درس خارج فقه استاد مقتدایی

95/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (ادله ولایت فقیه)

دیدگاه بروجردی در تمسک به مقبوله عمر بن حنظله برای اثبات ولایت فقیه:

در توضیح مطلبی که مرحوم آیة الله بروجردی راجع به ولایت فقیه داشتند گفتیم ایشان مقبوله عمر بن حنظله را قبول دارند و به آن تمسک می‌کنند ولی از یک راه دیگری مطرح می‌کنند و کلام ایشان مطلب مهمی هم هست آقای منتظری[1] هم کلام ایشان را نقل کردند؛ گرچه ایشان ایراد می‌گیرد اما باید ببینیم آیا ایراد وارد است یا خیر؟

مرحوم آقای بروجردی اموری را به عنوان مقدمات مطرح کرده‌اند که چند مورد را دیروز گفتیم و خلاصه آن به قرار ذیل است.

امر اوّل: در هر نظام و مجتمعی اموری رایج است و جزء امور عامه و سیاسی و اجتماعی است که انجام آن هم به دست اشخاص نیست بلکه به دست رئیس و قیم قوم است. مثل قضاوت و اجرای حدود و دفاع و جهاد و اینگونه کارها.

امر دوم: در اسلام هم به اینگونه امور اجتماعی و سیاسی اهمیت ویژه داده شد و توجه اسلام فقط روی مسائل عبادی نیست بلکه اینگونه امور هم در آن مطرح است و سیاست و دیانت مخلوط باهم است و به همان مقدار که به مسائل عبادی اهتمام دارد به همان مقدار به امور اجتماعی و سیاسی نیز اهتمام دارد و احکام فراوانی برای آن نقل شده است و همه اینها هم اجرای آن به دست زعیم قوم قرار داده شده است.

امر سوم: در زمان رسول خدا(ص) این امور عمومی و اجتماعی و سیاسی را خود پیامبر شخصا تصدی می‌کردند تا اینکه به جایی رسید که در دوره‌های خلفاء در قرون بعدی در کنار دارالعمارة مسجد جامع احداث شد و هر دو کار عبادی و سیاسی اجتماعی در کنار هم انجام می‌شد.

امر چهارم: عقیده ما شیعه این است که پیامبر(ص) برای بعد از خودش خلفای دوازده گانه خویش را تعیین کردند و امر خلافت را مهمل نگذاشتند و زمام اموری که در دست پیامبر بود در دست خلفای آن حضرت یعنی ائمه(ع) نیز می‌باشد. شیعه که عقیده دارد بعد پیامبر امامان معصوم جانشینان پیامبر هستند این بود که جانشینان پیامبر همه اختیارات پیامبر را دارند به جز موارد مسائل نبوت و امثال آن و روش شیعه این بود که در تمام این امور همان‌گونه که در زمان رسول الله(ص) به پیامبر مراجعه می‌کردند؛ بعد از پیامبر هم به امامان مراجعه می‌کردند.

وقتی می‌گوییم اعتقاد شیعه این بود و اصحاب هم ذهنشان این بود که باید مراجعه کنند یک سوال ایجاد می‌شود که وقتی این امور اجتماعی و سیاسی که مبتلا به مردم است و در شبانه روز باید به قاضی یا حاکم مراجعه کنند و از آن طرف دسترسی هم نداشتند حتی آن‌هایی که در مدینه بودند نیز دسترسی آسان نداشتند چون امام معصوم یا محصور بود و یا اگر آزاد بود محدود بود برای اینان سوال بود که برای حل مسئله کسی را معین کنید که به او مراجعه کنیم به ویژه وقتی امامان ما همواره از غیبت امام دوازدهم سخن می‌گفتند قطعا برای اصحاب این پرسش پیش می‌آمد که وقتی در عصر غیبت دسترسی به امام معصوم نداشته باشیم تکلیف چیست؟ و بدیهی است اگر امام راه حل نشان ندهد خلاف عقل است و قطعا هم امام پاسخ سوالشان را می‌داد و کسی را برایشان معین می‌کردند و در روایت هم داریم که می‌فرمودند از راویان حدیث ما سوال کنید که اگر این راوی ثقه هست معالم دین را از او بپرسید.

برای نمونه[2] راوی پرسید «أیونس بن عبدالرحمن ثقه آخذ عنه معالم دینی» آیا اجازه می‌دهید معالم دین را از یونس بن عبدالرحمن بگیریم. امام می‌فرماید آری ثقه است. یا خود امام می‌فرماید «عمری و ابنه ثقتان ما أدیا عنی فعنی یؤدیان» عمری و پسرش مورد اعتماد ما هستند هرچه به ما نسبت دهند و نقل کنند نقل از ماست و صحیح است و بدیهی است این همه نقل‌ها تنها برای احکام عبادی نبود.

مرحوم بروجردی می‌فرماید قطعا می‌پرسیدند و امام جواب می‌دادند مثل پرسش جمعی که از قم رفتند و پرسیدند و دیگر موارد.

