درس خارج فقه استاد مقتدایی

92/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الدیات (غصب کلب دارای مالیت)

در بحث اخلاقی در مورد عُجب صحبت کردیم و گفتیم عُجب یکی از چیزهایی است که موجب ابطال عمل انسان و هلاکت انسان و مانع قبولی اعمال انسان می‌باشد و آفات زیادی دنبال عجب به انسان وارد می‌شود.

در معنای عجب مرحوم مجلسی[1] در مرآة العقول که شرح بر کافی است می‌فرماید «والعُجب استعظام العمل الصالح واستكثاره، والابتهاج له والإدلال به، وأن يرى نفسه خارجا عن حد التقصير، وأما السرور به مع التواضع له تعالى والشكر له على التوفيق لذلك وطلب الاستزادة منه فهو حسن ممدوح»

عجب آن است که انسان عمل صالح خودش را در نظر خودش بزرگ بشمارد و اعمال نیکش را زیاد بداند و مسرور به آن بشود و به واسطه آن خود را از دیگران بهتر بداند و منتی بر خداوند بگذارد که این کار را انجام می‌دهد بگونه‌ای که گویا خودش مستقلا اینکار را کرده و توفیق خداوند در کار نبوده است گاهی بنده‌ای کاری انجام می‌دهد و خدا را شاکر است و توفیق را از خداوند می‌داند این ممدوح است و عجب نیست اما کسی که عجب می‌ورزد پیش خود فکر می‌کند بنده پاکی است و انتظار دارد هر چه او می‌گوید خداوند بپذیرد و او را مستجاب الدعوة نماید می‌گوئیم این روش مذموم است.

بعضی از افراد همین که چند عمل صالح انجام می‌دهد خودش را عزیز می‌بیند و اعمال صالح بقیه مردم را ناچیز می‌داند و از آن طرف گناهان خودش را صغیر می‌شمارد در نتیجه توفیق توبه پیدا نمی‌کند و این از آفات و مصداق عُجب است. مرحوم مجلسی[2] نقل می‌کند «قال الشيخ البهائي قدس الله روحه لا ريب أن من عمل أعمالا صالحة من صيام الأيام وقيام الليالي وأمثال ذلك يحصل لنفسه ابتهاج، فإن كان من حيث كونها عطية من الله‌»

شیخ بهائی فرمود شکی نیست که اگر انسان اعمال صالحی نظیر روزه و نمازهای شبانه انجام دهد در دل نوعی خوشحالی و سرور از این توفیق پیدا می‌شود.

این ابتهاج دو گونه است:

1- ابتهاج برای به دست آوردن توفیق: یک وقت خوشحال است که خداوند چنین توفیقی به او داده است و از خدا می‌خواهد که توفیق بیشتر به او بدهد در نتیجه خودش را موظف به شکر گذاری و طلب زیاده می‌داند از آن طرف از گناهانش توبه می‌کند زیرا گناهانش در چشمش بزرگ جلوه می‌کند. این‌گونه سرور و خوشحالی به عمل ممدوح است.

2- ابتهاج برای خودبزرگ‌بینی: همین شخص اعمال صالحی را که بجا می‌آورد از خودش می‌داند و فکر می‌کند که خودش مستقلا اینکارها را انجام می‌دهد و مسرور به این عبادات است و انتظار دارد خداوند باید پاداش خوب به من بدهد و منت بر خداوند می‌گذارد و می‌گوید اسم جهنم را برای من نیاور چون من این همه اعمال نیک دارم این‌گونه سرور عجب است.

در ذیل چند روایت در مورد عجب تیمناً قرائت می‌کنیم:

    1. «عن ابی عبدالله من دخله العجب هلک»[3] ،[4] هرکس گرفتار عجب گردد هلاک می‌شود.

    2. امام صادق می‌فرماید[5] «ان الرجل لیذنب الذنب فیندب علیه ویعمل العمل فیسره» گاهی انسان گناه می‌کند و بعد پشیمان می‌شود و توبه می‌کند و گاهی عمل صالحی انجام می‌دهد و از خوشحالی دچار ابتهاج خودبزرگ‌بینی و عجب می‌گردد.

