درس خارج فقه استاد مقتدایی

95/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (ادله ولایت فقیه)

بررسی سند روایت عمر بن حنظلة:

3- عمر بن حنظلة:

بحث در این مقبوله عمر بن حنظلة[1] [2] [3] [4] [5] است که استدلال شده برای اثبات ولایت فقیه گفتیم در سند چهار نفر هستند یک نفر خود محمد بن یعقوب کلینی است که بحثی ندارد و سه نفر مورد بحث است

1-محمد بن عیسی 2-صفوان را بررسی کردیم و در مورد صفوان گفتیم از اصحاب اجماع است و در سلسله راویان وجود دارد و گفتیم برخی گفته‌اند وجود چنین شخصی کفایت می‌کند که بقیه راویان بعد از او هم ثقه باشند و نیز گفتیم معنای اصحاب اجماع این نیست بلکه به معنی این است که روایات خود این شخص مورد قبول است بحث مفصلی دارد که اصحاب اجماع چه کسانی هستند و چند نفرند و معنای آنها چیست؟ اختلافی است که در جای خودش باید بحث شود و شاید در آینده به تناسب در مورد اصحاب اجماع بحث کنیم. فعلا بحث ما در خود عمر بن حنظله است آیا مورد اعتماد است یا خیر؟

راه های کشف وثوق عمر بن حنظلة:

راه اول: در ترجمه عمر بن حنظلة دو روایت نقل می‌شود که می‌گویند دلالت بر توثیق او می‌کند هر چند مرحوم آقای خویی[6] در معجم الرجال چهار روایت نقل می‌کند ولی معمولا بزرگان دو روایت را بررسی می‌کنند.

روایتی که در باب اوقات الصلاه وارد شده «عَنْ يَزِيدَ بْنِ خَلِيفَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) إِنَّ عُمَرَ بْنَ‌ حَنْظَلَةَ أَتَانَا عَنْكَ بِوَقْتٍ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) إِذاً لَا يَكْذِبُ عَلَيْنَا»[7] [8] [9] [10] [11] [12]

یزید بن خلیفه گوید از امام صادق(ع) پرسیدم عمر بن حنظله از جانب شما خبری می‌آورد و وقت یکی از نمازها را خبر می‌دهد آیا قبول کنیم یا خیر؟ امام فرمود إذاً یعنی در این حالی که از ما روایتی نقل می‌کند بر ما دروغ نمی‌بندد. چیزی که از ما نشنیده را به نام ما نقل نمی‌کند و این روایت می‌رساند که به قولش اعتماد کنید.

ایرادی که گرفته شده این است که یزید بن خلیفه واقفی است رجال ابن داود و رجال طوسی او را واقفی و ضعیف دانسته‌اند ولی رجال کشی آن را ثقه دانسته است.

روایتی که خود عمر بن حنظله نقل می‌کند «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) الْقُنُوتُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَقَالَ أَنْتَ رَسُولِي إِلَيْهِمْ فِي هَذَا إِذَا صَلَّيْتُمْ فِي جَمَاعَةٍ فَفِي الرَّكْعَةِ الْأُولَى وَ إِذَا صَلَّيْتُمْ وُحْدَاناً فَفِي الرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ.»[13]

عمر بن حنظله می‌گوید از حضرت امام صادق(ع) سوال کردم قنوت در نماز جمعه چگونه است امام فرمود تو از جانب من مأموری در این مورد به آنانی که این سوال را از تو کردند تا از من بپرسی بگویی روز جمعه اگر نماز را به جماعت می‌خوانید (یعنی نماز جمعه خواندیم) در رکعت اول و اگر فرادا خواندید (یعنی اگر نماز ظهر خواندید) در رکعت دوم قنوت بگیرید.

این روایت ناقل آن خود عمر بن حنظلة است و امام می‌فرماید تو واسطه ما هستی و امام به هر شخصی این واسطه‌گری را نمی‌دهد هرچند برخی اشکال کردند چون خودش ناقل است نمی‌توان به آن استناد کرد.

مرحوم مامقانی در تنقیح المقال بعد از نقل دو روایت می‌فرماید «یظهر منهما توثیقه» از این دو روایت ظاهر می‌شود که امام او را توثیق کرده‌اند.

راه دوم برای کشف وثوق به عمر بن حنظلة:

بررسی شواهد بر وثوق:

از جهات دیگر می‌توانیم شواهدی بدست بیاوریم که عمر بن حنظله فرد مورد وثوقی است.

