درس خارج فقه استاد مقتدایی
95/06/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (بررسی مصادیق ولایت بر مجتمع)
بحث اخلاقی: صادق بودن با برادر دینی:
در بحث اخلاقی از جهات مختلف در سبک زندگی اسلامی و اینکه هر فرد مسلمان در معاشرت و در رفت و آمدها و برخوردها با سایرین چه نحو باید تعامل داشته باشد، صحبت شد. رسیدیم به اینکه انسان نسبت به برادران دینی یک وظایفی دارد تا آخرین بحث قبلی وفای به عهد بود و بحث کردیم که باید به عهدی که با یکدیگر بستند پایبند باشد. بحث امروز این است که انسان باید در برخورد با برادر دینی صادق باشد مثلا اگر دو نفر با هم اختلاف دارند نزدیک میرود و یک جور حرف میزند و در نزد دیگران جوری دیگر باشد یعنی روبرو یکگونه باشد و پشت سر به گونهای دیگر باشد یعنی به تعبیر شارع ذو لسانین یا ذو وجهین نباشد و این یکی از محرمات است و یکی از پستترین صفاتی است که برای انسان است و عقوبت شدیدی هم در قیامت دارد.
روایتی است «عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: مَنْ لَقِيَ الْمُسْلِمِينَ بِوَجْهَيْنِ وَ لِسَانَيْنِ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَهُ لِسَانَانِ مِنْ نَارٍ.»[1] [2]
حضرت امام صادق(ع) فرمود: کسی که با مسلمانان با دو صورت و دو زبان برخورد نماید در قیامت دو زبان دارد و از هردو شعله آتش بلند است.
این روایت میرساند که این صفت زشتی است.
روایت دیگری هم به این مضمون داریم
«عَنْ عَلِيٍّ(ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَجِيءُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ذُو الْوَجْهَيْنِ دَالِعاً لِسَانُهُ فِي قَفَاهُ وَ آخَرُ مِنْ قُدَّامِهِ يَلْتَهِبَانِ نَاراً حَتَّى يَلْهَبَا جَسَدَهُ ثُمَّ يُقَالُ هَذَا الَّذِي كَانَ فِي الدُّنْيَا ذَا وَجْهَيْنِ وَ لِسَانَيْنِ يُعْرَفُ بِذَلِكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.»[3]
از حضرت علی(ع) نقل است که رسول الله(ص) فرمود: کسی که دارای دو صورت است در قیامت میآید در حالیکه دو زبان دارد یک زبان دارد که از پشت سرش افتاده است و دیگری هم از جلویش افتاده است و اینها ملتهب و شعلهور هستند. حتی این آتشها به جسم سرایت میکند و بدنشان را هم میسوزاند و یکی همراه اوست که او را بین اهل محشر معرفی میکند که این کسی است که در دنیا ذو لسانین و ذو وجهین و دو چهره بوده است. نغوذبالله از رسوایی قیامت از یک طرف و عذاب قیامت طرف دیگر.
از روایات برمیآید که این صفت از پستترین صفات است و عقوبت شدیدی دارد که انسان در ظاهر با شخص اظهار محبت و دوستی میکند و پشت سر بدگویی میکند و حتی توطئه و دشمنی میکند.
مرحوم صاحب وسائل در باب مستقلی آورده است «بَابُ تَحْرِيمِ كَوْنِ الْإِنْسَانِ ذَا وَجْهَيْنِ وَ لِسَانَيْنِ»[4]
«عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ يَكُونُ ذَا وَجْهَيْنِ وَ ذَا لِسَانَيْنِ يُطْرِي أَخَاهُ شَاهِداً وَ يَأْكُلُهُ غَائِباً إِنْ أُعْطِيَ حَسَدَهُ وَ إِنِ ابْتُلِيَ خَذَلَهُ.»[5] [6]
حضرت امام باقر(ع) فرمودند: بد بندهای است عبدی که ذا وجهین و ذا لسانین باشد که امام(ع) در ادامه توضیح میدهد زیادهروی در مدح میکند در حضور و در پشت سر او غیبت او را میکند چون غیبت اکل مرده برادر دینی است که در قران هم میفرماید ﴿أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً﴾[7] اگر برادر دینیاش برخوردار باشد به او حسد میورزد و اگر به تنگدستی گرفتار شود و او را تحقیر میکند.
روایت دیگر «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ(ع) يَا عِيسَى لِيَكُنْ لِسَانُكَ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ لِسَاناً وَاحِداً وَ كَذَلِكَ قَلْبُكَ إِنِّي أُحَذِّرُكَ نَفْسَكَ وَ كَفَى بِي خَبِيراً لَا يَصْلُحُ لِسَانَانِ فِي فَمٍ وَاحِدٍ وَ لَا سَيْفَانِ فِي غِمْدٍ وَاحِدٍ وَ لَا قَلْبَانِ فِي صَدْرٍ وَاحِدٍ وَ كَذَلِكَ الْأَذْهَانُ.»[8] [9]
روایت مرفوعهای است که عبدالرحمن بن حماد نقل کرده است امام(ع) فرمود: خداوند خطاب به عیسی بن مریم(ع) فرمود یا عیسی زبان تو در خفاء و در ظاهر باید یکی باشد.
