درس خارج فقه استاد مقتدایی

95/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (ادله ولایت فقیه)

بحث اخلاقی: سبک زندگی اسلامی:

حفظ آبروی مؤمن:

در رابطه با بحث اخلاقی گفتیم در معاشرت‌ها و برخوردهایی که مومنین با یکدیگر دارند باید کمال رعایت ادب و اخلاق بشود. اگر کسی دو گونه برخورد کند و در ظاهر با کسی اظهار محبت و دوستی کند و در غیاب بدگویی کند از این رفتار تعبیر روایات ذولسانین داشت و عقوبت‌های شدید داشت و نیز اگر کسی ابراز محبت کند ولی هدفش این باشد که از اسرار این شخص مطلع شود که یک روزی علیه او استفاده نماید که تعبیر افشاء ذلات و تعییر می‌شد.

در همین موضوع دو روایت امروز داریم که عجیب است و به درد امروز جامعه می‌خورد. که این رفتار ناشایست در بین ما گسترش پیدا کرد به گونه‌ای که تهمت می‌زنیم و آبروی افراد را می‌ریزیم و خیلی هم هنر کنیم بعدا تکذیب می‌کنیم ولی چه فایده آبروی طرف رفت حیثیتش لکه دار شد تکذیب تأثیر خاصی ندارد این دو روایت که می‌خواهیم بخوانیم هم برای خود ما خوب است که به آن عمل کنیم و هم برای دیگران مطرح کنیم. این دو روایت امروز به عنوان هدیه خدمت شما عزیزان باشد و انشاءاله تأثیر بهتری در زندگی بگذارد.

    1. «قَالَ الصَّادِقُ(ع) مَنِ اطَّلَعَ مِنْ مُؤْمِنٍ عَلَى‌ ذَنْبٍ‌ أَوْ سَيِّئَةٍ فَأَفْشَى ذَلِكَ عَلَيْهِ وَ لَمْ يَكْتُمْهَا وَ لَمْ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ لَهُ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ كَعَامِلِهَا وَ عَلَيْهِ وِزْرُ ذَلِكَ الَّذِي أَفْشَاهُ عَلَيْهِ وَ كَانَ مَغْفُوراً لِعَامِلِهَا وَ كَانَ عِقَابُهُ مَا أَفْشَى عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا مَسْتُورٌ عَلَيْهِ فِي الْآخِرَةِ ثُمَّ يَجِدُ اللَّهَ أَكْرَمَ مِنْ أَنْ يُثَنِّيَ عَلَيْهِ عِقَاباً فِي الْآخِرَةِ وَ قَالَ مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِهِ لِيُسْقِطَهُ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ فَلَا يَقْبَلُهُ الشَّيْطَانُ»

کسی اطلاع پیدا کرد بر برادر مومن بر ذنبی یا سیئه‌ای و رفت منتشر کرد امام دو دستور دادند که انسان باید به آن عمل کند و اگر عمل نکرد عقوبت دارد.

    1. کتمان نکرد گناه آن شخص را

    2. و اگر طلب استغفار نکرد برایش.

امام می‌فرماید این شخص در عقوبت مثل خود آن کسی است که آن گناه را انجام داده و همان گناه را برای او می‌نویسند و آن کسی که این عمل را انجام داده آمرزیده می‌شود چون عقاب آن عامل همین افشا شدن و آبروریزی در دنیا می‌باشد و در قیامت دیگر از او سوال نمی‌شود چون خداوند شأنش بالاتر از این است که بابت یک گناه دوبار آبروی یک شخص را ببرد.

نکته: البته باید توجه شود اصل قضیه این است که افشاء نباید بشود اما گاهی استثناء دارد که اگر افشا نشود مفسده‌ای بالاتر دارد. در آن صورت برای جلوگیری از مفسده بالا ممکن است لازم شود افشاء شود تا مفسده‌ای بالاتر پیش نیاید ولی همین تشخیص مفسده بالاتر ساده نیست به هر حال روایت عجیبی است که خود عامل آمرزیده می‌شود ولی افشاگر به جای آن عامل در قیامت مجازات می‌شود.