1- کثیری از مشایخ و اجلاء علماء بر خودش و بر روایات او اعتماد کردند در کتب روایی حدود 30 روایت از امام نقل می‌کند و علماء به آن اعتماد کردند. مثلا محمدون ثلاث یعنی مرحوم شیخ در تهذیب[14] [15] [16] [17] [18] [19] [20] [21] [22] [23] [24] [25] [26] [27] [28] [29] [30] [31] [32] [33] [34] [35] [36] [37] و استبصار[38] [39] [40] [41] [42] [43] [44] [45] [46] [47] [48] [49] [50] [51] و کلینی در کافی[52] [53] [54] [55] [56] [57] [58] [59] [60] [61] [62] [63] [64] [65] [66] [67] [68] [69] و صدوق در من لا یحضر[70] [71] [72] [73] [74] [75] [76] در کتب اربعه این 30 روایت را آوردند آیا نمی‌شود به چنین فردی اعتماد کرد؟

2- علاوه بر این راویانی که از عمر بن حنظله نقل می‌کنند افرادی مانند زراره و ابن فضال و عبدالله ابن بکیر و هشام بن سالم و دیگران که آقای خویی[77] می‌شمارد یعنی 70 نفر از أجلاّء مشاهیر روات از ایشان نقل می‌کنند یک روایت نقل می‌کنند ممکن است صحیح نباشد ولی این همه روایات و این همه روایات واسطه را می‌توانیم به عنوان شاهد بر وثوق به عمر بن حنظلة بگیریم.

3- علاوه بر اینها مثل مرحوم شهید ثانی در بحث درایه[78] می‌فرماید «و عمر بن حنظله لم ینص الاصحاب فیه بجرح و تعدیل لکن امره عندی سهل لأنی حققت توثیقه من محل آخر و ان کانوا قد اهملوه»

اصحاب به جرح و تعدیل او تصریح نکردند لکن امر او نزد من آسان است زیرا از غیر کتب رجال به این نتیجه رسیدم که او مورد وثوق است ولو علمای دیگر اهمال و کوتاهی کردند و از آن راهی که من رفتم نرفتند.

مثل مرحوم شهید شهادت می‌دهد اگر یک نفر دیگر باشد برای عدالت عمر بن حنظله کافی است و گفتیم مرحوم مامقانی هم گفته است «یظهر منهما توثیقه» از این دو روایت توثیق عمر بن حنظلة به دست می‌آید.

4- بالاخره اینها را که به عنوان مجموع شواهد جمع کردیم برای وثاقت عمر بن حنظلة قبول نکنید می‌گوییم این قضیه که این روایت مورد قبول کافّه علما قرار گرفته حتی اسم روایت را گذاشتند مقبوله - و مقبوله یعنی اعتماد به آن کردیم ولو شبهاتی وجود داشته باشد –کافی است که به روایت عمر بن حنظلة اعتماد شود.

تنبیه: من العجب و الغریب از آقای خویی[79] است که در معجم تقریبا سه صفحه در مورد عمر بن حنظلة بحث دارد. ما در توثیق عمر بن حنظلة دو روایت نقل کردیم اما آقای خویی چهار روایت نقل می‌کند در وثاقت عمر بن حنظلة که یکی از چهار روایت برادر عمر بن حنظلة بنام علی بن حنظله است.

که از امام صادق(ع) نقل شده که امام فرمود قدر و منزلت و شرافت افراد را به مقدار نقل روایت آنان از ما بدانید یعنی هر چه بیشتر از ما روایت نقل کند معلوم می‌شود بیشتر با ما بوده و اعتماد بیشتری به او می‌شود. قهرا از این روایت به دست می‌آید وقتی شخصی مثل عمر بن حنظلة این همه روایت از معصوم نقل کرده است غیر از آن است که یک یا دو روایت نقل کند.

مرحوم آقای خوئی با اینکه این روایت را نقل می‌کند می‌گوید سند این روایت ضعیف است و روایت را نمی‌پذیرد و پس از نقل هر چهار روایت که در توثیق عمر بن حنظلة استدلال شده را رد می‌کند.

