درس خارج فقه استاد مقتدایی

کتاب الامربالمعروف و النهی عن المنکر

92/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: كتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر (جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در آیات و روایات)
 گفتیم در استدلال برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر به آیه «ولتکن منکم امة» وجه استدلال برای وجوب بیان شد و از جهاتی نیز اشکال به آیه وارد شد دو اشکال مهم مطرح و پاسخ داده شد.
 مناقشه سوم: اکنون اشکال سومی هم وارد شده است که بررسی می‌شود. که گفته‌اند آیه شریفه «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی» [1] با آیه «ولتکن» که دلالت بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر داشت منافات دارد یعنی ولتکن دلالت دارد بر الزام کردن افراد به اتیان واجبات گرچه خودش ناراضی باشد. حال آنکه قرآن می‌فرماید «لا اکراه فی الدین» نمی‌توان کسی را بر کار دینی مجبور کرد.
 مثلا کسی بدهکار است و تمکن مالی هم دارد از باب امر به معروف او را اجبار می‌کنید و می‌گویید دین خود را ادا کن و این اکراه در یک امر دینی است یا مثلا زوجه‌ای ناشزه است نهی می‌کنید از ناشزه بودن این نیز اکراه بر یک امر دینی است. چنانچه دیروز نیز گفتیم در اذهان عموم گاهی فراوان است چه کار داری هرکسی به دین خود مثلا می‌خواهند با بدحجابی مبارزه کنند عده‌ای می‌گویند چرا اجبار می‌کنید و باید بدون اکراه باشد.
 جواب مناقشه دوم:
 مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان در جواب اشکال با بیان معنایی از آیه رفع تنافی می‌کند البته نکته مهم این است که در مقام بیان جواب اشکال نیست بلکه آیه را معنی می‌کند و با تفسیر آیه محل اشکال از بین می‌رود و می‌فرمایند [2] معنای آیه این است که در دین اکراه نیست و در بیان مراد از دین می‌فرماید «وفي قوله تعالى: لا اكراه في الدين، نفى الدين الاجباري، لما أن الدين وهو سلسلة من المعارف العلمية التي تتبعها أخرى عملية» دین یک سلسله معارف علمی از نظر ایمان به خدا، نبوت، امامت و غیره است که در پی این معارف علمی یک سلسله معارف عملی واقع است که باید در مقام عمل مطیع خدا باشد «يجمعها أنها اعتقادات، والاعتقاد والايمان من الأمور القلبية التي لا يحكم فيها الاكراه والاجبار» و این معارف علمی اعتقادات است و از امور قلبی است که در آن اعتقادات اکراه و اجبار معنی ندارد «فإن الاكراه انما يؤثر في الأعمال الظاهرية والافعال والحركات البدنية المادية» چون اجبار و الزام در افعال انسان اثر دارد و الا کسی را نمی‌توان مجبور کرد که به چیزی معتقد شود اما امر به معروف مربوط به عمل طرف مقابل است. « وأما الاعتقاد القلبي فله علل وأسباب أخرى قلبية من سنخ الاعتقاد والادراك» اما اعتقادات قلبی اسباب و علل دیگری دارد که قلبی است و از سنخ اعتقادات و ادراک است. مرحوم علامه در ادامه می‌گوید شاهد مسأله ذیل آیه است که می‌فرماید «قد تبين الرشد من الغي» با ارسال نبی و کتاب رشد و غی معلوم و روشن شد یعنی هرکسی بررسی کند برایش روشن می‌شود و خواه ناخواه اعتقاد پیدا می‌کند.
 یک سلسله معارف علمی است مانند ایمان به خدا و نبوت و معاد که تابع این معارف علمی معارف دیگر عملی است مانند نماز و روزه و غیره که لازمه آن التزام عملی است و جامع بین این سلسله امور علمی امور اعتقادی است و کاری به عمل ندارد و در امور اعتقادی اکراه و اجبار معنی ندارد و آنکه اجبار در آن اثر می‌گذارد افعال انسان است آیا می‌شود الزام کرد که فلان اعتقادی که داری را عوض کن یا به فلان چیز اعتقاد پیدا کن بنابراین اکراه و الزام برای افعال است نه برای اعتقاد اگر رشد و غی را فهمید اعتقاد پیدا می‌کند ولو ما بگوییم اعتقاد پیدا نکن.