    2. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ‌ فِدَاكَ‌ الرَّجُلُ‌ مِنْ إِخْوَانِي يَبْلُغُنِي عَنْهُ الشَّيْ‌ءُ الَّذِي أَكْرَهُ لَهُ فَأَسْأَلُهُ‌ عَنْهُ فَيُنْكِرُ ذَلِكَ وَ قَدْ أَخْبَرَنِي عَنْهُ قَوْمٌ ثِقَاتٌ فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ كَذِّبْ سَمْعَكَ وَ بَصَرَكَ عَنْ أَخِيكَ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسُونَ قَسَامَةً وَ قَالَ لَكَ قَوْلًا فَصَدِّقْهُ وَ كَذِّبْهُمْ وَ لَا تُذِيعَنَّ عَلَيْهِ شَيْئاً تَشِينُهُ بِهِ وَ تَهْدِمُ بِهِ مُرُوَّتَهُ فَتَكُونَ مِنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ﴾»

محمد بن فضیل می‌گوید به امام موسی بن جعفر(ع) عرض کردم فدایت شوم در مورد برادر دینی‌ام خبری به من می‌رسد که من کراهت دارم حالت خوبی برای او نیست و می‌روم از خودش می‌پرسم و انکار می‌کند از آن طرف قومی هم که خبر دادند همه ثقه بودند تکلیف چیست کدام را بپذیرم امام فرمودند ای محمد هم چشمت و هم گوشَت را نسبت به برادر مؤمن ببند و حتی اگر خودت دیدی و شنیدی بگو من اشتباه کردم و اشتباه دیدم و شنیدم و اگر 50 نفر هم نزد تو گروهی قسم خوردند و قولی را گفتند ولی خود آن شخص قول دیگری دارد خود شخص را تصدیق کن و آن گروه 50 نفره را تکذیب کن و نسبت به برادر دینی افشا نکن یک حرفی که موجب عیب بر او است و عزت و احترام او را می‌شکنی و از بین می‌بری انجام نده و اگر این کار را کردی از کسانی خواهی بود که خداوند در قرآن می‌فرماید آنانی که دوست می‌دارند فاحشه‌ای نزد مسلمانان شیوع پیدا کند برای آنها عذاب سختی در دنیا و آخرت است.

ملاحظه بفرمایید این آیه عجیب است نمی‌فرماید آنها که فاحشه را شیوع دهند عذاب الیم دارند بلکه حتی اگر دوست داشته باشی که گناهی شیوع پیدا کند و در بین مردم عمل شنیع یک نفر پخش شود گرفتار عذاب الیم خواهی شد.

به هر حال اگر به کمتر از این نکاتی که در این دو روایت آمده است اکتفاء کنیم و مراعات کنیم وضع ما خیلی بهتر خواهد بود.

بحث فقهی: ولایت فقیه:

استدلال به مقبوله عمر بن حنظلة:

دومین روایتی که می‌شود استدلال کرد مقبوله عمر بن حنظله است صاحب وسائل از کافی[1] [2] «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِللَّه(ع) عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ قَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا يُحْكَمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً لَهُ لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ مَا أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ﴿يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ‌﴾[3] قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعَانِ قَالَ يَنْظُرَانِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يُقْبَلُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتُخِفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رُدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ الْحَدِيثَ»[4] [5] [6]

در روایت محمدون جمع شدند که مهم است محمد بن یعقوب کلینی از محمد بن یحیی از محمد بن حسین از محمد بن عیسی از صفوان بن یحیی از داوود بن حصین از عمر بن حنظلة نقل کرده است که گفت از حضرت از امام صادق(ع) پرسیدم دو نفر از اصحاب ما (شیعه) بین آنها منازعه‌ای شد در دَین یا در میراث و این نزاع را نزد سلطان بردند[7] و نزاع گاهی دین است یعنی کسی طلبکار است که نیاز به اثبات دارد و مسائل قضاوت مطرح است که از طریق بینه و غیره اثبات شود و گاهی می‌گوید این مقدار پولم را گرفته و معلوم است و نمی‌دهد و یا در ارث سهم ما را نداده است این نیاز به قاضی ندارد که اثبات شود بلکه یک قدرتی می‌خواهد که مال را از غاصب بگیرد و به صاحب حق تحویل دهد لذا در پرسش تعبیر سلطان و قاضی آمده است.