امام می‌فرماید حالت اول به مراتب از حالت دوم بهتر است یعنی گاهی اوقات گناه -به خاطر توبه بعد از آن- موجب بالا رفتن درجه انسان می‌شود؛ اما عمل صالح -به خاطر عجب بعد از آن- باعث تنزل درجه انسان می‌گردد.

    3. «عن احدهما[6] قال دخل الرجلان المسجد احدهما عابد والآخر فاسق فخرجا عن المسجد والفاسق صدیق والعابد فاسق» امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) فرمودند –گاهی- دو نفر داخل مسجد می‌شوند یکی عابد است و دیگری فاسق و در حال خروج از مسجد عابد فاسق و فاسق مؤمن است. «وذلک یدخل العابد المسجد مدلاًّ بعبادته یدل بها فتکون فکرته فی ذلک» دلیلش این است که عابد مغرور به عبادت خود می‌گردد و ناز می‌کند و به عبادتش می‌نازد و نزد خودش عبادت دیگران را ناچیز می‌داند و با چشم حقارت دیگران را می‌بیند و عبادت خودش را کثیر و عظیم می‌داند و بر همین اساس اعمالش باطل و فاسق می‌شود. «والفاسق دخل المسجد وتکون فکرت الفاسق فی التندم علی فسقه ویستغفر الله عزوجل مما صنع» اما فاسق وقتی وارد مسجد می‌شود شرمنده و پشیمان از کارهایش توبه کار است و اعمالش را کوچک می‌شمارد خودش را حقیر می‌بیند ناراحت است از اینکه عبادتی ندارد و نمی‌تواند مثل بقیه افراد مؤمن که در مسجد هستند باشد از این جهت توبه‌اش پذیرفته و مؤمن می‌شود.

پناه می‌بریم به خدا امیدواریم خداوند ما را از شر شیطان حفظ نماید و دچار عجب نشویم و همیشه شاکر خداوند باشیم که توفیق بیشتر به ما بدهد نکند مثلا به عنوان امام جماعت وارد مسجد شود ببینیم مردم صف در صف نشسته‌اند و فکر کنیم عبادت این مردم کجا با عبادت من که عالم هستم برابری می‌کند؟

بحث فقهی:

«الثالث: دیة الکلاب بما عرفت دیة مقدرة شرعیة»[7]

غصب کلب دارای مالیت:

به تناسب بحث جنایت بر حیوان گفتیم فروعی مطرح است.

فرع اول: اتلاف خمر یا آلت لهو متعلق به ذمی: اگر ذمی خمر و یا آلت لهوی داشت که توسط یک مسلمان یا یک ذمی تلف شد در مورد ضمان آن بحث شد و گذشت.

فرع دوم: خسارت ماشیه بر زرع: در مورد حکم ماشیه‌ای که در مزرعه خسارت بزند نیز بحث شد و گذشت.

فرع سوم: غصب سگ دارای مالیت: «دیه الکلاب بماعرف دیه مقدره شرعیه لا انها قیم»[8]

اکنون به تناسب دیه مقدره شرعیه که در چهار قسم از کلاب مطرح بود در مورد غصب کلب دارای مالیت در فرع سوم بحث می‌شود.

اما نکته‌ای در مورد خود عنوان دیه کلاب قابل بررسی است و می‌گوئیم در مورد آنچه که در غرامت کلاب به عنوان دیه مطرح است دو قول است:

قول اول: صدق عنوان دیه: حضرت امام در ابتدای فرع سوم به عنوان مقدمه می‌فرماید گفتیم بعضی از کلاب دیه شرعی دارند و مقداری که تعیین شده بود دیه مقدر است یعنی در طول زمان تغییر پذیر نیست نه اینکه قیمت آن کلب باشد که ارزش آن زمان چهل درهم بود اما امروز باید قیمت بازاری کلب صید را ملاک قرار دهیم.

