بحث فقه -استاد مقتدایی-کتاب خمس

93/06/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: كتاب الخمس (تعریف خمس)
بنا شد بحث خمس را به توفیق الهی شروع کنیم چون محل ابتلا و نیاز است و لازم است تحقیق و بررسی بیشتر روی آن بشود.
محور بحث هم -کما فی السابق- تحریرالوسیلة حضرت امام خمینی است و تفصیل الشریعة آیت الله فاضل جلد دهم کتاب الخمس و الانفال را هم که شرح بر تحریرالوسیلة است مورد توجه بحث قرار می‌دهیم.
ویژگی خمس: امام می‌فرمایند «كتاب الخمس وهو الذي جعله الله تعالى لمحمد(ص) وذريته كثرالله نسلهم المبارك عوضا عن الزكاة التي هي من أوساخ أيدي الناس إكراما لهم، ومن منع منه درهما كان من الظالمين لهم والغاصبين لحقهم»[1]
خمس را خداوند قرار داده برای نبی گرامیش(ص) و ائمه(ع) و ذریه او یعنی سادات عوض از زکاتی که برای فقراء غیر سادات تعیین شده است. و می‌گویند اگر زکات بطور کامل داده شود فقیری باقی نمی‌ماند خوب چند سالی هم هست که یک حرکتی برای گرفتن زکات پیدا شده و بحمدالله مبالغ بالایی در سال در استانها می‌گیرند ولی قسمتی خرج تعمیر و احداث مسجد یا جاده و امور عام‌المنفعه می‌شود و اگر همه به فقرا داده می‌شد فقرا اعیان می‌شدند -برای سادات در مقابل زکات، خمس تعیین شد- حضرت امام در ادامه می‌فرماید زکات قسمت پست اموال است که اگر بدهند مال تطهیر می‌شود قرآن می‌فرماید ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[2] به پیامبر(ص) می‌فرماید زکات را از آنها بگیر تا باعث تطهیر خودشان و دور شدن رذائل نفسی مثل حب مال و بخل شود وقتی زکات داد با آن صفت پست علاقه به مال مبارزه کرده و یا بخل را از خودش دور کرده است. پس هم پاک می‌کند و هم تزکیه باعث نمو و رشد و برکت مال می‌شود.
بنابراین قرآن دادن زکات را تطهیر خود شخص و تطهیر مال به حساب آورده است و این زکات که از اوساخ است شأن پیامبر(ص) و ذریه او نیست. لذا عوض آن خداوند خمس را قرار داده و خمس هم به گونه‌ای است که اگر تمام کسانی که بایستی خمس بپردازند؛ پرداخت کنند نه تنها کافی بلکه زاید بر نیاز سادات هم می‌شود و در روایات دارد که زاید آن به بیت‌المال برگشت داده می‌شود.
پس نشانه و ویژگی خمس از نظر امام خمینی این است که خمس عوض از زکاتی است که به خاطر اکرام به بنی هاشم از سادات دریغ می‌شود. و اگر کسی خمس را ندهد جزء کسانی است که حق سادات و حق امام(ع) و حق پیامبر(ص) و حق خداوند را رد کرد و نداد.
بنابراین برای اکرام سادات خمس قرار داده شده عوض از زکات و اگر کسی نپردازد از ظالمین و غاصبین حق سادات است.
سه روایت هم در بیان ویژگی خمس ذکر می‌کنند.
روایت اول:
﴿قَالَ وَ قَالَ الصَّادِقُ: إِنَّ اللَّهَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَمَّا حَرَّمَ عَلَيْنَا الصَّدَقَةَ أَنْزَلَ لَنَا الْخُمُسَ فَالصَّدَقَةُ عَلَيْنَا حَرَامٌ وَ الْخُمُسُ لَنَا فَرِيضَةٌ وَ الْكَرَامَةُ لَنَا حَلَالٌ.[3] امام صادقu می‌فرماید چون خداوند صدقه را بر ما حرام کرده به جای زکات خمس قرار داده پس 1-صدقه که زکات واجب است بر ما حرام است 2-دادن خمس به ما واجب است 3-کرامت برای ما حلال است. و شاید مراد از کرامت هدیه یا نذر باشد و البته نذر غیر از صدقه است.