5- استدلال پنجم برای وثاقت عمر بن حنظلة توسط آقای خویی همین مقبوله بودن روایت عمر بن حنظلة است. آقای خویی بعد از طرح مقبوله بودن در بحث علاج تعارض می‌فرماید علماء از جهت استدلال برای باب تعارض و رسیدن به علاج به ذیل همین روایت که «خذ باعدلهما و اشهرهما» و غیره دارد مشهور به این روایت عمر بن حنظلة عمل کردند و اگر مشهور علماء به یک روایتی عمل کنند دلیل می‌شود که روایت صحیحه است ولی بعد روی مبنای خودش این را رد می‌کند و می‌فرماید: عمل مشهور موجب جبران ضعف سند نمی‌شود.

در جواب مرحوم آقای خویی مشهور می‌گویند و ما بارها گفتیم که عمل مشهور موجب جبران ضعف است حتی گفته‌اند کلما ازدادت ضعفا ازدادت قوة هرچه روایت ضعیف‌تر به نظر برسد وقتی مشهور به آن عمل کردند دلیل قوت بیشتر این روایت است. چون معلوم می‌شود قرائتی بوده که با این وجود به آن عمل کردند وقتی افرادی مثل شیخ مفید و شیخ طوسی که اصرار به نپذیرفتن روایات ضعیفه دارند وقتی به این روایت که شبهه ضعف دارد عمل می‌کنند معلوم می‌شود آنها دلائلی در اختیار داشته‌اند پس این کلام مرحوم آقای خویی قابل پذیرش نیست.

6- دلیل ششمی‌که مرحوم آقای خویی در مورد ادعای وثاقت عمر بن حنظلة نقل و رد می‌کنند این است که می‌فرماید: «ان الاجلاء کزرارة، عبدالله بن مسکان، صفوان بن یحیی و اضرابهم قد روا عنه» برخی خواستند بگویند چون بزرگانی نظیر زراره و عبدالله بن مسکان و صفوان بن یحیی و دیگران از عمر بن حنظلة روایت نقل کردند پس معلوم می‌شود عمر بن حنظله مورد اعتماد است بعد خود آقای خویی جواب می‌دهد که صرف نقل بزرگان از یک کسی دلیل بر وثاقت آن شخص نمی‌شود.

اما در جواب آقای خویی می‌توان گفت؛ مرحوم شیخ[80] در عدة که یک کتاب رجالی است شهادت می‌دهد که صفوان بن یحیی روایت نمی‌کند الا از ثقه بنابراین با نظر شیخ طوسی وقتی صفوان از عمر بن حنظلة روایت کرد پس علی ای حال بر فرض مجموع شواهد و آنچه که از روایات بدست می‌آید را نپذیریم همینکه مشهور به این روایت عمل کرده است کافی است بگوییم این روایت عمر بن حنظلة قابل استناد است.

و اما از نظر دلالت: مرحوم امام(ره) برای اثبات دلالت روایت به سه آیه تمسک می‌کند و تناسبش هم این است که در این روایت به یک آیه ﴿و قد امروا أن یکفروا بالطاغوت﴾ تمسک شده و امام برای اثبات مراد از حاکم در روایت که فرمود «انی قد جعلته علیکم حاکما» به این آیه با دو آیه قبل از آن استناد می‌کند.

به هر حال باید سه آیه را مورد بحث قرار دهیم تا مراد از «جعلته حاکما» مشخص شود و چون کمی بحث دارد و طولانی است خوب بماند برای بعد از تعطیلی دهه آخر ماه صفر انشاءاله.


[1] الکافی، کلینی، ج1، ص67، ح10، اسلامیه.
[2] الکافی، کلینی، ج7، ص412، ح5، اسلامیه.
[3] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج27، ص136، کتاب القضاء، ابواب صفات قاضی، باب11، ح1، آل البیت.در ذیل می‌فرماید این روایت را مرحوم شیخ در تهذیب در دو موضع نقل کرده در جای دوم ذیل روایت را هم آورده است.
[4] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج6، ص218، ح514، اسلامیه.
[5] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج6، ص301، ح845، اسلامیه.که این مورد دوم ذیل هم دارد که مطالب خوبی در مورد اخبار علاجیه است و خوب است مراجعه کنید.«قُلْتُ فَإِنَّ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا اخْتَارَ رَجُلًا وَ كِلَاهُمَا اخْتَلَفَا فِي حَدِيثِنَا قَالَ الْحُكْمُ مَا حَكَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا وَ أَفْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا وَ لَا يُلْتَفَتُ إِلَى مَا يَحْكُمُ بِهِ الْآخَرُ قَالَ فَقُلْتُ فَإِنَّهُمَا عَدْلَانِ مَرْضِيَّانِ عِنْدَ أَصْحَابِنَا لَيْسَ يَتَفَاضَلُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَلَى صَاحِبِهِ قَالَ فَقَالَ يُنْظَرُ مَا كَانَ مِنْ رِوَايَتِهِمَا فِي ذَلِكَ الَّذِي حَكَمَا الْمُجْمِعَ عَلَيْهِ أَصْحَابُكَ فَيُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُكْمِنَا وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ الَّذِي لَيْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَ إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ أَمْرٌ بَيِّنٌ رُشْدُهُ فَيُتَّبَعُ وَ أَمْرٌ بَيِّنٌ غَيُّهُ فَيُجْتَنَبُ وَ أَمْرٌ مُشْكِلٌ يُرَدُّ حُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى الرَّسُولِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) حَلَالٌ بَيِّنٌ وَ حَرَامٌ بَيِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَمَنْ تَرَكَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَكَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَكَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُهُ قُلْتُ فَإِنْ كَانَ الْخَبَرَانِ عَنْكُمْ مَشْهُورَيْنِ قَدْ رَوَاهُمَا الثِّقَاتُ عَنْكُمْ قَالَ يُنْظَرُ فِيمَا وَافَقَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ خَالَفَ الْعَامَّةَ فَيُؤْخَذُ بِهِ وَ يُتْرَكُ مَا خَالَفَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَافَقَ الْعَامَّةَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ أَنَّ الْمُفْتِيَيْنِ غَبِيَ عَلَيْهِمَا مَعْرِفَةُ حُكْمِهِ مِنْ كِتَابٍ وَ سُنَّةٍ وَ وَجَدْنَا أَحَدَ الْخَبَرَيْنِ مُوَافِقاً لِلْعَامَّةِ وَ الْآخَرَ مُخَالِفاً لَهُمْ بِأَيِّ الْخَبَرَيْنِ نَأْخُذُ قَالَ بِمَا خَالَفَ الْعَامَّةَ فَإِنَّ فِيهِ الرَّشَادَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَإِنْ وَافَقَهُمَا الْخَبَرَانِ جَمِيعاً قَالَ يُنْظَرُ إِلَى مَا هُمْ إِلَيْهِ أَمْيَلُ حُكَّامُهُمْ وَ قُضَاتُهُمْ فَيُتْرَكُ وَ يُؤْخَذُ بِالْآخَرِ قُلْتُ فَإِنْ وَافَقَ حُكَّامُهُمُ الْخَبَرَيْنِ جَمِيعاً قَالَ إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَأَرْجِهِ حَتَّى تَلْقَى إِمَامَكَ فَإِنَّ الْوُقُوفَ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَاتِ.».
[6] معجم رجال الحدیث، خویی، ج14، ص32.
[7] الکافی، کلینی، ج3، ص279، اسلامیة.
[8] الکافی، کلینی، ج3، ص275، اسلامیة.
[9] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج4، ص133، کتاب الصلاة، ابواب المواقیت، باب5، ح6، آل البیت.
[10] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج4، ص156، کتاب الصلاة، ابواب المواقیت، باب10، ح1، آل البیت.
[11] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج27، ص85، کتاب القضاء، ابواب صفات القاضی، باب8، ح30، آل البیت.
[12] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج30، ص237، خاتمة الکتاب، الفائدة السابعة، آل البیت.
[13] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج6، ص271، کتاب الصلاة، ابواب القنوت، باب5، ح5، آل البیت.
[14] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص17، ح38، اسلامیة.
[15] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص155، ح14، اسلامیة.
[16] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص391، ح29، اسلامیة.
[17] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج2، ص17، ح13، اسلامیة.
