درس خارج فقه استاد مقتدایی
91/08/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الدیات (دیه از بین رفتن قوه چشائی)
بحث اخلاقی:
بنا به بعض روایات امروز پانزدهم ذیحجه روز ولادت امام هادی(ع) است ولی قول معروف این است که ولادت ایشان در ماه رجب بوده است اسئلک بحق المولودین فی رجب اما با توجه به اینکه در آستانه عید سعید غدیر هستیم نکاتی در مورد عید غدیر بیان میکنیم یوم الغدیر وما ادریک ما یوم الغدیر امام رضا میفرماید «ان یوم الغدیر فی السماء اشهر منه فی الارض»[1] روز عید غدیر در آسمانها معروفتر از آن در زمین است یعنی اهل آسمان به مناسبت روز عید غدیر نشاط و تحرک بیشتری دارند و به عید غدیر اهمیت بیشتری میدهند و نیز در برخی روایات از عید غدیر به عید آل رسول تعبیر شده است و نیز این روز را روز اکمال دین و یا روز اتمام نعمت نامیدهاند ﴿الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا﴾[2] در این روز است و یا عید الله الاکبر تعبیر شده است. اصل و اساس تمام خیرات و برکات روز ولایت است و این روز روز ولایت است و روز امامت است پیامبر(ص) خدا در روز عید غدیر امام علی(ع) را در بازگشت از حج در بیابان خم روی دست بلند کردند چون از قبل آیه آمده بود ﴿النبی اولی بالمؤمنین من انفسکم﴾[3] لذا پیامبر در روز غدیر ابتدا فرمودند «الست اولی بکم منکم چون از یا بانفسکم قالوا بلی»[4] در این لحظه و بعد از این اقرار پیامبر فرمود «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»[5] و این عبارت متفق علیه است بین شیعه و سنی حتی نزد اکثر علمای اهل سنت که پیامبر(ص) در مورد حضرت علی(ع) اینگونه فرمود با توجه به اقراری که از اول گرفت مولی نمیتواند به معنای دوست باشد چون هیچ کس نمیگوید ﴿النبی اولی بالمؤمنین بانفسهم﴾[6] به معنای دوست است لذا کسی جای پیامبر(ص) معرفی شد که به صریح قرآن به منزله جان پیامبر(ص) است و آن کسی جز حضرت علی(ع) نبود زیرا در آیه مباهله آمده است ﴿انفسنا و انفسکم﴾[7] و مراد از انفس و نفس پیامبر(ص) و علی(ع) است که به منزله جان پیامبر است علمای نجران آمدند مدینه و در مورد حضرت عیسی(ع) از پیامبر خدا(ص) سوال کردند که عیسی(ع) پسر خداست یا خداست یا ثالث ثلاثة پیامبر فرمود لااله الا الله و عیسی عبد خداست بالاخره کارشان به مباهله کشید ﴿فنجعل لعنة الله علی الکاذبین﴾[8] پیامبر(ص) برای اینکه اعتماد خودشان را به اینکار بیان کنند فرمودند شما اهل و خانواده خود را بیاورید و پیامبر(ص) حضرت فاطمه(س) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و حضرت علی(ع) را آورند آیه میفرماید ﴿تعالوا ندعوا ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم وانفسنا وانفسم فنجعل لعنة الله علی الکاذبین﴾[9] فردا در موعد مقرر پیامبر(ص) حاضر شد در حالیکه فاطمه(س) همراه اوست که معلوم شد مراد از نساء فاطمه است و حسن(ع) و حسین(ع) نیز همراه او هستند معلوم شد مراد از ابناء حسن(ع) و حسین(ع) هستند و حضرت علی(ع) نیز همراه اوست معلوم شد مرا از انفسنا که جان مان را بیاوریم حضرت علی(ع) است.
