درس خارج فقه استاد مقتدایی
93/11/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع اخلاقی: ادخال السرور فی المؤمن:
موضوع فقهی: کتاب الخمس (حکم مال کشف شده در شکم دابة)
در بحث اخلاقی در موضوع ادخال سرور در قلب مومن به اینجا رسیدیم که در رابطه با معاشرت با مردم و افراد دیگر چگونه باشد. یکی از مطالبی که در مورد ادخال سرور داریم این است که کاری بکند و مومنی را خوشحال کند. این بابی دارد در کتب روایی و تعدادی از روایات آن را هم هفته گذشته خواندیم. که واقعا تعجب برانگیز است یک عمل مستحبی با این همه پاداش که نه تنها عبادت است بلکه «من احب الی الله من ادخال السرور»[1]
چه فعلی است که انسان بجا بیاورد که بتواند به این پاداش برسد آیا ادخال سرور به این است که کمک شایانی بکند یا منزل به او بدهد یا کار و شغلی برایش ایجاد نماید خیر. بلکه ادخال سرور به کمترین مقدار هم قابل تحقق است.
بررسی یک روایت در مورد مصداق ادخال سرور در قلب مؤمن:
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ ع إِنَّ الْعَبْدَ مِنْ عِبَادِي لَيَأْتِينِي بِالْحَسَنَةِ فَأُبِيحُهُ جَنَّتِي فَقَالَ دَاوُدُ يَا رَبِّ وَ مَا تِلْكَ الْحَسَنَةُ قَالَ يُدْخِلُ عَلَى عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ سُرُوراً وَ لَوْ بِتَمْرَةٍ قَالَ دَاوُدُ يَا رَبِّ حَقٌّ لِمَنْ عَرَفَكَ أَنْ لَا يَقْطَعَ رَجَاءَهُ مِنْكَ.»[2]
حضرت امام صادق(ع) فرمود خداوند به حضرت داوود(ع) وحی فرستاد که ممکن است بندهای نزد من بیاید و حسنهای انجام داده و من بهشت را برایش مباح میکنم. (یعنی یا میگویند برای رفتن به بهشت آزادی و یا میگویند وقتی رفتی به بهشت هر منطقهای را که خواستی انتخاب کن) داوود گفت یا رب این چه حسنهای است که به تنهایی پاداش بهشت دارد؟ خداوند وحی فرستاد که بنده من یک عملی انجام داده نسبت به مومن و او را خوشحال کرده ولو به یک خرما که کمتر از این نمیشود مثال زد و پایینتر از این در آن روزگار نمیتوان مثال بیان کرد مخصوصا در آن زمان که در آن دیار خرما فراوان بود و یک ثمره که فراوانی از آن همواره بر زمین افتاده است ارزش چندانی ندارد. داوود وقتی این را دید گفت بر کسی که تو را شناخت سزاوار است که هیچ موقع امیدش از تو قطع نشود. یا مثلا در مجلسی شخصی میخواهد دست دراز کند آب بردارد فردی که در کنارش نشسته است دست میبرد و پارچ آب را در اختیارش قرار میدهد و یا آن شخص که پارچ را برداشت شخصی که در کنار نشسته است لیوان را به او میدهد. همین مقدار ایجاد محبت و سرور میکند. ملاحظه میفرمایید عملی اینگونه و این محبت سرایت میکند و دیگران هم یاد میگیرند.
روایت دیگر هم هست که باعث اطمینان خاطر میشود «عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ فِي حَدِيثٍ لَهُ طَوِيلٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا بُعِثَ الْمُؤْمِنُ مِنْ قَبْرِهِ خَرَجَ مَعَهُ مِثَالٌ مِنْ قَبْرِهِ يَقْدُمُهُ أَمَامَهُ»[3] [4] [5]
صیرفی یک حدیث طولانی از حضرت امام صادق(ع) نقل کرده است و در بخشی از آن آورده است که حضرت امام صادق(ع) فرمود: وقتی مؤمن برای قیامت از قبر برانگیخته میشود یک چهره مثالی از او همراهش از قبر خارج میشود و همواره پیشاپیش او در حرکت است (و یا از پشت سر او را تحریک به رفتن میکند) «وَ كُلَّمَا رَأَى الْمُؤْمِنُ هَوْلًا مِنْ أَهْوَالِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ قَالَ لَهُ الْمِثَالُ لَا تَحْزَنْ وَ لَا تَفْزَعْ وَ أَبْشِرْ بِالسُّرُورِ وَ الْكَرَامَةِ مِنَ اللَّهِ»[6] [7] [8] هر زمان که مؤمن به مرحله و هولی از اهوال قیامت گرفتار میشود آن چهره مثالی خطاب به او میگوید نترس و بیتابی نکن هم اکنون شادی و کرامت از ناحیه خداوند به تو میرسد. «فَلَا يَزَالُ يُبَشِّرُهُ بِالسُّرُورِ وَ الْكَرَامَةِ مِنَ اللَّهِ حَتَّى يَقِفَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ فَيُحَاسِبُهُ حِسَاباً يَسِيراً وَ يَأْمُرُ بِهِ إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمِثَالُ أَمَامَهُ»[9] [10] [11] آن چهره مثالی همواره در تمام مراحل مؤمن را به رسیدن سرور و کرامت خداوند دلداری میدهد تا اینکه مؤمن در محضر پروردگار حاضر میشود و خداوند بلند مرتبه او را مورد محاسبهای آسان قرار میدهد و دستور میدهد او را به بهشت ببرند و چهره مثالی همچنان پیشاپیش مؤمن در حرکت است. «فَيَقُولُ لَهُ الْمُؤْمِنُ رَحِمَكَ اللَّهُ نِعْمَ الْخَارِجُ كُنْتَ مَعِي مِنْ قَبْرِي وَ مَا زِلْتَ تُبَشِّرُنِي بِالسُّرُورِ وَ الْكَرَامَةِ حَتَّى رَأَيْتُ ذَلِكَ فَمَنْ أَنْتَ»[12] [13] [14] مؤمن در این حال خطاب به آن چهره مثالی که پیشاپیش در حرکت است میگوید خدا رحمتت کند خوب موجودی هستی که از قبر همراه من خارج شدی و همواره به من بشارت دادی تا اینکه به این نقطه رسیدم که در حال رفتن به بهشت هستم. تو کیستی؟ «قَالَ فَيَقُولُ أَنَا السُّرُورُ الَّذِي كُنْتَ أَدْخَلْتَهُ عَلَى أَخِيكَ الْمُؤْمِنِ خَلَقَنِي اللَّهُ مِنْهُ لِأُبَشِّرَكَ.» [15] [16] [17] حضرت امام صادق(ع) فرمود آن چهره مثالی مؤمن در جواب خطاب مؤمن میگوید آن خوشحالی و سروری هستم که تو آن را در قلب برادر مؤمنت در دنیا قرار دادی (و او را خوشحال کردی) اکنون خداوند مرا از همان سرور آفرید که تو را همواره بشارت دهم و مسرور و شاد کنم.
نمونه اینگونه موارد در خود دنیا هم پیدا میشود. وقتی در زمان قدیم قبل از انقلاب در اصفهان کاری با شهرداری پیدا کردیم روزی به شهرداری رفتیم یک نفر از کارمندان مرا شناخت و پس از احوال پرسی گفتم نامهای است آوردهام برای مسائل ساختمان آن شخص که گویا خدماتی از ما به هر علت دیده بود دست ما را گرفت برد اتاقی و گفت اینجا باش تا بیایم و خودش رفت همه کارها را به راحتی انجام داد که من نمیتوانستم به آن راحتی انجام دهم. چون او آشنا بود و روی او حساب میکردند همه کارها را انجام داد حال اگر در قیامت هم اگر یک کسی پیدا شود با انسان همراه شود و کمک کند خیلی ارزش دارد.
مرحوم شیخ بهایی اینجا مطلبی دارند یعنی معتقدند که اعمال به صور مختلف مجسم میشوند و هم اعتقادات که به صور حسنه یا صور قبیحه در میآیند مرحوم شیخ بهایی میگوید هم اعمال به صورت مختلف مجسم میشود و هم اعتقادات به صور مختلف مجسم میشود و استناد میکند به آیات قرآن برای نمونه در سوره آل عمران میفرماید: ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ مَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[18] روزی که میبیند عملش در نزدش حاضر است و هر آنچه از بدی انجام داد صور قبیحهای میبیند و آرزو میکند که ای کاش بین او و آن صورت قبیحه فاصله زیادی بود.
