درس خارج فقه استاد مقتدایی

95/06/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (معانی ولایت)

گفتیم بحث اول در ولایت فقیه معنای ولایت است.

1- ولایت در لغت: در مفردات[1] راغب اصفهانی که معانی الفاظ قرآن را می‌آورد و مورد قبول و اعتماد است می‌فرماید «الوَلَاءُ و التَّوَالِي: أن يَحْصُلَ شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما»

ولاء (که از ماده «وَلی» است) دو چیز یا چند چیزی هستند که محقق شوند و در کنار هم قرار بگیرند به گونه‌ای که بینشان هیچ فاصله‌ای نباشد و هیچ چیزی که غیر آن دو است بینشان نباشد با هم بودن بدون فاصله و پشت سر هم آمدن بدون فاصله را ولاء و توالی گویند.

و چون به این معناست استعاره به قرب شده و معنای قرب بر آن بار شده است «و یستعار منهما القرب»[2]

وقتی از آن مطلق قرب استفاده کرده استظهار مطلق قرب می‌کنیم و وقتی در قرب استفاده شد مطلق قرب است قرب جسمی و قرب معنوی و قرب مکانی که قرب معنوی به معنی دوستی و محبت و به معنی یاری و نصرت هم آمده و یا از این جهت که دو سیر عمر را به ولاء و وَلی تعبیر می‌کنند به معنی نسبت خویشی هم آمده است.

تا اینجا خلاصه کلام مفردات راغب این است که یکی از معانی ولاء قرب است و از این کنار هم قرار گرفتن استکشاف می‌کنیم مطلق قرب را و قرب هم انواعی دارد. و در ادامه می‌فرماید «و قیل: الوِلَايَةُ و الوَلَايَةُ نحو: الدِّلَالة و الدَّلَالة، و حقيقته: تَوَلِّي الأمرِ»[3]

بعدا بحث می‌کنیم بعضی در لغت بین «وَلاء» به فتح واو و «وِلاء» به کسر واو فرق گذاشتند و گفتند ولایت به فتح دوستی است و ولایت به کسر واو به معنای سرپرستی است ولی در لغت اینگونه نیست زیرا می‌بینید که راغب می‌فرماید وِلایت به کسر و وَلایت به فتح واو نظیر دِلالت به کسر دال و دَلالت به فتح دال است.

و حقیقت آن سرپرستی امر و عهده دار بودن است پس خلاصه این است که ولایت به دو معناست یکی به معنای قرب و یکی هم به معنای ولایت به معنای سرپرستی و دومی شاهد حرف ماست یعنی فقیهی که امر حکومت در دست اوست.

در صحاح[4] عینا همین دو معنی را دارد «الْوَلْىُ: القربُ و الدنوُّ. يقال: تباعَدَ بعدَ وَلْىٍ»

وَلی به سکون لام یعنی نزدیکی و نزدیک هم بودن می‌گویند دور شدیم از یکدیگر بعد از اینکه نزدیک یکدیگر بودیم.

«و کذلک ولی الوالی البلد والی» و زمامدار ولایت بر شهر پیدا کرد یعنی سرپرستی پیدا کرد یا «ولی الرجل البیع» یعنی فلانی ولایت بر بیع پیدا کرد ولایة فیهما از باب سرپرست امر آن دو یعنی بلد و بیع را عهده‌دار شد.

و بعضی اهل لغت هم فقط معنای دوم را ذکر کرده‌اند.

در اقرب الموارد آمده است «ولی الشیئی» یا «ولی علیه وَِلایة (بالکسر یا بالفتح) ای ملک امره» یعنی مالک کار او شد و قام به؛ و اداره امر بلد را عهده‌دار شد. ملاحظه می‌فرمایید که فقط معنای سرپرستی را آورده است.

در لسان العرب[5] معنای سرپرستی دارد «والوَلِيُّ: وليُّ اليتيم الذي يلي أَمرَه و يقوم بكِفايته» یعنی کفالت و سرپرستی یتیم به عهده این شخص است یا گفته می‌شود «وَليُّ المرأَةِ: الذي يلي عقد النكاح عليها» کسی است که عقد نکاح زن در دست اوست «و لا يَدَعُها تسْتَبدُّ بعقد النكاح دونه» یعنی زن را رها نمی‌کند که مستقلا برای خودش عقد نکاح جاری نماید و در ادامه می‌فرماید «و فی الحدیث أَيُّما امرأَة نكحت بغير إِذن مولاها فنِكاحُها باطل»[6] در روایت داریم اگر زنی بدون سرپرست خود نکاح کرد و ازدواج کرد نکاحش باطل است. ملاحظه می‌فرمائید لسان العرب هم فقط یک معنای سرپرستی را مطرح کردند.

