درس خارج فقه استاد مقتدایی

91/03/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: كتاب الديات(حکم خشکیدن یکی از اعضاء بدن)
 مسأله5: «في شلل كل واحدة من الأصابع ثلثا ديتها، وفي قطعها بعد الشلل ثلثها.»
 اگر انگشتی در اثر ضربهای شلل پیدا کند و بخشکد و قابلیت کاری را از دست بدهد در شلل عضو دو ثلث دیه همان عضو ثابت است. دیه انگشت عشر دیه کامل است اگر شلل پیدا کرد دو ثلث دیه همان انگشت یعنی دو ثلث از یک عشر است.
 دلیل مسأله:
 1- اجماع: مرحوم صاحب جواهر [1] میگوید مرحوم شیخ در خلاف [2] و ابن زهره در غنیه [3] ادعای اجماع کردند «علی ان کل عضو فیه مقدار اذا جنی علیه فصار اشل وجب فیه ثلثی دیته» ملاحظه میفرمائید ادعای اجماع بر یک امر کلی شده است.
 2- تأسیس اصل: مرحوم صاحب جواهر [4] علاوه بر این میفرماید در کتاب مبسوط [5] و سرائر [6] و غیر مبسوط از روایات استخراج کردند و یک ضابطه کلی تاسیس کردند و فرمودند «کل ما کان فی اتلافه الدیة کان فی الشلل فیه ثلثی الدیة» مثلا در باب ید روایت میگوید دو ثلث، و نیز در رجل دو ثلث، و نیز در انف دو ثلث، از مجموع روایات در باب دیه اعضاء؛ ضابطه کلی درآوردهاند که هر عضوی که تلفش دیه داشته باشد شلل آن دو ثلث دیه همان عضو را دارد.
 شاید از این جهت است که ید در مقایسه با بدن محاسبه شد دو ثلث دیه بدن را دارد پس ید مشلول در مقایسه با ید سالم دو ثلث دیه ید سالم را دارد.
 3- روایت خاص: صحیحه فضیل بن یسار [7] «سألت اباعبدالله عن الذراع اذا ضرب فانکسر منه الزند فقال اذا یبست منه الکف فشلت اصابع الکف کلها فان فیها ثلثی الدیة الید قال وان شلت بعض الاصابع وبقی بعض فان فی کل اصبع شلت ثلثی دیتها وقال وکذلک الحکم فی الساق والقدم اذا شلت اصابع القدم»
 اگر بر بازو ضربهای وارد شد و مچ دست شکست؛ اگر کف دست و انگشتان شلل پیدا کرد دو ثلث دیه ید ثابت است. در ادامه فرمود اگر برخی از انگشتان از کار افتاد و شلل شد دو ثلث دیه همان انگشت ثابت است. و در مورد ساق و قدم نیز همین حکم ثابت است.
 حکم قطع عضو اشل:
 اگر کسی بعد از شلل عضو آن عضو شلل را قطع کند دیهاش ثلث دیه همان عضو اشل است که در نتیجه اگر دست سالم شلل پیدا کرد دو ثلث دیه ید ثابت است و اگر بعد از شلل قطع شد یک ثلث دیه ید ثابت است که در نهایت کل دیه همان عضو را گرفته است.
 دلیل مسأله:
 1- مرحوم صاحب جواهر [8] میفرماید «بلاخلاف اجده فیه بل فی کشف اللثام [9] نسبته الی قطع الاصحاب»
 2- ذیل روایت حکم بن عتیبه [10] که در آن فرمود: «کل ما کان من شلل فهو علی الثلث من دیة الصحاح»
 دیه ناخن:
 مسأله6: «في الظفر إذا لم ينبت أو نبت أسود فاسدا عشرة دنانير على الأحوط، وإن نبت أبيض فخمسة دنانير.»
 دیه ناخن که در بند اول انگشت و انمله است دو حالت دارد.
 حالت اول: اگر همراه انمله قطع شود تابع بند اول انگشت است و یک ثلث دیه انگشت را دارد در نتیجه ظفر جداگانه دیه ندارد.
 حالت دوم: اما اگر خود ناخن جداگانه کنده شده یا سیاه شود ولو نیفتاده باشد دیه آن ده دینار است و اگر کنده شد ولی بعدا جایش ناخن جدید درآمد پنج دینار برای این ضربهای که زده و کنده شده دیه دارد.