یا در سوره زلزال میفرماید ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[19] که برخی میخواهند بگویند ضمیر «یره» به جزاء عمل برمیگردد ولی این خلاف ظاهر است بلکه ضمیر به خود عمل برمیگردد یعنی خود عمل مجسم میشود و انسان خود عمل را میبیند.
بحث فقهی:
مرحوم امام در بحث کنز بعد از بیان اینکه مرجع تشخیص کنز چیست و کیفیت وجوب خمس در کنز چگونه است و بیان اینکه اگر زمینی بخرد و گنج در آن پیدا کند لازم است تعریف کند و به بایع اطلاع دهد و اگر بایع اظهار بیاطلاعی کرد هکذا به بایعهای قبلی اطلاع دهد در ادامه میفرماید «و یلحق بالکنز علی الاحوط ما یوجد فی الجوف الدابة المشتراة فیجب فیه بعد عدم معرفة البایع الخمس و لا یعتبر فیه بلوغ النصاب»[20] سه چیز ملحق به کنز است از جهت تعریف کردن و نیز خمس داشتن:
اول: آن اشیاء قیمتی که پس از خرید و ذبح حیوان از شکم آن پیدا شود حکم کنز را دارد بنابر احوط البته خریدن را از باب مثال مطرح کرده است و الا ممکن است کسی به او هبه کرد و یا ارث برده است. یعنی همان جریان معلوم بودن یا نبودن مالک و منطقه و غیره مطرح است.
عین کلام امام در عروه[21] آمده است: «إذا اشترى دابّة و وجد في جوفها شيئاً فحاله حال الكنز الّذي يجده في الأرض المشتراة في تعريف البائع و في إخراج الخمس» اگر دابهای را خرید و در شکمش جواهری پیدا کرد حکمش حکم گنجی است که در زمین خریداری شده پیدا کرده باشد که باید به بایع معرفی کند و اگر مالک نداشت تملک کند و خمس بدهد «و لا یعتبر فیه بلوغ النصاب» شرط نصاب هم مطرح نیست.
معمولا فقها این بحث را دارند مثلا شیخ در مقنعه[22] فرمود: «و إن ابتاع شاة أو بعيرا أو بقرة فذبح شيئا من ذلك فوجد في جوفه شيئا له قيمة عرفه من ابتاع ذلك الحيوان منه فإن عرفه أعطاه إياه و إن لم يعرفه أخرج منه الخمس و كان أحق بالباقي.»
اگر گوسفند یا شتر یا گاوی بخرد و ذبح کند و در شکمش یک شیئ قیمتی پیدا کند اول باید به فروشنده اطلاع دهد اگر فروشنده نشانی داد به او تحویل دهد و اگر صاحبش پیدا نشد خمس آن شیئ را بدهد و باقی را مالک است.
در اینجا دو بحث مطرح است:
1- جهت اول این است که صدق گنج میکند یا خیر؟ که خیلی روشن است که عرف آن را گنج نمیداند و در لغت هم گفتیم «المال المدفون فی الارض» البته ارض را توسعه دادیم که حتی دیوار و غیره را شامل میشود اما شکم حیوان را شامل نمیشود به علاوه کسی که آن را در شکم حیوان دفن نکرده است. مرحوم صاحب جواهر[23] از حدائق[24] نقل میکند و خود ما هم مراجعه کردیم و دیدیم که مطلب همین است که صاحب حدائق جزم بعدم اندراجه البته فی الکنز و خود مرحوم صاحب جواهر در ادامه میفرماید «وهو جید» این جزم و قطع صاحب حدائق خوب است. «بل لم اعرف احدا من الاصحاب صرح بخلافه» بلکه کسی را ندیدم که بر خلاف حرفی زده باشد و بگوید داخل شکم حیوان گنج است.
حال بعد از اینکه گنج نیست باید دید به مناسبت میگوییم عرفه البایع و همان حکم گنج را بار میکنیم به علاوه گرچه گنج نیست اما قدماء و متأخرین در بحث کنز آوردهاند. در رابطه با تعریف به بایع و نیز وجوب خمس و نیز عدم اعتبار نصاب مورد بحث است که برای فردا انشاء الله.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله طارین