درس خارج فقه استاد مرتضی مقتدایی

95/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (اثبات ولایت ائمه معصومین علیهم السلام)

بحث اخلاقی: روش زندگی امام قبل و بعد از انقلاب؛ (انتشار عکس در قبل و بعد از انقلاب)

بحث فقهی: اثبات ولایت ائمه معصومین علیهم السلام:

دیروز برادر عزیز و گرامی یادآوری کردند که گاهی به مناسبت، مانند درس اخلاق مطابق معمول چهارشنبه‌ها در غیر چهارشنبه‌ها نیز گاهی تذکراتی راجع به خواسته‌ها و مطالبات حضرت امام و مقام معظم رهبری نسبت به طلاب و حوزه و جامعه داده شود که یادآوری خوبی بود. تشکر می‌کنیم و امیدواریم گاهی به مناسبت‌ها مطالبی به عرض برسانیم.

به نظرم آمد امروز راجع به حضرت امام و دیدگاه ایشان در مورد انتشار عکس ایشان که یک روش الهی بود در قبل از شروع نهضت و بعد از انقلاب مطلبی ذکر کنم. روش امام در مورد انتشار عکس ایشان قبل از شروع نهضت و بعد از آن کاملا متفاوت بود و بعد از انقلاب به کلی روش ایشان تغییر کرد.

قبل از شروع انقلاب واقعا آنچه که از ایشان دیده می‌شود این بود که شخصی بود فانی فی الله به هیچ وجه اجازه نمی‌دادند از ایشان عکس بگیرند در حالیکه از دیگر آقایان و مراجع عکس می‌گرفتند و بین طلاب و حتی مردم توزیع می‌شد. حتی یک وقتی عکسی که از ایشان منتشر شده بود عکس خود ایشان نبود بلکه عکسی قلمی بود و عکاسی هما با نقاشی چهره ایشان انجام داده بود و تکثیر کرد و خیلی هم طالب داشت همچنین اجازه نمی‌دادند در موقع رفت و برگشت برای درس حوزه جمعی همراه ایشان باشند بلکه خودشان تنها برای درس که بعد از درس آقای بروجردی دایر می‌شد، به مسجد اعظم می‌آمد و برمی‌گشت. یک روز بعد از اتمام درس در مسجد اعظم در حالیکه امام در حال گذاشتن عبا روی دوش خود و پایین آمدن از منبر بود یکی از طلبه‌ها که می‌خواست برای سلامتی ایشان صلوات بفرستد با صدای بلند فریاد زد «برای سلامتی حضرت آیة...» همانجا با صدای بلند فرمود ساکت و آن طلبه ساکت شد و امام بدین وسیله از شعاردهی به نفع خود جلوگیری می‌کرد. و نیز یک بار درسشان که تمام شد مقارن شد با پخش اذان از مسجد اعظم و اذان درست هنگام تمام شدن درس ولی قبل از فرود ایشان از منبر پخش شد و ناراحت شدیم و سه نفر بودیم رفتیم به آن حجره زیر مناره و به آن طلبه‌ای که اذان گفته بود اعتراض کردیم که چرا صبر نکردی؟ و مقداری تعرض و تندی کردیم. بعد این طلبه شب رفته بود منزل امام برای عذرخواهی که من خیال کردم درستان تمام شد وگرنه اذان را شروع نمی‌کردم. فردا امام در درسشان قبل از شروع درس تذکری دادند و فرمودند از آقایانی که به من علاقه و محبت دارند خواهش می‌کنم فقط قلبی باشد و ابراز نکنند.

