درس خارج فقه استاد مقتدایی

93/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الخمس (مالکیت گنج در صورت کشف از موات بلاد اسلامی با دارا بودن آثار اسلامی)

بحث در این بود که اگر گنجی در بلاد کفر یا بلاد اسلام پیدا شود ملک واجد می‌شود مطلقا یا در بعض صور؟

گفتیم بر اساس عبارت مرحوم امام و نیز کلمات دیگر فقها هشت صورت به دست می‌آید؛

    1. در بلاد کفر پیدا شود و آثار سکه اسلام داشته باشد.

    2. در بلاد کفر پیدا شود و آثار سکه اسلام نداشته باشد.

    3. در بلاد اسلام پیدا شود و آثار سکه اسلام داشته باشد.

    4. در بلاد اسلام پیدا شود و آثار سکه اسلام نداشته باشد.

در هر صورت چهارگانه در زمین مباح کشف می‌شود یا در زمین شخصی که مجموع آن هشت صورت می‌شود.

هر چهار صورتی که در بلاد غیر اسلامی باشد آن شخصی که پیدا می‌کند مطلقا مالک می‌شود چون منعی برایش نیست و اصل اباحه در صورت شک می‌گوید مالک است چون بر فرض سکه اثر اسلام داشته باشد اما در ید مسلم نیست پس تصرف برای واجد مباح می‌باشد و از خود ادله کنز هم به دست آوردیم که بعد از ادای خمس بقیه برای خود مالک است.

بنابراین آنچه در بلاد کفر باشد چه اثر اسلام داشته باشد یا نداشته باشد چه در زمین مباح باشد چه در ملک شخصی باشد حتی اگر در ملک شخص کافر باشد کاشف می‌تواند تملک کند فقط باید خمس آن را بدهد.

اگر در بلاد اسلام و در زمین مباح کشف شد و اثر اسلام بر آن نیست اینجا هم مالک می‌شود و خمس آن را باید بدهد.

انما الکلام در اینکه در بلاد اسلامی کشف شود و آثار اسلامی داشته باشد در تصرف در این قسم بعنوان کنز یا لقطه دو قول است؛

اول: کشف؛ قائلین قول اول جمعی از اصحاب هستند صاحب جواهر[1] این قول را از خلاف[2] شیخ طوسی و سرائر[3] ابن ادریس نقل می‌کند و صاحب مدارک[4] و صاحب جواهر در ادامه می‌فرماید: «و کشف الاستاذ»[5] و نیز صاحب جواهر می‌فرماید: «بل لعله ظاهر ما عن المفید[6] »[7] حتی نسبت به اکثر داده شده است.

قول دوم: لقطه؛ «نسب الی اکثر المتاخرین و جمعی از بزرگان عن الفاضلین و شهیدین و مقداد» این قول به علامه و محقق حلی و شهید اول و ثانی و فاضل مقداد نسبت داده شده است. و نیز شیخ در مبسوط می‌فرماید: «فأما الكنوز التي توجد في بلاد الإسلام فإن وجدت في ملك الإنسان وجب أن يعرف أهله فإن عرفه كان له، و إن لم يعرفه أو وجدت في أرض لا مالك لها فهي على ضربين: فإن كان عليها أثر الإسلام مثل أن يكون عليها سكة الإسلام فهي بمنزلة اللقطة سواء و سنذكر حكمها في كتاب اللقطة، و إن لم يكن عليها أثر الإسلام أو كانت عليها أثر الجاهلية من الصور المجسمة و غير ذلك. فإنه يخرج منها الخمس، و كان الباقي لمن وجدها.»[8]

گنج‌هایی که در بلاد اسلام است اگر در ملک شخصی باشد باید به صاحبان ملک اطلاع دهد اگر شناختند مال آن‌هاست و باید به آن‌ها بدهد و اگر نشناختند یا مالک آن زمین مشخص نیست دو صورت دارد اگر اثر اسلام دارد مثلا سکه اسلامی دارد به منزله لقطه است. و اگر اثر اسلام در آن نیست گنج است و باید خمس آن را خارج کند.

دلیل قول اول:(گنج): اطلاقات ادله گنج را در اینجا جاری می‌دانند و دلیلی بر ملک مسلمان بودن نداریم حتی اگر اثر اسلام داشت ممکن است کافری خریده و دفن کرده باشد و نیز به اصل اباحه تمسک کردند.

دلیل قول دوم: (لقطه): مرحوم همدانی در مصباح الفقیه[9] به چهار دلیل استدلال می‌کند؛

دلیل اول: اصل؛ گنجی پیدا کردید در بلاد اسلامی که اثر اسلام هم دارد و اگر این شخص بخواهد تملک کند شک داریم که با این وصف تملک حاصل می‌شود یا خیر؟ اصل عدم جواز تملک است زیرا ملکیت امر حادث است و دلیل می‌خواهد پس مالک نمی‌شود.

دلیل دوم: گفته‌اند «انه مال ضایع فی دار الاسلام» مالی است که در دار الاسلام گمشده و پیدا شده و اثر اسلام در آن است لذا اطلاقات لقطه اینجا را شامل می‌شود و احکام لقطه بار می‌شود.

دلیل سوم: از همین مال اماره‌ای پیدا می‌کنیم که ملک مسلمان بوده است

    1. پیدا شدن در بلد اسلام

    2. و اشتماله علی اثر الاسلام و اثر اسلام داشتن امارة قویة علی کونه ملکا لمسلم

این دو اماره است بر اینکه ملک مسلمانی بوده است لذا می‌فرماید همانند سایر گمشده‌های پیدا شده تصرف در آن جایز نیست لایحل التصرف فیه کسائر مایوجد فی بلده.