به هر حال عمر بن حنظلة می‌پرسد آیا حلال است که این منازعه را نزد قاضی یا سلطان جور ببرد؟ امام فرمود کسی که نزاعش را چه ادعایش حق باشد و یا باطل باشد نزد اینها ببرد تحاکم الی الطاغوت کرده یعنی مسیر حق را قبول ندارد و آنچه که طاغوت حکم کرد حرام است ولو حقش ثابت باشد زیرا آن را به حکم طاغوت گرفته است حضرت امام خمینی در مورد این فقره از روایت فرمودند برخی فتوی دادند که[8] اگر حتی یک خارجی مثلا عبای شما را کسی به زور بگیرد و شما به کمک طاغوت از او پس بگیرید حرام است و حق تصرف ندارید.

این نشان می‌دهد که خود امام خمینی در این حد را قبول ندارد یعنی اگر عبای خود را که غصب شده بود به کمک طاغوت گرفتی می‌توانی تصرف کنی و مؤمنین مامور هستند که کافر به طاغوت شوند. راوی می‌گوید پرسیدم خوب اینجا چه باید بکند امام فرمودند نگاه کنند از خود شیعیان کسی است که دقت دارد و صاحب نظر شده و فقیه و عارف به احکام شده است و رضایت بدهند به حکمیت این شخص و همانا من این را برای شما حاکم قرار دادم و اگر این شخص با این صفات حکم کرد به حکم ما و از او متابعت نکردید حکم خداوند را خفیف شمردید و رد بر ما شده و رد بر ما مثل رد بر خداست و مشرک شده‌اید.

این روایت را مرحوم صاحب وسائل از اصول کافی نقل می‌کند.

بررسی سند روایت عمر بن حنظلة:

از نظر سند سه نفر در این روایت هستند که در مورد آنها حرف است یکی محمد بن عیسی که از صفوان بن یحیی که اصحاب اجماع است نقل می‌کند و صفوان از داود بن الحصین و او از عمر بن حنظلة نقل کرده است.

    1. محمد بن عیسی: مرحوم مامقانی در تنقیح المقال در مورد محمد بن عیسی می‌گوید دو قول است

قول اول: «انه ضعیف صرح به جمع من الاصحاب منهم الشیخ فی الفهرست» شیخ در فهرست[9] او را تضعیف کرده و شاید به این علت است که «انه یذهب مذهب الغلاة» از مذهب غلات است و نسبت به امامان معصوم بیش از حد مقامات قائلند.

قول دوم: «انه ثقة» ثقه است و نجاشی[10] می‌گوید «انه جلیل فی اصحابنا ثقه عین کثیر الروایه حسن التصانیف» عمر بن حنظلة در میان اصحاب ما اعتبار فراوان دارد و انسان متشخصی است و روایات فراوانی دارد و نوشته‌های خوبی دارد.

جمع دو قول: شاید بتوان گفت با این همه توصیفی که از خوبی او شده است این غلو نسبت داده شد موجب ضعف نشود چون در آن زمان یک شیوعی داشته است که اگر کسانی نسبت به ائمه اطهار اعتقاداتی نظیر عصمت و زنده کردن مرده یا معجزه عصا و دیگر مقامات را قائل می‌شدند نسبت بلند پرواز و تندرو و غلات به آنها داده می‌شد لذا می‌توان گفت این نسبت غلو موجب ضعف نیست.

    2. صفوان: بعضی می‌گویند صفوان از اصحاب اجماع است در مورد اصحاب اجماع دو قول است:

قول اول: گفته‌اند اگر کسی از اصحاب اجماع شد بعد از او تا امام را نباید در راویان خدشه نمود.

قول دوم: این است که اصحاب اجماع است یعنی اجماعی که اگر خودش فی نفسه هرچه روایت نقل کند از او می‌پذیریم اما از او تا امام پذیرفته باشد و نیاز به بررسی نباشد را قبول نداریم.

نظر استاد: قول اول قبول نیست بلکه می‌گوییم وقتی از اصحاب اجماع است یعنی خودش فی نفسه روایتی نقل کند از او می‌پذیریم به هر حال هر یک از دو قول را بپذیریم در این روایت در مورد خود صفوان نتیجه یکی است یعنی صفوان محل اشکال نیست.

    3. داوود بن حصین: مرحوم شیخ در رجال می‌گوید داود بن حصین واقفی بوده و نجاشی می‌گوید ثقه است. و این دو کلام منافاتی با هم ندارد که واقفی باشد و ثقه باشد. می‌ماند عمر بن حنظله که در کتب رجال مدحی از او گفته نشده بنابراین تصریح اینکه ثقه باشد وجود ندارد فقط درباره ایشان دو روایت نقل شده که موجب توثیق او می‌شود که انشاءاله برای بعد.