در این حدیث قدسی اضافهای دارد که خطاب به حضرت عیسی(ع) میفرماید قلبت هم باید یکی باشد و در ادامه آمده است من میترسانم خودت را از خودت که مواظب خودت باش که دو زبان و دو قلب داشته باشی.
مرحوم مجلسی[10] در معنی «و کذلک قلبک» که در ذیل روایت آمده است چند احتمال داده است:
1- احتمال دارد که مراد هماهنگی زبان و قلب باشد.
2- یا اینکه خود قلب دو مرحلهای باشد در واقع علاقه به دنیا دارد و آنچه که اظهار میکند غیر این است و زهد به دنیا را اظهار میکند و یا بالعکس.
و شاید معنای اول مناسبتر باشد علی ای حال آنچه که در ذیل هم فرمود همین مقدار که من اطلاع دارم باید بترسی و در یک دهان نباید دو زبان باشد و دو گونه حرف بزند کما اینکه در یک غلاف دو شمشیر جا نمیشود و نیز دو قلب در دو سینه جای نمیگیرد.
نعوذ بالله چه مقدار فراوان در جامعه این صفت أخس و پست را میبینیم حتی در روزنامهها و رسانهها از اینگونه موارد زیاد میبینیم که در برخی روایات به شر الخلایق در قیامت تعبیر شده است.
بحث فقهی:
در بیان اقسام ولایت تشریعی گفتیم قسم اول ولایت در تقنین است که مختص خداست و قسم دوم ولایت بر قضاء است و قسم سوم ولایت بر جامعه است و گفتیم بحث در ولایت فقیه هم بر روی ولایت بر اداره جامعه متمرکز است.
اکنون به بررسی برخی مصادیق ولایت بر جامعه میپردازیم:
1- ولایت بر محجورین: در قرآن میفرماید ﴿فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ﴾[11] در این آیه که بزرگترین آیه قرآن و حدود یک صفحه است 18 ماده قانونی آمده که یک مورد کتابت است و اگر کسی که باید بنویسد سفیه و لال و ... است که تعبیر به محجورین میشود برای اینها ولی تعیین شده که ولی آنان اینکار را انجام دهد.
1. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ﴾
ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر معامله نسیهای داشتهاید و چون فروختید و طرف نسیه گرفت یا شما چیزی را خریدید و قرار شد بعدا پولش را بپردازید؛ بنویسید.
2. ﴿وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ﴾
اگر خودش نتوانست دیگری بنویسد.
3. ﴿وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ﴾
و اگر خودش نمینویسد املاء کند که دیگری عین کلام او را بنویسد.
4. ﴿وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً﴾
و آن نویسنده باید متقی باشد و هر آنچه که املاء کننده میگوید را بنوسید.
5. ﴿فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْل﴾
اگر آن کسی که حق دارد سفیه یا ضعیف یا لال و یا به هر حال محجور است ولیّ او باید املاء کند نوشتن را.
محل شاهد ولیّ محجور است که همان ولایت مجتمع است.
2- تجهیز میت: برای امور تجهیز میت ولیّ تعیین شده که باید برای تجهیز و تدفین میت اجازه دهد برای نماز و غیره اجازه ولیّ لازم است که یک بخش از داشتن اختیار امر نفری دیگر است.
3- قصاص: در مورد قصاص برای ولی مقتول حقی قرار داده شده است. ﴿وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً﴾[12] حق قصاص که قاتل را بکشد مال مقتول است اما حال که خودش نمیتواند ولی او این حق را دارد و این همان داشتن اختیار و سرپرستی امور یک شخص است. البته اگر قصاص باشد به جز جان بر هیچ چیز مسلط نیست و نمیتواند بگوید مقتول مثلا دانشمند بود و قاتل انسان عادی بود. اما اگر با رضایت تبدیل به دیه شد اندازهاش در اختیار ولی است به هر مقدار که میخواهد میتواند راضی شود.
4- ولایت بر عقلاء و افراد عاقل اجتماع: قسم دیگر که محل بحث هم همین است ولایت بر عقلاء و اجتماع است. زیرا اهواء نفسانی زیاد است و برای اینکه ظلم به کسی نشود و هرج مرج ایجاد نشود و برای ایجاد نظم در اجتماع و اداره مملکت این ولایت وجود دارد که تشریعی هم میباشد که در قرآن هم آمده که ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[13] و این قسم چهارم عام است. ولایت بر همه افراد جامعه را شامل است.
ولایت پیامبر بر اجتماع را خداوند برای او قرار داده است
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ﴾[14] سه ولیّ آمده است:
1. الله
2. پیامبر
3. مؤمن صدقه دهنده
در آیهای که در حق حضرت علی(ع) نازل شد و خداوند و رسول(ص) و ائمه را ولی میداند و این ولایت در طول هم هستند و ولایت خداوند ذاتی است و این ولایت خود را تفویض میکند به رسول کما اینکه به حضرت داود فرمود انی جاعل فی الارض خلیفه و این ولایت انبیاء ولایت عرضی است. یا میفرماید ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾[15]
سه گونه ولایت تشریعی داریم یک صورت ذاتی است و دو صورت عرضی است که صورت سوم (سرپرستی اجتماع که عرضی است) مورد بحث ماست و این ولایت که بعد از خدا و پیامبر و ائمه برای فقهاء هم هست که ولایت تفویضی است که به آنها رسیده است.