دلیل چهارم: تمسک به روایت موثقه محمد بن قیس عن الباقر

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: قَضَى عَلِيٌّ (ع) فِي رَجُلٍ وَجَدَ وَرِقاً فِي خَرِبَةٍ- أَنْ يُعَرِّفَهَا فَإِنْ وَجَدَ مَنْ يَعْرِفُهَا وَ إِلَّا تَمَتَّعَ بِهَا.»[10]

شخصی در زمان امیرالمومنین ورقی[11] را در خرابه‌ای پیدا نمود امام فرمود برو و اعلام کن که چنین چیزی پیدا کردی اگر کسی پیدا شد و گفت برای من است به او داده شود و الا از آن استفاده کند.

تقریب استدلال: اینکه مردی در یک خرابه‌ای چیزی پیدا کرده ظهور در این دارد که مدفون بوده پس گنجی پیدا کرده و امام نفرمود خمس بده بلکه فرمود اعلام کن. پس احکام کنز برایش نگفت بلکه حکم لقطه را فرمودند پس مصداق فرض ما می‌شود که در بلاد اسلامی چیزی که اثر اسلام دارد پیدا کرده پس مثل همان مورد حکم لقطه برای آن می‌شود

دلیل پنجم: روایتی وجود دارد که می‌فرماید باید به مالک آن ملک که گنج در آن پیدا شده مراجعه شود که البته فقهاء به آن استدلال نکردند ولی می‌تواند برای قول دوم دلیل شود و در ذیل بیان می‌کنیم.

«وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ(ع) عَنْ رَجُلٍ نَزَلَ فِي بَعْضِ بُيُوتِ مَكَّةَ فَوَجَدَ فِيهِ نَحْواً مِنْ سَبْعِينَ دِرْهَماً مَدْفُونَةً فَلَمْ تَزَلْ مَعَهُ وَ لَمْ يَذْكُرْهَا حَتَّى قَدِمَ الْكُوفَةَ كَيْفَ يَصْنَعُ قَالَ يَسْأَلُ عَنْهَا أَهْلَ الْمَنْزِلِ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا قُلْتُ فَإِنْ لَمْ يَعْرِفُوهَا قَالَ يَتَصَدَّقُ بِهَا.»[12]

اسحاق بن عمار نقل می‌کند که مردی رفت سفر مکه و در یکی از بیوت مکه منزل گرفت و مقدار هفتاد درهمی که در آن منزل مدفون بود را پیدا کرد و همراه خود برداشت و به کسی نگفت تا اینکه به کوفه رسید. بعد از امام سوال می‌کند که این پول را چه کنم امام فرمودند از اهل منزل بپرسد که می‌شناسند یا خیر و اگر گفتند نمی‌شناسیم آن را صدقه بده یعنی حکم گنج نیاوردند و حکم صدقه آوردند با اینکه مبلغ درهم آثار اسلام دارد مدفون بود در بلاد اسلام بود با اینحال امام حکم لقطه نمودند.

این روایت را بهتر می‌توانستند تمسک کنند زیرا صریحا آمده است «فوجد ... مدفونة» عبارت روایت است.

مناقشه در ادله قول دوم:

جواب استدلال اول قول دوم: گفته بودند اصل عدم جواز تملک است. در جواب می‌گوییم قضیه عکس است و اصل تملک است زیرا مالی است که کشف شده و اثری از اینکه ملک کسی باشد ما نداریم. اگر روشن باشد که ملک مسلمانی است اصل عدم جواز تصرف است اما اینجا اصاله الاباحه داریم و اصاله الاباحه حکومت دارد بر اصل عدم جواز.

اشکال جواب استدلال دوم قول دوم: گفته‌اند اطلاقات لقطه اینجا را شامل می‌شود. می‌گوییم ادله لقطه انصراف دارد از مثل گنج؛ لقطه معمولا چیزی است که گم شده و برای مسلمانی بوده اما اینکه چیزی مدفون است معلوم می‌شود با قصد اینکار را کرده و ادله لقطه اینجا را شامل نمی‌شود بلکه به علاوه اگر بگوییم ادله لقطه اینجا را شامل می‌شود با ادله کنز معارض می‌شود بلکه ادله کنز تقدم دارد چون ادله کنز اخص از ادله اطلاقات لقطه است و ادله کنز که خاص است مقدم بر ادله اطلاقات لقطه است.

جواب سوم و چهارم انشاءالله برای بعد.

وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.


[1] جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، ج16، ص29، بیروت.
[2] الخلاف، شیخ طوسی، ج2، ص122، جامعه مدرسین.
[3] السرائر، ابن ادریس، ج1، ص491، جامعه مدرسین.
[4] مدارک الاحکام، عاملی، ج5، ص371، آل البیت.
[5] جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، ج16، ص29، بیروت.
[6] المقنعة، شیخ مفید، ص276، کنگره.
[7] جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، ج16، ص29، بیروت.
[8] المبسوط، شیخ طوسی، ج1، ص236، مرتضوی.
[9] مصباح الفقیه، آقا رضا همدانی، ج14، ص58، مؤسسه جعفریه.
[10] وسائل الشیعة، حرعاملی، ج25، ص448، کتاب اللقطه، باب5، ح5، آل‌البیت.
[11] به معنی نقره مسکوک یا غیر مسکوک است در قرآن هم در اصحاب کهف داریم که فرمود بعد از اینکه از خواب بیدار شدند «فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ» سوره کهف آیه19.
[12] وسائل الشیعة، حرعاملی، ج25، ص448، کتاب اللقطه، باب5، ح3، آل‌البیت.