 بنابراین حاصل فرمایش علامه این است: مراد از دین امور اعتقادی است که وجود و عدم آن به علل و اسباب قلبی است پس معنای آیه این است که در اعتقادیات اکراه نیست و کاری به عمل ندارد و آیه «ولتکن» در مورد عمل است پس متعلق دو آیه جدای از همدیگر است و شرط اول تناقض این است که اتحاد مورد داشته باشد و دو آیه اتحاد مورد ندارد.
 و با این معنایی که مرحوم علامه بیان کردند اکراه در عمل ایرادی ندارد و در امور اعتقادی اکراه نداریم.
 آیه دوم: «کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله» [3] به آیه فوق برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر استدلال شده است.
 تفسیر آیه: در تفسیر مخصوصا مجمع البیان برای تعبیر «کنتم خیر امة» می‌فرماید انتم خیر امة یعنی شما امت اسلامی بهترین امت هستند گفتند پس چرا کان می‌آورد شاید در وجه آن چند احتمال باشد.
 احتمال اول: در کتب آسمانی قبل بیان شده که این امت اسلامی بهترین امت هستند.
 احتمال دوم: کنتم خیر امة فی اللوح المحفوظ به اعتبار سابقه‌ای که در علم خدا دارید.
 احتمال سوم: گفته‌اند کان کان تامه است به معنای وجدتم می‌آید و از افعال ناقصه نیست یعنی خلق شدید و به دنیا آمدید در حالی که بهترین امت هستید و خیر منصوب است بنابر حالیت و یک قید هم دارد که به دنیا آمدن این امت برای نفع مردم است تا کمک همدیگر باشید.
 وجه خیر امت بودن:
 وجه بهتر بودن این است که 1-تامرون بالمعروف 2-و تنهون عن المنکر 3-و تومنون بالله امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و مومن به خدا هستید پس این سه عمل باعث این امتیاز شده است و آیه در مقام مدح است و ظهور در وجوب دارد یعنی الزامی است بر شما امر به معروف و نهی از منکر بکنید.
 کیفیت استدلال:
 آیه از دو جهت دلالت بر اهمیت امر به معروف و نهی از منکر دارد
 جهت اول: چون امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید خیر امت هستید
 جهت دوم: امر به معروف و نهی از منکر را مقدم بر تومنون بالله نموده است ایمان به خدا که اصل است بعد از این دو فریضه ذکر شده است در نتیجه اگر این امت امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کند امتیاز خیر امت را از دست می‌دهند و کمک همدیگر هم نیستند.
 در مجموع از آیه استفاده می‌شود که این دو فریضه در اسلام اهمیت دارد و واجب است زیرا قرآن می‌گوید خیر امت خلق شدید خلق شدن حکم تکوینی است چون این عملها را انجام می‌دهید پس اگر ترک کردید خیر امت نخواهید بود [4]
 نتیجه: در آیه تمام مسلمانان من الاول الی الآخر مراد است.
 اشکال ظاهری در آیه به نظر نمی‌رسد فقط همانکه ممکن است گفته شد استدلال به وجوب قوی نیست. می‌گوییم استظهار است و بلاشبهه ظهور در وجوب مؤنه‌ای ندارد. یعنی اهمیت دو واجب را می‌رساند و چون مدح می‌کند ظهور بدست می‌آید.


[1] سوره بقره، آیه 256
[2] تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج2، ص342، جامعه مدرسین.
[3] سوره‌ آل‌عمران، آیه 110.
[4] پرسش شاگرد: اگر تکوینا اینگونه خلق شدند پس نقش پیامبران چه می‌شود آیا مراد این است که اگر خدا انسان را اینگونه خلق کرده است که خیر امت هستند پس نیازی به پیامبر نیست یا مراد این است که مقدر شد با راهنمایی پیامبران اگر آمر به معروف و ناهی از منکر باشید خیر امت خواهید بود؟ جواب استاد: با راهنمایی پیامبران خیر امت شدن مراد است.