روایت دوم:
﴿وَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُهُ(ع) يَقُولُ: لَا يُعْذَرُ عَبْدٌ اشْتَرَى مِنَ الْخُمُسِ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ يَا رَبِّ اشْتَرَيْتُهُ بِمَالِي؛ حَتَّى يَأْذَنَ لَهُ أَهْلُ الْخُمُسِ.[4] اسحاق بن عمار از امام صادقu نقل کرده است که فرمود اگر کسی بخواهد مالی که خمس از آن داده نشده را بخرد جایز نیست مثلا کسی که اهل خمس دادن نیست مثلا فرشی آورده بفروشد که خمس پول آن داده نشده است امام می‌فرماید کسی حق ندارد بخرد معذور نیست عبدی از خمس چیزی بخرد تا بعد در مقام توجیه بگوید خدایا به مال خودم خریدم درست است که از مال خودش بوده لکن مال مخمس نبود لذا فروشنده یک پنجم این فرش را مالک نیست و برای شما که خریدار هستید باید حاکم شرع اجازه دهد اگر اجازه داد این معامله صحیح است و شما یک پنجم را باید به حاکم شرع بدهید البته نهی از معامله نیست بلکه اینجا ارشاد به این است که مالک نیست و مال غیر را می‌فروشد این مالی که خمس داده نشده من مالک یک پنجم آن نیستم و اگر بفروشم مال غیر را می‌فروشم نه از باب نهی از معامله که معامله حرام است بلکه معامله متوقف بر اذن مالک است اگر مالک اذن داد معامله صحیح است اما اگر اذن نداد فروش مال غیر جایز نیست یک وقت معامله‌ای را نهی می‌کنیم از جهتی و می‌گوییم مبطل نیست. ولی این نهی از معامله نیست بلکه نهی از فروش مال غیر است اینجا هرکدام از خریدار و فروشنده می‌توانند یک پنجم را ادا کنند. یعنی خریدار اگر برود از حاکم شرع اذن بگیرد یک پنجم را باید به حاکم بدهد و بعد از فروشنده بگیرد امام می‌فرماید معذور نیست اینگونه توجیه کند که خدایا از مال خودم خریدم مگر اینکه اهل خمس و کسانی که مستحق خمس هستند؛ معامله را اجازه کند.
روایت سوم:
﴿وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَشْتَرِيَ مِنَ الْخُمُسِ شَيْئاًحَتَّى يَصِلَ إِلَيْنَا حَقُّنَا[5]
هیچکس حق ندارد مال خمس داده نشده را بخرد تا حق ما –که در آن مال واقع است- به ما برسد و اگر رسید معامله صحیح است و الا صحیح نیست.
خلاصه: پس امام سه روایت اینجا نقل می‌کند ابتدائا می‌فرماید کتاب الخمس و یک ویژگی از خمس نقل می‌کند که خمس آن است که ثابت است برای پیامبر(ص) و ذریه او عوض از زکاتی که بر آنان حرام است. برای اعظام و اکرام آنها و اگر کسی خمس اموال را ندهد ظالم و غاصب است و اگر هم بفروشد مال غیر را فروخته و با این کار برای خریدار جایز نیست در اموال تصرف کند؛ مگر اینکه حق سادات را ادا کند.
تعریف خمس:
«و الكلام فيما يجب فيه الخمس و في مستحقيه و كيفية قسمته بينهم و في الأنفال‌»[6]
امام در ادامه سه مطلب را مورد توجه قرار می‌دهد.
بحث اول: خمس به چه چیزهایی تعلق می‌گیرد.
بحث دوم: مستحقین خمس چه کسانی هستند.
بحث سوم: کیفیت تقسیم خمس؛ که یک سهم برای خداوند و یک سهم برای پیامبر(ص) و یک سهم برای ائمه(ع) و یک سهم هم برای سادات و فقراء و مساکین و ابن سبیل از ذریه پیامبر(ص) است.
مقدمه: بیان دو مطلب؛
و ما قبل از ورود در بحثی که امام مطرح نمودند دو مطلب را باید مطرح کنیم.
مطلب اول: تعریف خمس: که امام یک ویژگی از خمس مطرح کردند که به سادات عوض زکات پرداخت می‌شود اما خود این خمس چیست چه مالی را مال خمس می‌گوییم و باید ادا شود.