در مسجد سلماسی هم که تدریس داشتند مسجد پر می‌شد گاهی روی پله‌ها می‌ایستادند و می‌نشستند هرچه می‌گفتیم صندلی یا منبر بگذاریم که صدای شما برسد ایشان به احترام رئیس (آیة الله بروجردی) که منبر داشتند قبول نکردند البته آن وقت بلندگو هم نبود ولی صدای ایشان رسا بود و به زحمت می‌رسید. ولی بعد از آقای بروجردی ایشان را راضی کردیم که منبری تهیه کنیم ولی از ناحیه خود ایشان هیچ اقدامی نشد چند نفر طلبه پول جمع کردیم که یک منبر بسازیم هفده تومان هزینه منبر شد و من پنج تومان دادم و روز اولی که نشستند روی منبر سه پله‌ای درس نگفتند بلکه فقط موعظه کردند و فرمودند مرحوم نائینی هم برای درس گفتن بر روی منبر گریه کرد و گفت اینجا با آن پایین چند وجب بیشتر فاصله ندارد ولی نفس انسان موجب غرور انسان می‌شود و آیه شریفه ﴿قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‌ وَ فُرادى‌ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَديدٍ﴾[1] را خواندند و نصیحت کردند که قیام لله داشته باشید و اگر جایی رفتید با یکدیگر رقابت نکنید و این قضیه را گفتند که یک شخصی از روحانیون در قم در درسها بودند که مدتی بود ایشان را ندیده بودم بعد از مدتی که دیدم گفتم کجایی گفت در فلان شهر روحانی مستقر شدم امام فرمودند گفتم در منطقه شما وضعیت چگونه است؟ گفت در مورد جایی که سه نماز جماعت برپا می‌شود چه بگویم؟ امام فرمودند گفتم این که خوب است. او گفت «کل یلعن بعضهم بعضا» هر جماعتی جماعت دیگر را لعن می‌کند و علیه یکدیگر تبلیغ می‌کنند.

خلاصه روش ایشان قبل از شروع نهضت اینگونه بود که اجازه نمی‌دادند شعاری به نفع ایشان شود حتی یک روز بعد از درس در مسجد اعظم من یک سؤالی داشتم همراه ایشان از مسجد اعظم بیرون آمدم که سؤالم را بپرسم از فاصله درب مسجد اعظم تا خیابان ارم خیابان موزه بود که در طرف حرم و راسته مسجد اعظم مغازه نداشت و در طرف مقابل مغازه داشت روزها موقع آفتاب در زمستان مغازه دارانی که مشتری در برخی ساعات نداشتند برای استفاده از آفتاب به دیورا حرم تکیه می‌دادند و می‌نشستند من که همراه امام از مسجد بیرون آمدم و در خیابان موزه در پیاده رو به سمت خیابان ارم حرکت می‌کردیم مشاهده می‌کردم وقتی از مقابل این مغازه داران عبور می‌کردیم یک نفر بلند نشد و سلامی نکرد چون نمی‌شناختند یعنی امام در زمان آقای بروجردی سعی داشت شناخته نشود. بعد از فوت مرحوم آقای بروجردی همه بزرگان مجلس ترحیم به نام خود برگزار می‌کردند و اینکه چه کسی زودتر مجلس بگیرد دعوا بود اما به امام هرچه اصرار کردیم که یک مجلس ترحیم برگزار کند نپذیرفت در نهایت گویا شب هفدهم یا هجدهم بعد از فوت آقای بروجردی یک عده از شاگردان امام یک جلسه به نام امام برگزار کردند.

در رساله عملیه بعد از آقای بروجردی این همه رساله از بیوت دیگر مراجع کارتنی به مناطق مختلف ارسال می‌شد اما در بیت ایشان از یک عدد رساله خبری نبود که به یکی از مقلدان بدهند.

اما بعد از پیروزی روش عوض شد بخاطر اینکه قدرت و نفوذ رهبر جامعه باید بیشتر باشد و عکس و شعار را اجازه می‌داد که شعار بدهند یا عکس بگیرند و صد در صد اجازه می‌دادند حتی یک بار که خدمتشان بودیم به مزاح فرمودند مردم می‌آیند از یک طرف شعار می‌دهند «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار» و بعد بلافاصله می‌گویند «اللهم عجل لولیک الفرج». کنایه از اینکه وقتی ظهور زودتر انجام شود عمر من هم کوتاه‌تر می‌شود.