[18] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج2، ص21، ح8، اسلامیة.
[19] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج2، ص22، ح14، اسلامیة.
[20] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج2، ص246، ح14، اسلامیة.
[21] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج2، ص309، ح109، اسلامیة.
[22] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج3، ص16، ح57، اسلامیة.
[23] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج3، ص245، ح48، اسلامیة.
[24] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج4، ص147، ح30، اسلامیة.
[25] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج6، ص213، ح3، اسلامیة.
[26] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج6، ص218، ح6، اسلامیة.
[27] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج6، ص301، ح52، اسلامیة.
[28] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج7، ص153، ح24، اسلامیة.
[29] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج7، ص260، ح53، اسلامیة.
[30] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج7، ص266، ح71، اسلامیة.
[31] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج7، ص270، ح83، اسلامیة.
[32] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج7، ص470، ح91، اسلامیة.
[33] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج8، ص52، ح88، اسلامیة.
[34] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج8، ص56، ح102، اسلامیة.
[35] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ص6، ح17، اسلامیة.
[36] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ص81، ح81، اسلامیة.
[37] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج9، ص112، ح220، اسلامیة.
[38] الاستبصار، شیخ طوسی، ج1، ص91، ح1، اسلامیة.
[39] الاستبصار، شیخ طوسی، ج1، ص129، ح4، اسلامیة.
[40] الاستبصار، شیخ طوسی، ج1، ص144، ح9، اسلامیة.
[41] الاستبصار، شیخ طوسی، ج1، ص222، ح5، اسلامیة.
[42] الاستبصار، شیخ طوسی، ج1، ص249، ح23، اسلامیة.
[43] الاستبصار، شیخ طوسی، ج1، ص250، ح25، اسلامیة.
[44] الاستبصار، شیخ طوسی، ج1، ص400، ح1، اسلامیة.
[45] الاستبصار، شیخ طوسی، ج1، ص413، ح15، اسلامیة.
[46] الاستبصار، شیخ طوسی، ج1، ص417، ح2، اسلامیة.
[47] الاستبصار، شیخ طوسی، ج3، ص151، ح1، اسلامیة.
[48] الاستبصار، شیخ طوسی، ج3، ص153، ح5، اسلامیة.
[49] الاستبصار، شیخ طوسی، ج3، ص285، ح2، اسلامیة.
[50] الاستبصار، شیخ طوسی، ج3، ص289، ح16، اسلامیة.
[51] الاستبصار، شیخ طوسی، ج4، ص91، ح1، اسلامیة.
[52] الکافی، کلینی، ج1، ص67، ح10، اسلامیة.
[53] الکافی، کلینی، ج2، ص214، ح1، اسلامیة.
[54] الکافی، کلینی، ج2، ص215، ح3، اسلامیة.
[55] الکافی، کلینی، ج3، ص39، ح2، اسلامیة.
[56] الکافی، کلینی، ج3، ص276، ح2، اسلامیة.
[57] الکافی، کلینی، ج3، ص276، ح4، اسلامیة.
[58] الکافی، کلینی، ج3، ص427، ح3، اسلامیة.
[59] الکافی، کلینی، ج5، ص459، ح1، اسلامیة.
[60] الکافی، کلینی، ج5، ص460، ح1، اسلامیة.
[61] الکافی، کلینی، ج5، ص461، ح3، اسلامیة.
[62] الکافی، کلینی، ج5، ص569، ح55، اسلامیة.
[63] الکافی، کلینی، ج6، ص71، ح3، اسلامیة.
[64] الکافی، کلینی، ج6، ص220، ح5، اسلامیة.
[65] الکافی، کلینی، ج6، ص410، ح15، اسلامیة.
[66] الکافی، کلینی، ج7، ص412، ح5، اسلامیة.
[67] الکافی، کلینی، ج7، ص440، ح8، اسلامیة.
[68] الکافی، کلینی، ج8، ص310، ح483، اسلامیة.
[69] الکافی، کلینی، ج8، ص334، ح522، اسلامیة.
[70] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج1، ص227، ح678، جامعه مدرسین.
[71] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج1، ص477، ح1377، جامعه مدرسین.
[72] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج3، ص8، ح3233، جامعه مدرسین.
[73] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج3، ص85، ح3384، جامعه مدرسین.
[74] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج3، ص239، ح3875، جامعه مدرسین.
[75] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج3، ص461، ح4596، جامعه مدرسین.
[76] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج4، ص443، جامعه مدرسین.
[77] معجم رجال الحدیث، خویی، ج12، ص430.
[78] الرعایة فی شرح البدایة، شهید ثانی، ص134.
[79] معجم رجال الحدیث، خویی، ج12، ص430.
[80] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، المشیخة، ص67، اسلامیة.