 دلیل مسأله:
 1- شهرت فتوائی: مرحوم صاحب جواهر [11] میفرماید «صرح بذلک کله الشیخ [12] وابن حمزه [13] والقاضی والفاضلان والشهیدان والمقداد والکرکی وغیره ولذا نسبه غیر واحد منهم الی الشهرة»
 2- روایت: مسمع بن عبدالملک [14] «عن ابی عبدالله قضی امیرالمومنین فی الظفر اذا قطع ولم ینبت او خرج اسود فاسدا عشره دنانیر وان خرج ابیض فخمسة دنانیر» [15]
 مرحوم محقق [16] در شرایع میفرماید «وفی الروایة ضعف غیر انها مشهورة» زیرا در آن سهل بن زیاد [17] و یک شخص دیگر [18]
  [19] است که توثیق نشدند بنابراین ضعف سند منجبر به عمل اصحاب است حتی در تنقیح [20] میفرماید «ان علیها عمل الاصحاب»
 بررسی روایات معارض:
 در مقابل روایت مسمع روایات متعددی بر خلاف است برای نمونه؛
 1- عبدالله بن سنان [21] «عن الصادق فی حدیث وفی الظفر خمسة دنانیر» [22]
 2- روایت ظریف «فی کل ظفر من اظفار الید خمسة دنانیر وفی اظفار الرجل عشرة دنانیر» [23]
 مناقشه در دو روایت معارض:
 هم مفتاح الکرامه [24] و هم مرحوم صاحب جواهر [25] میفرمایند «لا عامل بهذا الاطلاق»
 یعنی از باب مطلق و مقید روایت معارض مطلق را کنار میگذاریم و روایت مسمع اطلاق روایت عبدالله بن سنان را تقیید میزند به جائی که فی الظفر خمسة دنانیر به شرطی که جایش دوباره بروید و سفید باشد.
 روایت دوم که از کتاب ظریف نقل شده بود و تفصیل بین ناخن انگشتان دست و پا داده بود را نیز به وسیله همان روایت مسمع مقید میکنیم ضمن اینکه به این تفصیل بین دست و پا کسی عمل نکرده است و هیچ فقیهی بین ناخن دست و پا فرقی نگذاشته است.
 بنابراین قول مورد اعتماد همین است که امام خمینی در تحریر هم فرمودند «الثانی عشر الظهر» برای فردا ان شاء الله.
 وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین


[1] جواهرالکلام 43: 257، دارالکتب الاسلامیة.
[2] الخلاف 5: 248، جماعة المدرسین.
[3] غنیة النزوع : 418، مؤسسه امام صادق علیه السلام.
[4] جواهرالکلام 43: 257، دارالکتب الاسلامیة.
[5] المبسوط 7: 142و 151، مرتضویة.
[6] السرائر 3: 395، جماعة المدرسین.
[7] وسائل الشیعة 29: 347، کتاب الدیات، ابواب دیات الاعضاء، باب39، ح5، آل البیت.
[8] جواهرالکلام 43: 258، دارالکتب الاسلامیة.
[9] کشف اللثام 11: 378، جماعة المدرسین.
[10] وسائل الشیعة 29: 345، کتاب الدیات، ابواب دیات الاعضاء، باب39، ح1، آل البیت.
[11] جواهرالکلام 43: 258، دارالکتب الاسلامیة.
[12] النهایة : 768، قدس محمدی.
[13] الوسیلة : 454، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی(ره).
[14] با هفت نام دیگر در روایات نظیر «کردین»، «کردین بن مسمع بن عبدالملک»، «مسمع بن عبدالله کردین»، «مسمع بن عبدالملک بن مسمع»، «مسمع بن عبدالملک بن کردین»، «مسمع بن مالک»، «مسمع کردین» آمده است و برخی او را ثقه و برخی ممدوح خواندهاند.
[15] وسائل الشیعة 29: 349، کتاب الدیات، ابواب دیات الاعضاء، باب41، ح1، آل البیت.
[16] شرایع الاسلام 4: 1036، استقلال طهران.
[17] سهل بن زیاد الآدمی. از اصحاب امام جواد و امام هادی و امام عسکری است که رجال طوسی او را توثیق کرده است. به نامهای دیگری نظیر ابوسعید الآدمی، سهل بن الآدمی، سهل بن زیاد، سهل بن زیاد ابوسعید، سهل بن زیاد رازی نیز آمده است که عنوان سهل بن زیاد ابوسعید را رجال غضائری و رجال نجاشی «غالی» دانسته است.
[18] گفتنی است شخص دیگر محمد بن حسن بن شمون است که در عصر امام جواد و امام هادی و امام عسگری علیهم السلام میزیسته است. گرچه روایات زیادی در وسائل و کافی و تهذیب و استبصار از او نقل شده است اما در کتب رجالی هیچگونه توثیق و یا مدحی ندارد.
[19] رجال ابن داوود و رجال غضائری و رجال نجاشی و رجال حلی او را ضعیف و فاسد المذهب خواندهاند. و نیز رجال شیخ طوسی و رجال کشی او را غالی خواندهاند.
[20] تنقیح الرائع 4: 502، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی(ره).
[21] عبدالله بن سنان کوفی مولی بنی هشام که در برخی روایات به نام عبدالله بن سنان بن طرق نیز آمده است از اصحاب امام صادق و موسی بن جعفر است.
[22] وسائل الشیعة 29: 350، کتاب الدیات، ابواب دیات الاعضاء، باب41، ح2، آل البیت.
[23] الکافی 7: 337 و 342، دارالکتب الاسلامیة.
[24] مفتاح الکرامة 10: 432، سطر 33، القدیمة.
[25] جواهرالکلام 43: 259، دارالکتب الاسلامیة.