درس خارج فقه استاد مقتدایی

89/02/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: كتاب القصاص (قصاص سکران)
 بحث اخلاقی: کفاره گناه غیبت: حلالیت گرفتن:
 در ادامه بحث غیبت گفتیم کفاره گناه غیبت این است که؛
 1- اگر مفسده‌ای نمی‌بیند با غیبت شده مذاکره کند و حلالیت بخواهد.
 2- و اگر مفسده دارد مثلا اگر بگوید من غیبت شما را کردم می‌پرسد چه گفتی؟ غیبت کننده مجبور است بگوید چه گفته است و شرح ماجرا چه بسا باعث ایجاد حقد و کینه و دشمنی و منشأ فساد می‌شود حال که مطرح کردن، مفسده دارد برایش استغفار کند.
 3- اگر اصلا دسترسی به او ندارد و غایب یا مرده است در این صورت برایش دعا کند و در مظان استجابت برایش طلب آمرزش کند مثلا عبادتی انجام می‌دهد؛ زیارتی می‌خواند نمازی می‌خواند به روح او هدیه کند که یک ثوابی در نامه عمل او نوشته شود تا جبران این غیبت بشود و در این مورد چند روایت خواندیم:
 1- «کفارة من اغتبته ان استغفر له» [1] کفاره گناه غیبت این است که برای غیبت شده طلب مغفرت کنی.
  البته اطلاق این روایت مقید می‌شود به آن جایی که نمی‌شود به او گفت و حضوری استحلال کرد.
 2- «من کانت لاخیه عنده مظلمة» [2] هرکس یک مظلمه و یک حق الناسی از کسی بعهده‌اش واقع است «فی عرض او مال» آبروی کسی را برده غیبتش را کرده یا مال کسی را برده است «فلیتحللها منه من قبل ان یاتی یوم لیس هناک دینار ولا درهم» باید از او حلالیت بطلبد قبل از آنکه یک روزی برسد که آنجا دیگر درهم و دیناری که بخواهد بدهد طرف را راضی بکند در دستش نیست «انما یؤخذ من حسناته» در آن روز (قیامت) از حسنات غیبت کننده می‌گیرند و به غیبت شونده می‌دهند «ان لم یکن له حسنات اخذ من سیئات صاحبه» و اگر خودش حسنات ندارد از گناهان غیبت شونده برمی‌دارند «زیدت علی سیئاته» و بر گناهان غیبت کننده اضافه می‌کنند.
 حلیت دادن به غیبت کننده:
 مطلب جدیدی که امروز داریم این است که اگر کسی از اینکه غیبت کرده بود پشیمان شد و بین خود و خدا توبه کرد و می‌خواهد حلالیت بطلبد؛ مثلا می‌آید نزد غیبت شده می‌گوید آقا من عذر می‌خواهم کار زشتی کردم کار قبیحی انجام دادم غیبت شما را کردم مرا حلال کنید. آیا تحلیل بر غیبت شده واجب است که بگوید حالا که حلالیت می‌خواهی من هم تو را بخشیدم خدا تو را ببخشد یا در مقام جواب می‌تواند بگوید نخیر من حلال نمی‌کنم گذاشتم برای قیامت هرکاری می خواهی بکن.
 مسلم است که قبول تحلیل واجب نیست زیرا یک حق الناس است و صاحب حق در بخشیدن مختار است می‌تواند ببخشد و می‌تواند استیفا کند مثل این است که می‌آید می‌گوید من یک بدهی به شما دارم یا پولش را بگیرید یا عفو کنید شما مخیرید می‌توانید بگویید آن پول را بیاور می‌توانید بگویید من بخشیدم. در غیبت هم همینطور است پس تحلیل واجب نیست اما بلا شبهه «حسن مستحسن» وقتی از انسان گذشت می‌خواهند از نظر اخلاقی کار زشتی است انسان قبول نکند. بنابراین اگر انسان حقی به گردن کسی دارد و او حلالیت می‌خواهد یک فضیلت است بگوید من بخشیدم.