مطلب دوم؛ اصل وجوب است که دلیل وجوب خمس چیست.[7]
در کتب فقهی مرحوم صاحب جواهر و دیگران خمس را تعریف کرده‌اند و تعریفی هم مرحوم شهید در مسالک می‌کند که تعریف جامعی است و مورد بررسی قرار می‌دهیم. وقتی مرحوم محقق می‌گوید «کتاب الخمس»[8] مرحوم شهید در ادامه می‌فرماید «هو حق ماليّ يثبت لبني هاشم في مال مخصوص بالأصالة عوضا عن الزكاة.»[9] خمس یک حق مالی است مانند غنائم و گنج و معدن و غیره که مقدار مخصوصی دارد و این حکم بالاصاله وضع شده و عوض از زکاتی است که به پیامبر(ص) و نسل آن نمی‌رسد. «فالحق بمنزلة الجنس يشمل الزكاة و غيرها. و خرج بالمالي غيره كالولاية الثابتة للإمام على رعيته. و خرج ببني هاشم حق الزكاة، و خرج بنو المطلب فقد قيل باستحقاقهم له. و خرج بقيد الأصالة ما لو نذر لهم ناذر مالا فإنه لا يسمى خمسا، و إن لاحظ فيه الناذر كونه عوضا عن الزكاة التي لا تحلّ لهم. و أشار بقيد العوضية إلى ان اللّه سبحانه فرض الخمس للرسول الله(ص) و لقبيلته إكراما لهم، و تعويضا عن الزكاة التي هي أوساخ الناس، و توسعة عليهم، و تشريفا لهم بزيادته و كثرة موضوعه و قلة شروطه، و دفع عنهم الغضاضة في أخذه ببدائته فيه بنفسه و تثنيته برسوله، و جعله شرط الإيمان باللّه و بما أنزله على رسوله. و كل هذه المزايا زائدة على الزكاة.»[10]
هر تعریف جنس و فصلی دارد و لذا می‌فرماید «حق» جنس شامل زکات هم می‌شود اما وقتی گفت «مالی» غیر مالی خارج است مثلا حق ولایت که مالی نیست. پس ولایت خمس نیست با قید دوم «یثبت لبنی هاشم» که ثابت برای بنی هاشم است زکات را خارج می‌کند و بنی عبدالمطلب را هم خارج می‌کند چون می‌گوید ثابت برای بنی هاشم است مرحوم شهید می‌گوید «و قیل ...» گرچه گفته شده که به آنها هم سهم سادات می‌رسد ولی این خلاف مشهور است و در مال مخصوص است -که بعد ذکر می‌کنیم اموال مخصوص چیست- و قید بالاصاله یعنی اینکه بالاصاله برای اینها ثابت شده و بالعرض را خارج می‌کند به اینکه کسی بگوید من این مبلغ را به این سید می‌دهم ولو در نذرش قید کند که چون این سید زکات به او نمی‌رسد من این مال را به او عوض از زکات می‌دهم در اینجا هم به این مال خمس نمی‌توان گفت به جهت اینکه بالاصاله نیست بالاصاله باید ابتدائا از طرف شارع تعیین شود و قید عوضا هم برای این است که خمس در مقابل زکاتی تشریع شده که برای غیر سادات است.
این تعریفی است که مرحوم شهید برای خمس بیان می‌فرمایند. ادامه بحث برای فردا.


[1]تحریرالوسیله، امام خمینی، ج1، ص351، دارالعلم.
[2]توبه/سوره9، آیه103.
[3]وسائل الشیعة، حرعاملی، ج9، ص483، ابواب ما یجب فیه الخمس، باب1، ح2،ط آل‌البیت.
[4]مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج7، ص278، ابواب ما یجب فیه الخمس، باب1، ح4.
[5]وسائل الشیعة، حرعاملی، ج9، ص483، ابواب ما یجب فیه الخمس، باب1، ح4، ط آل‌البیت.
[6]تحریرالوسیله، امام خمینی، ج1،ص351، دارالعلم.
[7] که امام این دو مطلب را ذکر نکردند.
[8]شرایع الاسلام، محقق حلی، ج1، ص133، استقلال طهران.
[9]مسالک الافهام، شهید ثانی، ج1، ص457، معارف اسلامی‌قم.
[10]مسالک الافهام، شهید ثانی، ج1، ص457، معارف اسلامی قم.