درس خارج فقه استاد مقتدایی

95/09/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (ادله ولایت فقیه)

تذکر اخلاقی تهنیت برای دو مولود مبارک:

عید بسیار با عظمت و عیدی که در اثر مولود این روز ذات مقدس پروردگار برای این نعمت به گردن امت منت نهاد و فرمود قد من الله علی المومنین این مولود با سعادت پیامبر رحمت رحمة للعالمین کسی که سرتاسر زندگی‌شان به فکر امت بود و غم امت را داشت به گونه‌ای که ناراحتی و مشکلات امت، پیامبر را ناراحت می کرد. و نیز ولادت رئیس مذهب شیعه حضرت امام صادق(ع) ارواحنا له الفداء که احیاگر اسلام بود و کسی که با بیانات خودشان و علومی که منتشر کردند علمش سراسر عالم را فرا گرفت و تا ظهور حضرت مهدی هم استفاده از علومشان برای همه معتبر و راهگشا است.

این عید را خدمت شما تبریک عرض می‌کنیم انشاءاله امیدواریم به لوازم این دو عید بزرگ که بر عهده ماست ایفای نقش کنیم. انشاءاله.

بحث فقهی: دیدگاه بروجردی در استدلال به مقبوله عمر بن حنظله بر اثبات ولایت فقیه:

گفتیم در دراسات[1] در مورد ولایت فقیه نقل از مرحوم بروجردی می‌کند که ایشان استدلال به مقبوله عمر بن حنظله را برای اثبات ولایت فقیه قبول دارد و مقبوله را مورد استدلال قرار می‌دهد.

اصل این مطلب مهم است که آیة الله بروجردی معتقد است؛ ولایت فقیه را می‌توان با مقبوله عمر بن حنظله اثبات کرد. منتهی مرحوم آقای بروجردی راه دیگری برای اثبات ولایت فقیه در تمسک به مقبوله عمر بن حنظله مطرح می‌کند و می‌فرماید: قطع داریم که ائمه(ع) فقیه عادل را برای زعامت مسلمین و ولایت امر منصوب کرده‌اند و احتیاج به روایات هم نداریم بلکه مقبوله را شاهد بر اعتقاد خودمان قرار می‌دهیم.

برای توضیح مطلب می‌فرماید ابتدا چند امر را مطرح می‌کنیم.

امر اول: بلاشک در هر مجتمعی یک اموری ثابت است که اجرای آن به دست اشخاص نیست و اینها امور عامه اجتماعی است و متوقف است بر آنها حفظ نظام و این‌ها اموری عادی نیستند که هر کسی بتواند انجام دهد مانند قضاوت کردن در بین مردم و یا ولایت بر غُیّب و قُصّر و کسانی که سرپرست ندارند و یا مثل حفظ نظام داخلی کشور و یا نگهبانی از مرزها و یا امر جهاد و دفاع که اینها امور عامه‌ای است که در اختیار اشخاص نیست و حتما باید رئیسی در اجتماع باشد که به عهده بگیرد.

امر دوم: کسی که تتبع بکند در قوانین و احکام اسلام می‌فهمد و می‌داند که احکام اسلام منحصر به امور عبادی نیست یعنی ما دو دسته احکام داریم یک دسته احکام عبادی که تشریع شده برای تکامل افراد که اُنس با خدا پیدا کنند و به سعادت آخرتی برسند. و دسته دیگر هم احکام عامه اجتماعی است که حفظ نظام به آن امور بستگی دارد و عمده احکام اسلام هم این دسته می باشد مثل امور جزائی، حدود، قصاص، دیات، تعزیرات یا مالیات‌هایی که لازم است اخذ شود و حفظ دولت بستگی به آن‌ها دارد. از این جهت اتفاق بین شیعه و سنی است که در اسلام وجود یک زعیم ضروری است گرچه در شرائط چنین زعیمی شیعه و سنی اختلاف دارند مثلا شیعه می گوید چنین زعیمی باید معصوم باشد در نصب مستقیم و یا در نیابت از معصوم باید عادل باشد و نیز دیگر شرائط که برای زعیم مطرح می‌کند؛ ولی در بین عامه این‌گونه شرائط مطرح نیست. اما در اصل اینکه نظام اسلامی در هر زمانی نیازمند یک زعیم است همگان اتفاق دارند.