دلیل قول اول: ظاهر روایات این است که این مقدار تعیین شده دیه مقدره برای این نوع کلب است نه به عنوان اینکه قیمت کلب در آن زمان این مقدار بوده باشد و لذا به حسب ازمان تغییر پیدا نمی‌کند زیرا در روایات لفظ «دیة» آمده بود پس عنوان دیه مطرح است.

قول دوم: گفتند مراد از دیه در روایات همان قیمت است و می‌گویند در بعضی موارد داریم که اطلاق دیه بجای قیمت شده است.

دلیل قول دوم: در روایت ابی الجارود[9] آمده است «کانت بغلة رسول الله» که قاطر پیامبر در باغی خسارتی ایجاد کرده بود امام علی(ع) فرمود «والله لا تفارقنی حتی تدیها قال فوداها ست مأة درهم»

کیفیت استدلال: گفته‌اند گرچه اسم دیه برده شده است ولی قطعا مراد دیه شرعی نیست بلکه قیمت آن مراد است و اطلاق دیه بجای قیمت شده است در نتیجه در این روایات هم که می‌گوید «دیة الکلب» مراد قیمت کلب است.

مناقشه در دلیل قول دوم: ولی می‌فرماید هو ضعیف زیرا روایاتی که در باب دیات است همگی عنوان دیه دارد و در حیوان هم می‌فرماید «دیة الکلب» چنانچه در انسان هم هرجا دیه معنی داشت بر اساس همان مقدر است و هرجا دیه ندارد ارش ثابت است در حیوان هم می‌گوئیم هرجا دیه دارد محاسبه می‌شود و جائی که دیه مقدر شرعی نیامد ارش ثابت است. پس قول قیمت قول ضعیفی است.

حکم غصب سگ دارای مالیت:

مسأله3: «لو غصبها غاصب»[10] ظاهر روایات مستثنیات کلاب در مورد قتل یا اتلاف و یا نقص عضو بود یعنی بحث می‌شد کسی که کلب را کشت یا تلف کرد یا عضوی از آن را از بین برد حکمش چیست؟ و اکنون بحث این است که اگر کسی کلبی را غصب کند دیه ندارد زیرا روایات دیه کلاب شامل غاصب کلب نمی‌شود بلکه در غصب کلاب همانند دیگر موارد غصب قاعده ید جاری می‌شود صوری مطرح است نظیر اینکه اگر کلب را سرقت کرد و بعد کشت آیا اینجا ضمان غصب مقدم است یا ضمان اتلاف مقدم است انشاءاله برای فردا.


[1] مرآة العقول، محمدباقربن محمدتقی مجلسی، ج10، ص218، باب العجب، ح1، دارالکتب الاسلامیة.
[2] مرآة العقول، محمدباقربن محمدتقی مجلسی، ج10، ص218، باب العجب، ح1، دارالکتب الاسلامیة.
[3] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج1، ص101، ابواب مقدمات العبادات، باب23، ح8، آل‌البیت.
[4] الکافی، شیخ کلینی، ج2، ص313، باب العجب، کتاب الایمان و الکفر، ح2، دارالکتب الاسلامیة.
[5] الکافی، شیخ کلینی، ج2، ص313، کتاب الایمان و الکفر، باب العجب، ح4، دارالکتب الاسلامیة.
[6] الکافی، شیخ کلینی، ج2، ص314، کتاب الایمان و الکفر، باب العجب، ح6، دارالکتب الاسلامیة.
[7] تحریرالوسیله، امام خمینی، ج2، ص605، دارالعلم.
[8] تحریرالوسیله، امام خمینی، ج2، ص605، دارالعلم.
[9] وسائل الشیعه، حر عاملی، ج29، ص263، کتاب الدیات، ابواب موجبات الضمان، باب27، ح1، آل‌البیت.
[10] تحریرالوسیله، امام خمینی، ج2، ص605، دارالعلم.