درس خارج فقه استاد مقتدایی
93/09/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الخمس (بررسی معنای تابع بودن معدن)
گفتیم صاحب جواهر در ملکیت معادن سه قول نقل میکند
قول اول: جمعی از بزرگان گفتند معادن چه از ارض مملوک یا غیر مملوک استخراج شود مطلقا جزء انفال و ملک امام است
دلیل آنها هم روایاتی بود که خواندیم و بعضی قابل خدشه بود.
قول دوم: جمعی دیگر گفتند معادن جزء مباحات اصلیه و اراضی موات است که هرکس تصرف کرد و آباد کرد مالک است بزرگانی مانند محقق در نافع و شهید در بیان و روضه و جماعتی آن را پذیرفتند.
ادله قائلین به قول دوم سه چیز بود
1-اصل: گفتهاند دلیلی بر اینکه کسی مالک باشد نداریم شک میکنیم که حکمش چیست؟ در این صورت به اصل تمسک میکنیم و اصل دو گونه قابل تعبیر است یا میگوییم اصل عدم استقرار ملک کسی است بر این مال. یا میگوییم اصل اباحه تصرف برای همه است.
2- سیره: تمسک به سیره میکنند که در همه زمانها معمول بود اگر کسی معدنی را استخراج میکرد از امام اذن نمیگرفت و از حکومت اذن نمیگرفت و خودش تصرف میکرده و مالک میشد معلوم میشود که سیره این را مباح اصلیه میدانسته
3- و دلیل سوم اشعار ادلهای که دلالت میکند بر وجوب خمس بر معادن یعنی ادلهای که میگفت اگر کسی معدنی استخراج کرد واجب است خمس بدهد یعنی مالک میشود که باید خمس بدهد معنی ندارد که مال، مال کسی دیگر باشد و این شخص خمس بدهد پس از مباحات اصلیه است.
قول سوم: تفصیل بین معدنی که استخراج میشود یعنی معدن تابع ارضی است که معدن در آن کشف شده اگر زمین جزء انفال است معدن هم انفال است و اگر زمین از مباحات و موات است معدن هم موات است و اگر معدن در زمین شخصی خاصی بود ملک صاحب زمین است.
این قول را به مشهور نسبت میدهند مرحوم امام در متن این قول را قبول کرده که خواندیم و فرمود «لو کان المعدن فی ارض لها مالک شخصی انه لمالکه یجب علیه اخراج خمسه لکون المعدن حینئذ تابع للملک»
اگر در زمینی که مالک شخصی دارد معدنی کشف شود برای مالک زمین میباشد و واجب است خمس آن را بپردازد زیرا معدن تابع ملک است.
مرحوم سید در عروه عینا همین قول را قبول دارد و در مسأله8 میفرماید
«لو كان المعدن في أرض مملوكة فهو لمالكها و إذا أخرجه غيره لم يملكه- بل يكون المخرج لصاحب الأرض- و عليه الخمس من دون استثناء المئونة لأنه لم يصرف عليه مئونة»[1]
اگر معدن در ارض مملوکه کشف شد برای مالک زمین است و اگر کسی در ملک دیگران معدنی را کشف کرد مالک نمیشود بلکه ما اخرج را هم باید تحویل صاحب ملک دهد.
مرحوم آقای حکیم در مستمسک در ادامه توضیح کلام عروه میفرماید
«قطعاً، كما صرح به غير واحد منهم السيد في المدارك. و في الجواهر (لا خلاف أجده فيه..)،»[2]
قطعا معدن استخراج شده در ملک گرچه توسط غیر مالک استخراج شده متعلق به مالک زمین است چنانچه بسیاری فقها به همین فتوی تصریح کردهاند حتی صاحب جواهر ادعای عدم خلاف دارد.
پس این کلام قول مشهور است و علمای بزرگی این قول را قبول کردند
تا اینجا بیان اقوال بود. که خلاصهای از دیروز بیان کردیم.
بررسی معنای تابع:
مرحوم خویی در مورد معنای تابع نظری دارند و براساس آن بر تابعیت معدن از ارض اشکالی دارند. و اشکال خوبی هم هست البته چه بسا قابل جواب هم باشد. و شاید بتوانیم اشکال را بپذیریم.
بیان اشکال: مرحوم خویی میفرمایند قبول داریم و شکی نیست که ارض قابل نقل و انتقال است منتهی باید ریشه را پیدا کنیم که چگونه این ارض ملک شد و بعد قابلیت نقل و انتقال پیدا کرد پس باید اول ید را پیدا کنیم چون زمینی بود موات و مباح و کسی آن را حیازت یا احیا کرد و مالک شد و سبب این ملک حیازت و احیا بود.