[1] الکافی، کلینی، ج1، ص67، ح10، اسلامیه.
[2] الکافی، کلینی، ج7، ص412، ح5، اسلامیه.
[3] سوره نساء، آ یه 60.
[4] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج27، ص136، کتاب القضاء، ابواب صفات قاضی، باب11، ح1، آل البیت.در ذیل می‌فرماید این روایت را مرحوم شیخ در تهذیب در دو موضع نقل کرده در جای دوم ذیل روایت را هم آورده است.
[5] مورد اول: تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج6، ص218، ح514، اسلامیه.
[6] مورد دوم: تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج6، ص301، ح845، اسلامیه.که این مورد دوم ذیل هم دارد که مطالب خوبی در مورد اخبار علاجیه است و خوب است مراجعه کنید.«قُلْتُ فَإِنَّ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا اخْتَارَ رَجُلًا وَ كِلَاهُمَا اخْتَلَفَا فِي حَدِيثِنَا قَالَ الْحُكْمُ مَا حَكَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا وَ أَفْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا وَ لَا يُلْتَفَتُ إِلَى مَا يَحْكُمُ بِهِ الْآخَرُ قَالَ فَقُلْتُ فَإِنَّهُمَا عَدْلَانِ مَرْضِيَّانِ عِنْدَ أَصْحَابِنَا لَيْسَ يَتَفَاضَلُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَلَى صَاحِبِهِ قَالَ فَقَالَ يُنْظَرُ مَا كَانَ مِنْ رِوَايَتِهِمَا فِي ذَلِكَ الَّذِي حَكَمَا الْمُجْمِعَ عَلَيْهِ أَصْحَابُكَ فَيُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُكْمِنَا وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ الَّذِي لَيْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَ إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ أَمْرٌ بَيِّنٌ رُشْدُهُ فَيُتَّبَعُ وَ أَمْرٌ بَيِّنٌ غَيُّهُ فَيُجْتَنَبُ وَ أَمْرٌ مُشْكِلٌ يُرَدُّ حُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى الرَّسُولِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) حَلَالٌ بَيِّنٌ وَ حَرَامٌ بَيِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَمَنْ تَرَكَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَكَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَكَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُهُ قُلْتُ فَإِنْ كَانَ الْخَبَرَانِ عَنْكُمْ مَشْهُورَيْنِ قَدْ رَوَاهُمَا الثِّقَاتُ عَنْكُمْ قَالَ يُنْظَرُ فِيمَا وَافَقَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ خَالَفَ الْعَامَّةَ فَيُؤْخَذُ بِهِ وَ يُتْرَكُ مَا خَالَفَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَافَقَ الْعَامَّةَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ أَنَّ الْمُفْتِيَيْنِ غَبِيَ عَلَيْهِمَا مَعْرِفَةُ حُكْمِهِ مِنْ كِتَابٍ وَ سُنَّةٍ وَ وَجَدْنَا أَحَدَ الْخَبَرَيْنِ مُوَافِقاً لِلْعَامَّةِ وَ الْآخَرَ مُخَالِفاً لَهُمْ بِأَيِّ الْخَبَرَيْنِ نَأْخُذُ قَالَ بِمَا خَالَفَ الْعَامَّةَ فَإِنَّ فِيهِ الرَّشَادَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَإِنْ وَافَقَهُمَا الْخَبَرَانِ جَمِيعاً قَالَ يُنْظَرُ إِلَى مَا هُمْ إِلَيْهِ أَمْيَلُ حُكَّامُهُمْ وَ قُضَاتُهُمْ فَيُتْرَكُ وَ يُؤْخَذُ بِالْآخَرِ قُلْتُ فَإِنْ وَافَقَ حُكَّامُهُمُ الْخَبَرَيْنِ جَمِيعاً قَالَ إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَأَرْجِهِ حَتَّى تَلْقَى إِمَامَكَ فَإِنَّ الْوُقُوفَ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَاتِ.».
[7] در وسائل «واو» آمده است «تحاکما الی السلطان و الی القاضی» و در تهذیب مرحوم شیخ «أو» آمده است «تحاکما الی السلطان أو القضات».
[8] شاید سبزواری در کفایة الاحکام باشد.
[9] الفهرست، شیخ طوسی، باب المیم، باب محمد، ص402، شماره 612.
[10] رجال النجاشی، باب المیم، ص333، شماره896.