منتهی چیزی که هست این است که سوالات و جواب‌ها که قطعا بوده است به هر دلیل به جز در موارد معدود در جوامع حدیثی نیامده و در دسترس نیست.

نتیجه: می‌فرماید بعد از اینکه یقین به پرسش و پاسخ پیدا کردیم لامحاله قطع پیدا می‌کنیم که امام کسانی را معین نموده و شکی نیست که کسی که امام معین کرده است فقیه عادل است زیرا به غیر فقیه عادل مراجعه کردن جایز نیست ولم یقل احدی که به غیر فقیه می‌توان مراجعه کرد.

مرحوم آقای بروجردی در ادامه می‌فرماید می‌توانید یک قیاس استثنایی تشکیل دهید و بفرمائید.

صغری: إما لم ینصب الإمام أحدا برای مرجعیت این امور یعنی اصلا امام اهمال کرد.

کبری: او نصب الفقیه یا اینکه فقیه را منصوب کرد.

نتیجه: و الاول باطل چون شارع راضی به اهمال نیست پس نصب کرد پس فقیه نصب شده است.

مرحوم بروجردی در ادامه می‌فرماید «و هل لأحد ان یحتمل انهم (ع) نهوا شیعتهم عن الرجوع إلی الطواغیت و قضات الجور و مع ذلک اهملوا هذه الأمور و لم یعیّنوا من یرجعوا الیه الشیعة فی فصل الخصومات والتصرف فی اموال الغُیّب و القُصّر؟ و کیف کان فنحن نقطع بأن صحابة الأئمة (ع) سئلوهم عمّن یرجع إلیه الشیعة و أن الائمة أیضا أجابوهم و نصب لهم اشخاصاً»

خلاصه: آیا هیچ در مورد نهی امامان از رجوع به طواغیت دچار احتمال می‌شوید؟ بلکه بدیهی است چنین نهی‌هائی شده و مع ذلک نمی‌توان گفت امام که از رفتن نزد طاغوت نهی کرده است برای مراجعه مردم کسی را هم معین نکرده باشد به هر حال ما یقین داریم که اصحاب امامان از حضرت معصومین در مورد کیفیت رجوع شیعیان به افراد در فصل خصومات پرسیدند و امامان معصوم هم قطعا جواب دادند و برای ایشان اشخاصی را معین کردند. پس یا امام باید اهمال کرده باشد یا اینکه فقیه را نصب کرده باشد و اوّلی هم باطل است پس حتما فقیه را نصب کرده است.

به عبارت دیگر الأمر یدور بین عدم النصب و بین نصب الفقیه العادل و اذا ثبت بطلان الأول صار نصب الفقیه مقطوعاً به دوران امر بین عدم نصب و نصب فقیه عادل است وقتی عدم نصب باطل باشد یقین پیدا می‌کنیم که برای عصر غیبت فقیه را نصب کردند.

از اینجا نتیجه می‌گیریم که مراد امام در مقبوله عمر بن حنظله که فرمودند «فانی قد جعلته علیکم حاکما» یعنی اینکه فقیه در اموری که باید به امام مراجعه کرد حاکم قرار داده شده است.

آقای بروجردی در ادامه می‌فرمایند «و بالجملة، كون الفقيه العادل منصوبا من قبل الأئمة«ع» لمثل تلك الأمور العامّة المهمّة التي يبتلى بها العامّة ممّا لا إشكال فيه»[3]

خلاصه اینکه منصوب بودن فقیه از ناحیه امامان معصوم برای این‌گونه اموری که تدبیر امور مسلمین است و از اموری است که شارع راضی به ترک آن نمی‌شود بلا اشکال مورد قبول است پس یقینا ائمه فقهاء را برای مراجعه مردم به آنان نصب کردند. گرچه آن پرسش‌ها و جواب‌ها به دست ما نرسیده است و فقط همین مقبوله عمر بن حنظله و برخی موارد دیگر به دست ما رسیده است؛ ولی می‌گوئیم ولو روایتی هم نداشته باشیم ما قطع پیدا کردیم که امام نصب کرده است. در این صورت اگر یک روایت پیدا شود شاهد برای قطع ما می‌شود و نیازی به تمسک به مقبوله نداریم.

آقای منتظری که مطلب امام را با آن بیان محکم نقل کردند و چند ایراد ضعیف بر آن وارد کردند و ما نیز در ایرادات ایشان بر امام مناقشه کردیم اینجا هم مطلب آقای بروجردی را آوردند خودشان می‌فرماید در کتاب بدرالظاهر فی صلاة المسافر به عنوان تقریرات درس آقای بروجردی نوشتم در این جا کلام بروجردی نقل می‌کند ولی بر کلام بروجردی چند ایراد می‌گیرد و رد می‌کنند. اما به نظر ما رد ایشان بر بروجردی نیز ضیعف است بررسی آن برای فردا انشاءاله.


[1] دراسات فی ولایة الفقیه، منتظری، ج1، ص456، تفکر.
[2] (مثال را آقای بروجردی نفرمودند).
[3] دراسات فی ولایة الفقیه، منتظری، ج1، ص459، تفکر.