مرحوم علامه طباطبایی[10] در ذیل همین آیه میفرماید در زمان امام رضا(ع) مامون مبارزاتی با امام داشت یک روز گفت «ما الدلیل علی خلافة جدک امیرالمؤمنین» حضرت فرمود همین آیه انفسنا میفرماید حضرت علی به منزله جان پیامبر است کسیکه در این حد به پیامبر نزدیک است معقول است که جانشین پیامبر نشود؟ و دیگری جانشین پیامبر است مامون گفت «لولا نسائنا» اگر کلمه نسائنا نبود میتوانستیم بگوئیم انفسنا یعنی جان پیامبر ولی وجود کلمه نسائنا در قرآن قرینه میشود که میگوید انفسنا یعنی رجال یعنی زنها را میآوریم و در نتیجه انفس هم یعنی مردان را میآوریم یعنی پیامبر فرمود فردا مردان و زنان جمع میشوند و مباهله میکنیم امام رضا(ع) بلافاصله فرمود «لولا ابنائنا» یعنی نسائنا میتوانست قرینه شود که مراد از انفسنا رجال است اما اگر ابنائنا نبود حال که ابنائنا در قرآن آمده است اگر انفسنا به معنای رجال باشد نیازی به ابنائنا نبود چون ابنائنا هم جزء رجال هستند پس آوردن ابنائنا نشان میدهد مراد از نساء فاطمه(س) است و مراد از انفسنا علی(ع) است و مراد از ابنائنا حسن(ع) و حسین(ع) که عملا نیز در روز مباهله هنگام حضور پیامبر(ص) گرچه مردم آمده بودند ولی اینان همراه پیامبر(ص) و ملازم رکاب آمدند.
به هر جهت آیه به معنی جان پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) به منزله جان پیامبر(ص) است از نظر علم هم به اتفاق امت اعلم امت بود آنها گرچه خلافت را گرفته بودند اما امیرالمؤمنین(ع) برای اینکه با بیعلمی دیگران و حتی خلیفه به اسلام ضربه نخورد با دستگاه خلافت به ویژه در مسائل علمی همکاری میکردند. نقل میکنند که در هفتاد موضع عمر گفت «لولا علی لهلک عمر»[11] و یکی از آن موارد را در ذیل میآوریم.
حذیفة بن یمان که از اصحاب پیامبر و از علمای عصر بود خیلی هم شوخ بود در راه به عمر رسید و عمر مصافحه کرد و احوالپرسی گرمی کرد حذیفه در جواب چند جمله گفت و عمر را عصبانی کرد گفت من در حالی هستم که 1-از حق بیزارم 2-فتنه را دوست دارم 3-آنچه را که ندیدهام شهادت میدهم 4-بدون وضو صلاة بجا میآورم 5-و من در زمین چیزی دارم که خدا در آسمان ندارد. عمر عصبانی شد به گونهای که میخواست همانجا او را ادب کند ولی تحمل کرد با عصبانیت به طرف مسجد رفت و میخواست در مسجد در حضور جمع او را ادب کند در بین راه امیرالمؤمنین(ع) به عمر رسید و دید برافروخته است فرمود چه شده است؟ عمر گفت در راه به حذیفه برخورد کردم و وقایع را تعریف کرد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود راست میگوید 1-اینکه گفت از حق بیزار است خوب الموت حق ﴿وجاءت سکرة الموت بالحق﴾[12] بنابراین از موت که حق است بیزار است 2-اینکه گفت فتنه را دوست دارد چون قرآن کریم میفرماید ﴿انما اموالکم واولادکم فتنة﴾[13] 3-اینکه گفت چیزی را که ندیده شهادت میدهد چون قیامت و بهشت و جهنم و خداوند را ندیده است ولی شهادت میدهد که حق است. 4-اینکه میگوید بدون وضو صلاة انجام میدهد مرادش این است که صلوات و درود بر پیامبر و آلش میفرستد 5-اینکه گفت در زمین چیزی دارم که خدا در آسمان ندارد یعنی در زمین زن و فرزند دارد و خداوند ندارد. اینجا عمر گفت «اللهم لا تبقنی لمعضلة لیس لها ابن ابی طالب»[14] میگویند به این مضمونها در بیش از هفتاد مورد گفته است.
این روز شریف عید غدیر را به پیشگاه بقیه الله الاعظم(عج) و مقام معظم رهبری و مراجع عظام تقلید و شیعیان جهان و به همه پیروان مکتب اهل بیت(ع) تبریک میگوییم.