 معنای تحلیل:
 مراد از معنای تحلیل هم این نیست که بگوید آن غیبتی که از من کردی را من حلال کردم زیرا غیبت همواره حرام است و حرام خدا توسط بنده‌اش حلال نمی‌شود بلکه تحلیل یعنی من بابت حقی که پیدا کردم مواخذه نمی‌کنم یک مظلمه و حق الناسی که به گردن شما دارم قیامت مطالبه نمی‌کنم معنای تحلیل ترک مخاصمه و مواخذه و مطالبه عقوبت در قیامت است. بنابراین بر فرض غیبت شونده ببخشد توبه در پیشگاه خدا نیز لازم است.
 تشویق روایات بر تحلیل:
 روایاتی هم در باب با فضیلت بودن تحلیل داریم:
 1- از طرق عامه می‌گوید وقتی روز قیامت تمام مردم حاضر در صحنه و عرصات محشر هستند «نودوا» [3] منادی از طرف خدای متعال فریاد می‌زند و مردم مخاطب قرار می‌گیرند که «لیقم من کان له اجر علی الله» هر کس یک اجر و پاداشی بر خدا طلبکار است بلند شود مطالبه کند مثل یک بدهکاری که بگوید هرکس از من طلبکار است بیاید بگوید تا من طلبش را بدهم خداوند هم ندا می‌دهد کسی که یک اجر و پاداشی بعهده خدا طلب دارد برخیزد «فلا یقوم الا من عفا فی الدنیا عن مظلمته» در مقام پاسخ به ندای خداوند فقط یک دسته بلند می‌شوند که در دنیا یک حق الناسی بر گردن دیگران داشتند و عفو کردند.
 ملاحظه بفرمایید روز قیامت یکی از مشکلات حق الناس است. مردم بین خود و خدا مشکلی ندارند خداوند آمرزنده است مشکل در حقوق ناس است زیرا در قیامت اگر طرف یک آدمی است مثل بقیه انسانها حقی بر گردن انسانی داشته باشد و بگویند ببخش می‌گوید نمی‌بخشم به ویژه اینکه در قیامت یک اهرمی در دست دارد که می‌خواهد با این وسیله خودش را نجات بدهد این جاست که ندا می‌رسد کسانی بلند می‌شوند که در دنیا یک مظلمه‌ای به گردن کسی داشته‌اند و در همان دنیا بخشیدند کسی به آنها ظلم کرده ومالی یا عرضی از آنها در دنیا برده بود و گذشت کردند آن دسته بلند می‌شوند و می‌گویند خدایا فلانی به من ظلم کرده بود و من در دنیا او را بخشیدم و خداوند به این دسته اجر ویژه عنایت می‌کند لذا خیلی از بزرگان هستند که در ارتباطشان با خدا می‌فرمایند خدایا هر که به من غیبت کرده من گذشت کردم هر حقی من به گردن کسی دارم حقم را گذشت کردم تو هم از حقوق خودت از من ببخش این یک اهرم خوبی است خدایا من گذشت می‌کنم از کسانی که به من ظلم کردند تو هم از ظلم و گناهان من بگذر.
 این روایت دلیل است که تحلیل، یک کار خوب و یک فضیلت است.
 2- قرآن کریم خطاب به پیامبر در یک آیه سه دستور می‌دهد و می‌فرماید «خذ العفو وأمر بالعرف واعرض عن الجاهلین» [4]
 أ. عفو را پیشه خودت کن. بگیر عفو را یعنی روش خودت را روش عفوی قرار بده.
 ب. مردم را دستور به کار نیک بده.
 ج. افراد جاهلی می‌آیند حرفی می‌زنند توهینی می‌کنند از آنها اعراض کن.
 در روایت [5] دارد که وقتی این آیه نازل شد پیامبر به جبرئیل فرمودند «ما هذا العفو؟» مراد از این عفو چیست؟ که خداوند می‌فرماید «خذ العفو» جبرئیل گفت من نمی‌دانم «لاادری؟» می‌روم و برمی‌گردم «اسئل العالم» از خدای عالم می‌پرسم رفت به آسمان و عروج کرد و برگشت و اینگونه گفت «ان الله یأمرک ان تعفو عمن ظلمک» مراد از خذ العفو این است که روشت را اینگونه قرار بده اگر کسی به شما ظلم کرد عفو کن «وتصل من قطعک» کسی با شما قطع ارتباط کرده حالا یا از خویشان است و قطع رحم کرده یا رفیق و دوست است قهر کرده شما بروید وصل کنید عذرخواهی کنید ارتباط را برقرار کنید «وتعطی من حرمک» کسی که شما را از حقت محروم کرده است شما نگویید چون تو مرا محروم کردی من هم تو را محروم می‌کنم تعطی اعطا بکن به کسی که محرومت کرده است این مکارم اخلاقی است.
 در تفسیر صافی [6] نقل شده امام صادق(عليه السلام) در مورد مأمور شدن پیامبر به سه دستوری که در آیه «خذ العفو» آمده و ارتباط آن با مکارم اخلاق می‌فرماید «ولیس فی القرآن آیة اجمع بمکارم الاخلاق منها» در هیچ آیه‌ای از قرآن اینگونه مکارم اخلاق را جمع نکرده است که فرمود «خذ العفو وأمر بالعرف واعرض عن الجاهلین»
 تفسیر عیاشی [7] نقل می‌کند امام صادق(عليه السلام) فرمود «ان الله ادب رسوله» با این آیه خداوند راه مکارم اخلاق را به پیامبرش یاد داد که پاسخ را با نیکی دهد وگرنه اگر کسی به کسی خوبی بکند و انسان در مقابل به او خوبی کند کاری نکرده است یعنی پاسخ نیکی به نیکی خوب است اما مکارم اخلاق نیست.
 نقل می‌کنند خواجه عبدالله انصاری آن عارف بزرگ گفته بود اگر کسی به کسی بدی کرد دیگری هم در مقابل بدی کند مثلا بگوید او فحاشی کرد من هم به او فحش دادم او مشت به من زن من هم یک سیلی زدم و بدی را به بدی جواب دهد این سگ کاری است یک سگ یک گاز می‌گیرد آن سگ هم برمی‌گردد و یک گاز می‌گیرد این می‌گوید کار سگانه است سگ کاری است یکی خوبی می کند آنهم به این نیکی می‌کند احترام می‌کند این هم احترام می‌کند او هدیه‌ای می‌فرستد اینهم هدیه‌ای جایش می‌فرستد از سفر می‌آید سوغاتی می‌فرستد این هم می‌گوید نمی‌شود ایشان وقتی از سفر آمد سوغات فرستاد باید برایش سوغات ببرم نیکی را به نیکی جواب می‌دهد خواجه عبدالله می‌گوید این کار حیوانات است و نیز می گوید این الاغ کنار آن الاغ ایستاده سرش را می‌برد طرف گرده او با دندانش گرده او را می‌خاراند او هم برمی‌گردد گرده این را می‌خاراند در مقابل نیکی آن را می‌گوید سگ کاری این را می‌گوید خرکاری پس انسان باید چه بکند انسان در مقابل بدی نیکی بکند این اخلاق انسان است نیکی در مقابل نیکی کار خوبی است اما فضیلت نیست بلکه اگر در مقابل بدی نیکی کند فضیلت است.
 به هر جهت عفو کردن و گذشت یکی از مکارم اخلاق است که خدا هم به پیامبر دستور داد و پیامبر با این اخلاق شد «إنک لعلی خلق عظیم» [8] پس اگر کسی آمد خدمت شما اظهار ندامت و پشیمانی کرد و گفت ببخشید من غیبت شما را کردم عفو کنید مکارم اخلاق انسان را وادار می کند که عفو کند پس واجب نیست اما جزء فضائل و اخلاق نیک است.
