درس خارج فقه استاد مقتدایی

90/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: كتاب الديات (تنه زدن منجر به قتل)
 بحث اخلاقی: غفلت از یاد خدا و آثار سوء آن:
 گفتیم به یاد خدا بودن از بهترین اقسام ذکر است و فوایدی برای ذکر و به یاد خدا بودن مترتب است که شش مورد را بررسی کردیم.
 اکنون می‌گوییم نقطه مقابل ذکر خدا غفلت از یاد خدا و فراموش کردن خدا است.
 1- بی پروایی در معصیت: از آثار سوء غفلت از یاد خدا این است که انسان اگر از یاد خدا غافل شود از هیچ معصیتی پروا ندارد.
 در روایتی امام صادق علیه السلام می‌فرماید «من کان ذاکرا لله علی الحقیقة فهو مطیع ومن کان غافلا عنه فهو عاصم» [1]
 کسی که یاد خدا نیست گناه می‌کند و هیچ هیچوقت به یاد توبه هم نمی‌افتد لذا خیلی باید انسان مواظب باشد که در غفلت فرو نرود.
 2- رها شدن به حال خود: یکی دیگر از آثار سوء غفلت این است که خداوند انسان غافل را به خودش وامی‌گذارد با اینکه در دعاها تاکید شده است؛ «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا» [2] این یکی از نکبتهایی است که در طول زندگی دامنگیر انسان می‌شود که خدا انسان را به حال خود رها کند.
 در داستان حضرت یوسف که در مقطعی زندانی شده بود؛ آمده است در زندان دو نفر با حضرت یوسف انس گرفته بودند و تعبیر خوابی را که دیده بودند از حضرت یوسف پرسیدند آن حضرت در تعبیر خواب آن دو شخص به یکی که گفته بود « إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْراً» [3] من در خواب دیدم که شراب درست می‌کردم فرمود آزاد می‌شوی و در دربار شاه ساقی شراب می‌شوی و به آن دیگری که گفته بود «إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ» [4] خواب دیدم نان روی سر نگه داشته بودم و پرنده‌ای از آن می‌خورد فرمود تو اعدام می‌شوی و بر دار می‌مانی تا پرندگان از گوشتت بخورند.
 وقتی موقع آزادی آن فرد رسید آمد که از آن حضرت خداحافظی کند در آن موقع یک لحظه حضرت یوسف از یاد خدا غافل شد و به او گفت «اذکرنی عند ربک» [5] پیش اربابت که رفتی به فکر ما هم باش «فانساه الشیطان ذکر ربک» [6]
 در مورد أنساه الشیطان دو معنی در ضمیر انساه بیان شده است:
 1- به آن جوان برمی‌گردد که فراموش کرد پیام را برساند.
 2- به حضرت یوسف برمی‌گردد که فراموش کرد یاد خدا را به همین دلیل علاوه بر پنج سالی که تا زمان آزادی آن جوان در زندان بود هفت سال هم به خاطر همین جمله در زندان ماند و خداوند او را به حال خود رها کرد البته پس از آزادی آن جوان جبرئیل نازل شد و یوسف را ملامت کرد.
 در روایتی آمده است روی عن النبی(ص) «انه قال عجبت من اخی یوسف کیف استغاث بالمخلوق دون الخالق» از برادرم یوسف تعجب می‌کنم چگونه حاضر شد به مخلوق التماس و درخواست کند اما از خدا آزادی خودش را نخواست؟
 و در روایت دیگر می‌فرماید «لولا کلمته ما لبث فی السجن طول ما لبث» اگر حضرت یوسف آن یک کلمه را نگفته بود هرگز هفت سال اضافه در زندان معطل نمی‌شد.
 بحث فقهی:
 در مسأله15 گفتیم اگر دو نفر انسان حر بالغ و عاقل به هم تنه زدند و هر دو مردند همه اقسام قتل در مسأله متصور است:
 1- اگر قصد قتل دارند و یا فعل مما یقتل است؛ قتل عمد است و قصاص دارد منتهی قصاص منتفی است.
 2- اگر قصد نداشتند و فعل هم مما یقتل نبود شبه عمد است و دیه دارد منتهی دیه هر کدام تنصیف می‌شود چون قتل هر کدام مستند به هر دو آنها است.
 در ذیل فرمود «ویستوی فیهما الراجلان والفارسان والفارس والراجل» یعنی اگر هر دو پیاده و یا هر دو سواره باشند و یا یکی پیاده و دیگری سواره باشد حکم مساوی است که بیان شد مبنای تنصیف این است که این جنایت مستند به هر دو است منتهی به نسبت خسارتی که وارد شد دیه تنصیف می‌شود و اگر یکی سوار اسب است و یکی پیاده است گفتیم در صورتی که پیاده در جسم در حدی باشد که تصادم ممکن شود اصطدام در اینجا متصور است ولی در ماشین متصور نیست.
 «من غیر فرق بین اتحاد جنس المرکوب .... وان تفاوتا فی القوة والضعف» در مورد سواره فرقی نمی‌کند که جنس مرکوب متفاوت باشد و یا اینکه تفاوت در صدمه داشته باشند یکی ضعیف و یکی قوی باشد و یا اینکه فرقی نمی‌کند بین شدت حرکت و آرام بودن اگر هر دو تأثیر در جنایت داشتند فرقی نمی‌کند اگر تصادم عرفا صدق بکند کافی است و یا اینکه ماشین‌ها کوچک و بزرگ باشند باز فرقی نمی‌کند ملاک یکی است منتهی چنانچه در قصاص هم گذشت به نسبت ضربه‌ای که وارد شد دیه لازم است «فیقع التقاص فی الدیة والقیمة» در نتیجه تقاص هم در دیه و هم در قیمت محاسبه می‌شود یعنی اگر مساوی هستند تهاتر می‌شود و اگر مساوی نبود صاحب فضل مازاد را از طرف مقابل می‌گیرد.
 وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.


[1] بحار الانوار 90: 158، ط بیروت.
[2] الکافی 2: 524، ط الاسلامیة.
[3] یوسف: 36.
[4] یوسف: 36.
[5] یوسف: 42.
[6] یوسف: 42.