بحث فقهی:
الخامس: الذوق؛ اگر جنایت جانی باعث از بین رفتن چشائی مجنی علیه شود به طوری که طعم غذا را متوجه نمیشود و درک نمیکند امام میفرماید «قیل فیه الدیة وهو ان لم یکن ببعید لکن الاقرب فیه الحکومة»[15] یعنی پس از نسبت دادن حکم ثبوت دیه به «قیل» میفرماید این حکم گرچه بعید نیست اما اقرب ثبوت ارش است. مرحوم محقق[16] میفرماید «یمکن ان یقال فیه الدیة» ممکن است کسی بگوید دیه دارد. مرحوم شهید در مسالک[17] بعد از کلام محقق میفرماید «انما نسبه الی الامکان لعدم دلیل یدل علیه بخصوصه وقد قال به جماعة من الاصحاب» با اینکه گروهی از اصحاب قول به ثبوت دیه در از بین رفتن چشائی را پذیرفتهاند مرحوم محقق فرمود امکان دارد چنین قولی مورد پذیرش برخی باشد مرحوم شهید میفرماید عن کلام محقق نشان میدهد که میخواهد بگوید قول به ثبوت دیه در جنایت بر چشائی فاقد دلیل خاص است.
دلیل مسأله: روایاتی داریم که میگویند هر عضوی از بدن که جفت باشد جنایت بر دو عضو یک دیه کامله دارد و اگر یک عضو در بدن تک عدد باشد جنایت بر آن دیه کامله دارد و شامه چه یک عضو و یا دو عضو محسوب شود دیه کامله دارد گرچه مرحوم صاحب جواهر[18] میفرماید منظور از روایت اعضاء است ولی ما جواب دادیم کلما فی الانسان ظهور در اطلاق دارد یعنی منافع را هم شامل است همانگونه که دو گوش مثلا دیه کامله دارد شنوائی دو طرف که منفعت گوش است دیه کامله دارد و نیز همانگونه که زبان دیه کامله دارد چشائی که منفعت زبان است دیه کامله دارد بلکه صاحب مفتاح الکرامة[19] فرمود «بل هو اعظم من الشم» منفعت چشائی از منفعت بویائی مهمتر است یعنی وقتی در بویائی ثبوت دیه را پذیرفتیم در چشائی به طریق اولی مورد پذیرش است.
مرجع اثبات دیه در جنایت بر چشائی:
مسأله1: «لو امکن التشخیص بالوسائل الحدیثة یرجع إلی شاهدین عدلین من اهل الخبرة»[20]
چهار راه در مسأله قابل بررسی است:
راه اول: شهادت خبره: در صورت امکان تشخیص از طریق امکانات پزشکی قول دو شاهد خبره و عادل مورد استناد قرار میگیرد و دیه ثابت میشود.
راه دوم: اگر خبره وجود نداشت و یا خبرگان اختلاف کردند و قرینه لوث وجود داشت قسامه جاری میشود مرحوم علامه در تحریر نیز فرمود اگر اختبار ممکن نبود و پزشکان نیز اختلاف کردند قسامه جاری میشود.
راه سوم: اگر خبره وجود نداشت و یا اختلاف کردند و قرینه بر لوث بود قول جانی مقدم است.
راه چهارم: مرحوم علامه در تحریر[21] قائل شده که میتوان امتحان کرد «یجرب بالاشیاء المرة المقزة» اشیاء تند را به چشائی مجنی علیه نزدیک میکنند اگر از این راه اطمینان حاصل شد که چشائی ندارد قاضی حکم میدهد.
حکم نقصان چشائی بر اثر جنایت:
مسأله2: «لو تحقق النقصان»[22] اگر بر اثر جنایت جانی در چشائی مجنی علیه نقصان پیدا شد مسأله دو حالت دارد.
حالت اول: امکان تشخیص مقدار نقص: امام میفرماید در این صورت دو راه وجود دارد:
راه اول: تصالح.
راه دوم: ارش توسط حاکم:
و به اعتقاد امام راه اول یعنی تصالح اولویت دارد.
حالت دوم: عدم امکان تشخیص مقدار نقص: اگر نقصان قابل تشخیص نبود ارجاع به قسامه داده میشود و مجنی علیه قسامه حاضر میکند و یا خودش شش قسم میخورد.