نتیجه: در لغت برخی دو معنی آورده‌اند و برخی از کتب لغت فقط سرپرستی را آورده‌اند.

پس بیشتر با اینکه بعضی‌ها دو معنی ذکر کردند معنی سرپرستی مورد توجه است.

ولایت در قرآن:

در آیات کثیری این ماده با مشتقات مختلف ذکر شده است که بعضی تا 230 مورد ذکر کرده‌اند.

1- ﴿أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لاَ نَصِيرٍ﴾[7]

مرحوم طبرسی در مجمع البیان[8] می‌فرماید «الولی هو القائم بالامر» کسی که سرپرستی امر دست اوست «و منه ولی عهد المسلمین» یعنی کسی که کفالت مسلمین به دست اوست مرحوم طبرسی در معنای آیه شریفه می‌فرماید خدای تعالی می‌فرماید: مگر نمی‌دانید ایها الناس هیچ کس بر شما سرپرستی ندارد به جز خداوند و کسی که قائم به امر شما باشد و شما را نصرت نماید احدی غیر از خدا نیست.

2- ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ﴾[9]

تعبیر به «ولیّ» آمده و برای بیان مراد از «ولیّ» در آیه در مجمع البیان[10] روایتی نقل می‌فرماید مفصل است که فقیری در موقع نماز وارد مسجد پیامبر شد و دور زد و تقاضای کمک کرد و کسی چیزی به او نداد و آن فقیر ناامیدانه در حال بیرون رفتن از مسجد بین نمازگزاران مستحبی گفت ایها الناس به مسجد پیامبر آمدم و هیچ کس کمکی نکرد و در همین حال دارم از مسجد پیامبر بیرون می‌روم. در این حال حضرت علی که مشغول نماز مستحبی بود دست خود را به طرف آن فقیر دراز کرد و اشاره کرد که انگشتر را از انگشت حضرت علی(ع) درآورد و آن فقیر چنین کرد و انگشتر را گرفت و رفت پس از آن آیه شریفه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ﴾[11] نازل شد پس در شأن نزول آیه است که در رابطه با حضرت علی(ع) است و ولایت را ابتدائا برای خداوند می‌داند که بعد می‌خوانیم و در مرحله بعد ولایت برای رسول است و در مرحله بعد ولایت حضرت علی و ائمه است که همگی از خداوند به آنها تفویض شده است و لذا چون در ردیف ولایت خداوند قرار داده شده به معنای سرپرستی است. پیامبر در حال نماز بود رو برگرداند و پرسید چه کسی در راه خدا در حال نماز صدقه داد؟ همه بالاتفاق گفتند علی بود که صدقه داد. آیات کثیره‌ای هم هست در بین بحث‌ها می‌خوانیم.

اما در روایات روایات کثیره‌ای داریم که لفظ ولی و ولایت در آن استعمال شده است. و همین معنای سرپرستی مراد است.

در کافی از امام باقر(ع) «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ‌ءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ.»[12] [13]

اسلام بر پنج پایه قرار داده شده است بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت که توجه به ولایت بیشتر از بقیه است. و ارکان اسلام هستند و به ویژه بدون ولایت اسلام کسی قبول نیست در معنی ولایت می‌گوییم همان در دست داشتن زمام امر است.

و مشابه این روایت روایات متعددی در همین باب وجود دارد که مرحوم کلینی به عنوان «باب دعائم الاسلام» آورده است و ما از کتاب مرآة العقول نقل می‌کنیم و مراد از ولایت در آنها سرپرستی است.

قول دیگری هم اینجا نقل شده که ولایت به فتح است که به معنای محبت اهلبیت است انشاءالله برای فردا.


[1] مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ج1، ص885، دار العلم.
[2] مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ج1، ص858، دار العلم.
[3] مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ج1، ص885، دار العلم.
[4] الصحاح، جوهری، ج6، ص2528، دار العلم.
[5] لسان العرب، ابن منظور، ج15، ص406، دار الفکر.
[6] مرآة العقول، علامه مجلسی، ج3، ص218، ط اسلامیه.
[7] بقره/سوره2، آیه107.
[8] مجمع البیان، طبرسی، ج1، ص349، ناصر خسرو.
[9] مائده/سوره5، آیه55.
[10] مجمع البیان، طبرسی، ج1، ص350، ناصر خسرو.
[11] مائده/سوره5، آیه55.
[12] الکافی، شیخ کلینی، ج2، ص18، باب دعائم الاسلام، اسلامیه.
[13] مرآة العقول، علامه مجلسی، ج7، ص100، ح1، باب دعائم الاسلام، اسلامیه.