حدود احیاء: بدیهی است ایجاد تغییرات در ظاهر ارض را احیاء میگویند یعنی تصرف شد کشت کردند تسطیح کردند و درخت کاشتند و در ظاهر زمین تغییراتی ایجاد کردند لذا ملک احیا کننده شد و محدوده آن تا ظاهر ارض است و کاری به عمق ندارد و عمق آن هرچه باشد ربطی به احیا کننده ندارد.
و بعد از احیاء و مالک شدن سیره شرعیه و عقلاییه داریم که اگر کسی مالک ارضی شد مالک توابع آن هم هست مثل اینکه بئری حفر کند در زمین یا ساختمانی در زیر زمین بسازد عقلا چیزی به او نمیگویند. پس دو جهت پیدا کرد یکی احیاء که شامل روی ارض شد. و دوم سیره عقلا که توابع ملک را هم ملک شخص میداند. و در مرحله بعد میفرماید «و لکن السیره لا اطلاق لها»[3] ولی سیره محدوده دارد یعنی تا آنجایی که صدق عرفی تابع داشته باشد مثلا اگر 1000متر بخواهد حفر کند اینجا سیره شامل این مورد نمیشود و لذا مرحوم خویی در ادامه میفرماید «و أما الخارج عن نطاق هذا الصدق غير المعدود من التوابع»[4]
اما خارج از صدق عرفی جزء تابع محسوب نمیشود بلکه هر مقداری که عرفا حدود احیاء باشد تابع تلقی میشود.
مرحوم آقای خویی بیان خود را در سه مرحله مطرح کرد مرحله اول ظاهر ارض که من احیی ارضا شاملش میشود مرحله دوم سیره عقلائی است که میگوید تابع زمین هم جزء زمین است در مرحله سوم میگوید «و لکن السیره لا اطلاق لها»[5] سیره تا انتها جلو نمیرود و محدود است بلکه «و المتیقن من موردها ما یعد عرفا من توابها»[6] یعنی باید صدق عرفی تابع بکند مثل سرداب و بئر اما اگر بیش از اینها حفر کرد تابع عرف نیست
پس زیر زمین که صدق عرفی تابع ارض را ندارد و برمیگردد به مباحات اصلیه
البته در مورد قبله استثناء است چون در مورد مثل مسجد الحرام روایت داریم که میگوید «من تخوم الارض الی عنان السماء»[7] از ریشه زمین تا بالای آسمان هرچه بالا رویم قبله است.
هرچند مرحوم آقای خویی روایت را قبول ندارد و میگوید ضعیف است. اما میفرماید این دلیل نمیشود که نسبت به افراد و ملکیتهای دیگر هم همین را بگوییم چون قبله یک استثناء است.
چنانچه در مورد فضا هم نمیتوانیم بگوییم اگر هواپیمایی خواست از روی خانهای رد شود نیاز به اجازه صاحب خانه دارد. چون محدوده عرفی دارد ولو برج میلاد هم بخواهد بسازد فضا در اختیار دولت است و ارتباط به شخص ندارد.
خلاصه اشکال: مرحوم آقای خویی میفرماید مطلبی که علما میفرمایند اگر کسی مالک زمین شد توابع آن را هم مطلقا مالک است بنابراین اگر معدنی درآمد ملک شخص است این کلام علما محل اشکال است چون تابع بودن حدود دارد.
مناقشه در کلام خویی در مورد معنای تابع: گرچه میپذیریم که تابع زمین بودن محدوده و گستره دارد اما این حدود عرفی که شما تنظیم کردید مربوط به یک عصری است که امکانات ضعیفی است و نمیتوانند در اعماق زمین بروند اما اگر امکانات و ابزار پیشرفت کرد یقینا نوع قضاوت عرف فرق میکند یعنی سیره عقلا در آن زمان در جایی بود که در دسترس بود بنابراین میتوانیم بگوییم پس از پیشرفت امکانات و ابزار برای رفتن به اعماق زمین و یا فضا سیره عقلا و قضاوت عرف در مورد تابع بودن زمین تغییر میکند
پس با تکیه بر نظر مرحوم آقای خویی و به جهت صدق عرفی و سیره عقلائی قدیم نمیتوانیم صدق عرفی این زمان که امکانات برای رفتن به اعماق زمین یا رفتن به فضا متفاوت است معنای تابع را محدود کنیم.
البته میپذیریم که بنابر قول سوم که معادن تابع ملک ارض باشد مسأله محل تامل است و باید ببینیم تا چه جایی تابع زمین است یعنی هم در مورد عمق زمین و هم در مورد فضا تعیین محدوده تابعیت دقت بیشتری میخواهد. زیرا در امروز هم امکانات برای همه کسی نیست فقط تعداد خاصی از افراد میتوانند به چنین امکاناتی دسترسی داشته باشند.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین