنید چون راه حل یکی است و نیاز به تکرار راه حل نیست.

بررسی استدلال آقای مکارم به روایت ابو خدیجه بر اثبات ولایت فقیه و مناقشه در آن:

در مقابل این استدلال به گونه دیگر استدلال شده مانند آیت الله مکارم[6] می‌فرماید صدر و ذیل روایت ظهور دارد در باب منازعاتی که مرجع آن قاضی است و در ذیل روایت هم والی در حکم قاضی قرار داده شده است یعنی صدر که معلوم است مربوط به قاضی است ولی ذیل هم که گفت نزد سلطان نروید یعنی برای قضاوتی که نیاز به بینه و یمین دارد نزد سلطان هم نروید و این در آن زمان معمول بود که گاهی خود حکام قضاوت هم می‌کردند.

مناقشه در کلام آقای مکارم:

ولی به نظر می‌آید که این صحیح نیست زیرا تکرار می‌شود و در روایت «ایّاکم» تکرار شده است لذا باید بگوییم «ایّاکم» اولی در منازعات معمولی که نیازمند بینه و یمین است به قاضی مراجعه نکیند و «ایّاکم» دومی یعنی در اموری که نیاز به حکم حکومتی دارد به سلطان مراجعه نکنید.

روایت چهارم برای اثبات ولایت فقیه:

روایت دیگر روایت صحیحه قداح است از اصحاب امام صادق(ع) است و نجاشی[7] و علامه[8] او را توثیق کردند در کافی نقل شده است.

صحیحه قدّاح[9] «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً سَلَكَ اللَّهُ بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ وَ إِنَّهُ يَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِي الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.»[10]

علی بن ابراهیم از علمای قم و صاحب تفسیر است و تألیفات دیگر دارد و پدرش حسین بن هاشم محدث و از اصحاب امام جواد(ع) بود و حماد بن عیسی که از روات معروف است از قدّاح نقل کرد که گفت حضرت امام صادق(ع) فرمود رسول الله فرمود:

1- کسی که راهی را بپیماید که در آن راه طلب علم می‌کند خداوند برایش یک راهی باز می‌کند که به بهشت برسد.

2- و ملائکه به امر خدا تواضع می‌کنند و بالهایشان را پهن می‌کنند برای رضایت شخص و یا رضایت خداوند.

3- و طلب مغفرت می‌کنند برای طالب علم آسمانیان و زمینیان و حتی ماهیان دریا.

4- و فضیلت عالم بر عابد مانند فضیلت ماه شب چهارده نسبت به بقیه ستارگان آسمان است.

5- و همانا علما وراث انبیاء هستند زیرا انبیاء از خودشان مال و درهم و دیناری ارث نمی‌گذارند بلکه علمشان را باقی می‌گذارند و کسی که این ارث را بگیرد بهره فراوانی به خودش رسانده است.

کیفیت استدلال: محل استدلال فقره پنجم روایت است که فرمود «ان العلماء ورثة الانبیاء»

روایت پنجم: «أَبِي الْبَخْتَرِيِّ[11] عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَاكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَيْ‌ءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ.»[12]

نکته مهم این است که صدر این روایت با ذیل روایت قبلی دقیقا عین هم است که در هر دو آمده است «ان العلماء ورثة الانبیاء» علما ورثه انبیاء هستند و درهم و دینار هم ارث نمی‌برند بلکه علمشان را به ارث می‌برند که اگر کسی این کار را بکند بهره فراوانی برده است منتهی در این روایت یک ذیلی وجود دارد که در روایت قبلی نبود و می‌گوید البته از هر عالمی اخذ علم نکنید بلکه باید علمتان را از کسی بگیرد که از انبیاء به او رسیده باشد مراد از وارث بودن این است که علمش را از انبیاء گرفته باشد زیرا در بین ما اهل بیت افراد عادلی هستند که از دین تحریف‌های غلو کنندگان و انحراف مبطلین و شبهه نادانان را دور می‌کنند. که مراد همان امامان هستند که دین را از تحریفات و غیره نگهداری می‌کنند.

روایت دوم ابوالبختری از نظر سند خیلی معتبر نیست چون وهب بن وهب بن کثیر معروف به ابوالبختری از راویانی است که از امام صادق(ع) روایت نقل می‌کند و مشایخ ثلاث[13] [14] [15] [16] از او روایت نقل می‌کند حتی مرحوم کلینی در کافی قریب به 100 مورد از این شخص روایت نقل کرده است.

گفته‌اند این عبارت «ان العلما ورثه الانبیاء» که در دو روایت آمده است تواتر لفظی دارد. و نقل همین لفظ از سندهای متعدد عامه و خاصه نقل شده است. بنابراین قطعی است که امام از پیامبر نقل می‌کند و ما هم به این جمله می‌خواهیم تمسک کنیم ولی از ابوالبختری تعبیر کذاب از او شده ولی در عین حال توجیه می‌کنند که این شخص انقلابی بوده و نقل فضائل ائمه جزء کذب شمرده می‌شده است یعنی در آن زمان با توجه به موانعی که از طرف حکام بود معمول نبود فضائلی نظیر عصمت و دیگر فضائل را به امامان معصوم علنی و به راحتی نسبت دهند ولی ابوالبختری این کار را می‌کرد و لذا حرف‌های غیر معمول لسان دیگران را می‌گفت نسبت غالی و دروغگو به او دادند. بنابراین ابوالبختری ضعیف نیست حتی خود عامه هم که نسبت غلو می‌دهند گفته‌اند روایاتی از امام صادق(ع) نقل کرد که مورد وثوق است.

هر دو روایت از نظر سند تقریبا معتبر است. بحث در دلالت آن برای بعد انشاءاله.


[1] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج27، ص139، کتاب القضاء، ابواب صفات قاضی، ح6، آل البیت.
[2] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج6، ص303، ح846، اسلامیة.
[3] اسراء/سوره17، آیه23.
[4] غافر/سوره40، آیه20.
[5] احزاب/سوره33، آیه36.
[6] انوار الفقاهة، مکارم شیرازی، ص460، مدرسه امام علی بن ابیطالب علیه السلام.
[7] رجال النجاشی، ص188، باب السین، شماره501، سالم بن مکرم.
[8] الخلاصة، علامه حلی، ص197، شماره 29، عبدالله بن میمون الاسود القدّاح، الفقاهه.
[9] عبدالله بن میمون بن الاسود القدّاح از اصحاب امام صادق(ع) است و نجاشی و علامه او را توثیق کرده‌اند.
[10] الکافی، کلینی، ج1، ص34، ح1، اسلامیة.
[11] از محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن محمد بن خالد عن ابی البختری عن ابی عبدالله(ع).
[12] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج27، ص78، کتاب القضاء، ابواب صفات قاضی، باب8، ح2، آل البیت.
[13] الکافی، کلینی، ج3، ص206، ح2، اسلامیة.
[14] من لا یحضره الفقیه، صدوق، ج2، ص36، ح1636، جامعه مدرسین.
[15] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص31، ح83، اسلامیة.
[16] الاستبصار، شیخ طوسی، ج1، ص48، ح134، اسلامیة.