امر سوم: مخفی نیست که سیاست مُدُن و تأمین جهات اجتماعی در دین اسلام جدای از امور عبادی نیست و به دست همان کسی است که امور عبادی در دست اوست همان‌گونه که از مرحوم مدرس نقل می‌کنند که فرمود «سیاست ما عین دیانت ماست» این فرمایش را مرحوم بروجردی هم دارند و می‌فرمایند «سیاسة المدن لم یکن منهاضة عن الجهات الروحانیة» اجرای امور سیاسی بدست همان کسی است که امور عبادی در دست اوست و جدای از هم نیستند. مرحوم منتظری می‌فرماید «بل کانت السیاسه فیه من الصدر الاول مختلطة بالدیانة و من شؤونها فکان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بشخصه یدبر امور المسلمین»[2] بلکه از صدر اول در اسلام سیاست و دیانت با هم بوده اند «فکان رسول الله (ص) بنفسه بشخصه یدبر امور المسلمین و کان ینصب الحکام و العمال للولایة یطلب الأخماس والزکواة و کذا سیرة الخلفاء»[3] یعنی مسئول دینی مردم یعنی پیامبر هم تبلیغ دین می‌کرد هم والی تعیین می‌کرد هم قضاوت می‌کرد امور سیاسی و امور جزائی را اداره می‌کرد و همه را خودش نظارت و انجام می‌داد و سیره خلفای بعد از پیامبر هم همین بود حتی امور سیاسی و امور عبادی را در یک محل یعنی در مسجد بیان می‌کردند و کم کم سیره بر این شد که در کنار دارالعماره یک مسجد جامع بسازند و همان رئیس و همان امیر امام جماعت هم بود و نماز جمعه و نماز عید را اقامه می‌کرد امور حج را اداره می‌کرد امور جنگ و تهیه لشگر از همان‌جا مشخص می‌شد و این روش دین اسلام از صدر بود که بین احکام عبادی و اجتماعی و سیاسی فرق نمی‌گذاشتند و همه بدست زعیم اسلام و با نظارت او انجام می‌شد.

امر چهارم: بعد از بیان این سه امر اکنون می گوئیم گرچه بعد از پیامبر سیره خلفا هم بود و یک کارهائی می‌کردند اما به اعتقاد ما شیعه زعامت با ائمه بود هرچند که معسور بودند و عملاً نمی‌توانستند تشکیل حکومت دهند؛ اما اصحاب ائمه عقیدشان این بود که تدبیر امور با امام است خواه قائدا خواه قائما که ادامه همان ولایت پیامبر و ولایت الله است و به علماء تفویض شده است. با یک فرق که ولایت الله ذاتی است و ولایت پیامبر تفویضی است بنابراین در زمان ائمه اطهار به اعتقاد شیعه زعامت تمام امور اجتماعی سیاسی عبادی با امام است و به امامان ما مراجعه هم می‌شد. خلاصه ما یقین داریم که فقیه از طرف ائمه منصوب است و امثال زراره، محمد بن مسلم و غیره بر این باور بودند که زعامت مسلمین بدست امامان معصوم است.

مرحوم آقای بروجردی روایتی هم نقل می‌کند که معلوم می‌شود که در ذهنشان یک شبهه بوده و می‌فرماید: شخصی با نفری در سفر رفیق شدند و او فوت کرد و کسی را نداشت و اموالی هم داشت و بعد از بازگشت خدمت امام رسید و عرض کرد یابن رسول الله و شرح ما وقع این است و پرسید و گفت آیا این اموال را به فرزندان کبیر او بدهم با وجود اینکه فرزند صغیر هم دارد یا اینکه به قاضی بدهم.

آقای بروجردی از اینجا نتیجه می‌گیرد که در اسلام امور عامه‌ای هم داریم که از امور عبادی جدا نیست. اکنون پرسش این است که آیا اصحاب ائمه به ذهنشان نمی‌آمد و یا می‌شود تصور کرد که این اصحاب این سوال را از امام بکنند که این شیعیانی که در بلاد مختلف هستند و دسترسی به شما ندارند چه کنند از طرفی ائمه اخبار زمان غیبت را هم مطرح می‌کردند آیا این اصحابی که اعتقاد به غیبت هم دارند به ذهنشان نمی‌آمد که از امام سوال کنند که در امور روزانه در عصر غیبت به چه کسی مراجعه کنند؟ و آیا می‌شود تصور کرد که ائمه هم مبهم گذاشته باشند؟ مرحوم آقای بروجردی می فرماید نعلم... شک نداریم این سوالات از ائمه شده و ائمه هم جواب دادند منتهی مع الأسف این سوال و جواب‌ها به دست ما نرسیده است. بدیهی است آیا این سوالات به ذهن راویان می‌آمد و قطعا پرسیده‌اند و اما به ما نرسید اگر از طرفی نمی‌توانیم بگوییم امام کوتاهی کرده است و لذا آقای بروجردی از راه دیگری می‌خواهد وارد شود و مقبوله را به عنوان موید می‌آورد.

ادامه بحث فردا


[1] دراسات فی ولایة الفقیه، منتظری، ج1، ص456، تفکر.
[2] دراسات فی ولایة الفقیه، منتظری، ج1، ص457، تفکر.
[3] دراسات فی ولایة الفقیه، منتظری، ج1، ص457، تفکر.