بحث فقهی: اثبات ولایت ائمه معصومین علیهم السلام:

دلایل:

آیه اول: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾[2]

گفتیم تصریح شد که آیه در شأن امیرالمؤمنین است و روایاتی خواندیم که برای بقیه ائمه هم می‌باشد.

آیه دوم: آیه دومی‌که می‌شود برای اثبات ولایت ائمه اطهار به آن تمسک کرد آیه شریفه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم﴾[3] است.

اینجا خداوند امر می‌کند به اطاعت از خداوند و رسول و اولی الامر.

اطاعت خداوند به این است که تمام فرایض و دستورات او اطاعت شود و انجام شود و اطاعت رسول یعنی اطاعت اوامر او و البته اوامر پیامبر دو دسته است. یک دسته اوامری است که در احکام است مثل امر به نماز و روزه که همان اوامر خداوند است یعنی به طور مجاز می‌گوییم امر پیامبر چون مبین احکام خداست گرچه بالعرض به پیامبر نسبت داده می‌شود که امر پیامبر است اما بالاصالة امر خداست. و دسته دوم اوامری است که برای تدبیر امور ملت و رهبری جامعه است که دستورات خود پیامبر است پس این دستورات هم وجوب اطاعت دارد. پس از همین که این اطلاق آیه این اوامر را شامل می‌شود معلوم می‌شود که پیامبر حق اعمال ولایت را دارد. و شاید نکته اینکه تکرار شده است و دوبار کلمه «اطیعوا» آمده است این باشد که دو نوع اطاعت است یکی اطاعت از خود پیامبر است که پیامبر بالذات واجب الاطاعة است چون خودش در امور جاری مردم دستور می‌دهد و نوعی دیگر اینکه پیامبر بالتبع واجب الاطاعة است یعنی چون پیامبر دستور خدا را بیان می‌کند واجب الاطاعة است لذا کلمه «اطیعوا» تکرار شد. به هر حال؛ از اینکه پیامبر به دو نوع واجب الاطاعة است معلوم می‌شود که حق تدبیر امور را دارد. اما امروز بحث ما فعلا در قسمت سوم آیه است یعنی ﴿أُولِي الْأَمْرِ﴾[4] که اطاعتشان واجب است.

معنای اولی الامر:

اولی الامر یعنی صاحبان امر و امر به معنی این است که رویدادها و مسائل مربوط به جامعه است زیرا خطاب به مومنین است و مراد اوامر و نواهی است که در حیطه رهبری جامعه است پس معلوم می‌شود که عده‌ای هستند که اولی الامر هستند حال باید ببینیم مصداق این اولی الامر چه کسانی هستند که در قرآن اطاعت از آنها واجب شده و از ظاهر قرآن هم مصادیق قابل شناسایی نیست پس باید از روایات کمک بگیریم البته کسی که اولی الامر شده مسلما باید ویژگی‌هایی داشته باشد و ویژگی‌ها را هم باید از روایات استفاده کنیم.

روایات مصادیق اولی الامر:

صحیحه ابی بصیر[5] «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ)[6] ‌» ابوبصیر گوید در مورد آیه شریفه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[7] »‌ از حضرت امام صادق(ع) در شأن نزول این آیه پرسیدم «فَقَالَ‌ نَزَلَتْ‌ فِي‌ عَلِيِ‌ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ علیهم السلام» آن حضرت فرمود آیه شریفه در شأن حضرت علی بن ابیطالب و امام حسن و امام حسینعلیهم السلام نازل شده است. «فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ علیهم السلام فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» عرض کردم مردم می‌گویند پس چرا خداوند نام علی و فرزندانش را صریحا در قرآن ذکر نکرده است؟ «قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اللَّهُ‌ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ» حضرت امام صادق(ع) فرمود به مردم بگویید بر پیامبر خدا که درود خدا بر او و آلش باد حکم نماز نازل شد امام مشخص نکرد که سه رکعت یا چهار رکعت باشد تا اینکه پیامبر آیه را تفسیر کرد و رکعات آن را مشخص کرد. «وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ الزَّكَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ» و نیز آیه زکات بر پیامبر نازل شد اما مشخص نشد که از هر چهل درهم یک درهم زکات دارد تا اینکه رسول الله آیه زکات را تفسیر نمود. «وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آلی و سلم هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ» سپس آیه حج نازل شد اما نگفت هفت شوط طواف لازم است تا اینکه رسول الله آیه را تفسیر کرد و بیان نمود که اشواط هفتگانه واجب است. «وَ نَزَلَتْ‌ (أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ)[8] ‌ وَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فِي عَلِيٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِكَ وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ قَالَ إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَلَالَةٍ» و نیز آیه شریفه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[9] در مورد امام علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شد و پیامبر در تفسیر آیه در مورد علی فرمود هر کسی من مولای اویم علی مولای اوست و نیز فرمود در مورد کتاب خدا و اهل بیت خودم به شما سفارش می‌کنم. زیرا من از خدا خواستم بین قرآن و اهل بیت من جدایی نباشد تا اینکه در کنار حوض کوثر مرا ملاقات کنند و خداوند این دعای مرا مستجاب کرد. و فرمود اهل بیت من اعلم از همه شما هستند و نیز فرمود اهل بیت من شما را از مسیر هدایت خارج نمی‌کنند و در مسیر گمراهی وارد نمی‌کنند. «فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ» و اگر پیامبر سکوت می‌کرد و شأن و مقام اهل بیت خود را مشخص نمی‌کرد و معلوم نمی‌کرد اهل بیت من چه کسانی هستند البته آل فلان و آل فلان بعد از پیامبر ادعا می‌کردند ما اهل بیت پیامبریم. «وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ تَصْدِيقاً لِنَبِيِّهِ صلی الله علیه و آله و سلم ﴿إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ‌ أَهْلَ الْبَيْتِ‌ وَ يُطَهِّرَكُمْ‌ تَطْهِيراً﴾[10] فَكَانَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ علیهم السلام» و به همین خاطر خداوند آیه شریفه تطهیر را در شأن اهل بیت پیامبر و برای تأیید ادعای پیامبر نازل کرد و علی و حسن و حسین و فاطمهعلیهم السلام جزء اهل بیت پیامبر شمرده شدند. «فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم تَحْتَ الْكِسَاءِ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أَهْلًا وَ ثَقَلًا وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ ثَقَلِي» سپس پیامبر همان افراد را در خانه ام سلمه تحت الکساء قرار داد و گفت خدایا هر پیامبر اهل بیتی دارد و این افراد تحت الکساء اهل بیت من هستند. «فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِكَ فَقَالَ إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي وَ ثِقْلِي» و ام سلمه عرض کرد یا رسول الله آیا من جزء اهل بیت شما نیستم؟ پیامبر فرمود تو در راه خیر هستی اما اینها اله بیت و میوه دل من هستند. «فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم كَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ إِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَ أَخْذِهِ بِيَدِهِ» وقتی پیامبر اسلام به رحمت خدا رفت علی بن ابیطالب باقی مانده بود در حالیکه به خاطر تبلیغ فراوان پیامبر و گرفتن دست علی و معرفی او به مردم حضرت علی اولاترین فرد از مردم به خود مردم بود. «فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ عَلِيٌّ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ أَنْ يُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ» و حضرت علی در حالی به شهادت رسید که بر اساس حکم خدا نمی‌توانست محمد بن علی (حنفیه) و یا حضرت عباس بن علی را به عنوان جانشین خود معرفی کند. «إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِينَا كَمَا أَنْزَلَ فِيكَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ بَلَّغَ فِينَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ أَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَهُ عَنْكَ» و دلیل عدم توانایی حضرت علی بر معرفی محمد بن حنفیه و یا عباس بن علی برای جانشینی خود این بود که حضرت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) می‌توانستند بگویند خداوند همانگونه که در مورد جانشینی تو آیه نازل کرد و همانگونه که مردم را مأمور کرد که از تو اطاعت کنند همان مردم را مأمور ساخت که بعد تو از ما اطاعت کنند و همانگونه که رسول الله برای جانشینی تو تبلیغ کرد برای جانشینی ما نیز تبلیغ کرد. «فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ عَلَیهِ السَّلام كَانَ الْحَسَنُ علیه السلام أَوْلَى بِهَا لِكِبَرِهِ فَلَمَّا تُوُفِّيَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُدْخِلَ وُلْدَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ ذَلِكَ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ‌﴾[11] فَيَجْعَلَهَا فِي وُلْدِهِ» وقتی حضرت علی به شهادت رسید امام حسن چون برادر بزرگتر بود بعد از پدر اولاترین فرد از مردم به خود مردم بود اما در وقت شهادت با اینکه قرآن می‌گوید برخی از بستگان مقدم بر دیگران هستند و قهرا پسر بر برادر مقدم است امام حسن نتوانست فرزند خود را جانشین خود قرار دهد. «إِذاً لَقَالَ الْحُسَيْنُ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِي كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ أَبِيكَ وَ بَلَّغَ فِيَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ فِي أَبِيكَ وَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّي الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ» دلیل عدم توانایی امام حسن بر معرفی فرزند خودش برای جانشینی این بود که امام حسین می‌توانست بگوید خداوند همانگونه که به اطاعت از تو و پدرت امر کرده است بر اطاعت از من نیز امر کرده است و همانگونه که پیامبر ولایت تو و پدرت را برای مردم ابلاغ کرده است ولایت مرا نیز به مردم ابلاغ کرده است و همانگونه که از تو و پدرت رجس و پلیدی را دور ساخته است از من نیز پلیدی را دور ساخته است. «فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ علیه السلام لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ‌ أَهْلِ بَيْتِهِ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَدَّعِيَ عَلَيْهِ كَمَا كَانَ هُوَ يَدَّعِي عَلَى أَخِيهِ وَ عَلَى أَبِيهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ يَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ وَ لَمْ يَكُونَا لِيَفْعَلَا ثُمَّ صَارَتْ حِينَ أَفْضَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ ع فَجَرَى تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ‌﴾[12] » وقتی حضرت امام حسین عهده دار امامت شد هیچ کس از بستگانش نمی‌توانستند بر علیه او ادعایی داشته باشند در حالیکه اگر پدرش و برادرش می‌خواستند امامت را از او دور کند و به دیگران بسپارند او می‌توانست علیه آنها ادعا کند و اقدام کند هرچند که پدر و برادرش بر اساس حکم خدا هرگز نمی‌توانستند چنین ادعایی داشته باشند. «ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ علیهم السلام وَ قَالَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ وَ اللَّهِ لَا نَشُكُّ فِي رَبِّنَا أَبَداً.» در نهایت بعد از شهادت امام حسین(ع) امامت و خلافت به امام سجاد(ع) و بعد از امام زین العابدین(ع) به امام باقر(ع) و همچنان (تا امام دوازدهم امامت) ادامه دارد. امام باقر(ع) در آخر فرمود ای ابوبصیر رجس همان شک است و به خدا قسم ما هرگز در خداوند شک نمی‌کنیم.

در مرآة العقول[13] در مورد شأن نزول آیه می‌فرماید مراد این است که حین نزول آیه این سه نفر امام علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بودند نه اینکه مختص این سه نفر باشد و قرائنی هم داریم که شامل بقیه ائمه هم می‌شود.


[1] سبأ/سوره34، آیه46.
[2] مائده/سوره5، آیه55.
[3] نساء/سوره4، آیه59.
[4] نساء/سوره4، آیه59.
[5] الکافی، کلینی، ج1، ص288، ط اسلامیة.
[6] نساء/سوره4، آیه59.
[7] نساء/سوره4، آیه59.
[8] نساء/سوره4، آیه59.
[9] نساء/سوره4، آیه59.
[10] احزاب/سوره33، آیه33.
[11] نساء/سوره4، آیه1.
[12] نساء/سوره4، آیه1.
[13] مرآة العقول، علامه مجلسی، ج3، ص213، ط اسلامیة.