 
 بحث فقهی: قتل در حال مستی:
 گفتیم مرحوم آقای خویی [9] طی تفصیلی فرمودند کسی که در حال مستی انسانی را می‌کشد اگر قبل از شرب خمر بداند که اگر شرب خمر کرد و سکران شد آدم می‌کشد در عین حال مشروب خورد و تصادفا آدم کشت قصاص می‌شود. چون حکم قتل عمد را دارد اما اگر چنین علمی ندارد و در ذهنش هم چنین عملی نیست و مشروب خورد و اتفاقا یک قضیه‌ای پیش آمد یک نفر را کشت اینجا قصاص نمی‌شود.
 دلیل قول به تفصیل:
 1- آقای خویی [10] به معتبره سکونی [11] استدلال کردند که آنها تباعج کرده بودند و دو نفر کشته شده بود به امیرالمومنین گفتند آقا در مقابل این دو نفر که کشته شده‌اند آن دو نفر که مانده‌اند را قصاص کنید حضرت فرمود احتمال دارد آنها هریکیشان دیگری را کشته باشد و قتل مستند به اینها نباشد پس نمی‌توان دو نفر زنده را قصاص کرد.
 پس ظاهر روایت می‌گوید اگر قتل مستند به این دو نفر بود گرچه مست بودند قصاص می‌شوند ایشان پس از این استظهار می‌فرماید این روایت محمول بر این است که اینها قبل از اینکه مشروب بخورند عالم بودند به اینکه چاقو دست می‌گیرند و تباعج می‌کنند و به جان هم می‌افتند و ممکن هم هست دو نفر کشته بشوند و چون علم داشتند امام فرمود قصاص شوند.
 مرحوم خویی در ادامه فرمود آن حدیث صحیحه محمد بن قیس [12] را که امیرالمومنین فرمود قصاص ندارد و این دو نفر که زنده مانده‌اند دیه آن دو را بدهند با یک راه جمع حمل می‌کنیم بر آنجایی که اینها قبلا چنین علمی نداشتند که بعد از مشروب خوری دچار آدم کشی می‌شوند.
 مناقشه در استدلال آقای خویی:
 اولا: جواب این حرف این است که جمع شاهد می‌خواهد اگر می‌خواستید حمل کنید یک روایتی را بر یک معنایی یک قرینه‌ای می‌خواهد بدون قرینه که نمی‌شود گفت روایت را حمل کنیم بر فلان معنی در حالی که هیچ قرینه‌ای نداریم بلکه اصلا مشروب خوردند که مست بشوند و بروند تباعج بکنند. لذا می‌گوییم این حمل آقای خویی مصادره به مطلوب است زیرا می‌گوییم به چه دلیل می‌گویید حکمش قصاص است می‌گوید چون امام حکم قصاص دادند این مصادره به مطلوب است واقعا تعجب است از مرحوم آقای خویی که به چنین حملی راضی شود. ظاهر روایت عموم است زیرا پرسیدند چرا اینها را قصاص نمی‌کنیم امام فرمود چون احتمال می‌دهیم قتل مستند به اینها نباشد حال ما برداشت کنیم که اگر قتل مستند به اینها بود قصاص می‌کردیم از روایت به دست نمی‌آید اگر عالم بودند شراب مستی می‌آورد و باعث قتل می‌شود قصاص دارد و اگر عالم نبودند قصاص ندارد. روایت اطلاق دارد و نمی‌توانیم حمل را بپذیریم.
 ثانیا: ایشان به عنوان تأیید مطرح می‌کند امام فرمود: «کان قوم یشربون» و این نشان می‌دهد روششان این بود که شراب می‌خوردند و تباعج می‌کردند.
 جوابش این است که نمی‌توانیم از این کار استمرار برای این چهار نفر بفهمیم گرچه ممکن است گفته شود عموما چنین بود که دو نفرها و چهارنفرهایی چنین می‌کردند اما نمی‌توانیم بگوییم همین چهار نفر هر دفعه مشروب می‌خوردند چاقو دست می‌گرفتند به جان هم می‌افتادند پس هر دفعه باید دو نفرشان کشته شده باشند در این صورت دیگر کسی نمی‌ماند.
 در مورد روایت دوم صحیحه که امام حکم به دیه دادند ایشان فرمودند محمول به این است که اینها قبل از شرب خمر چنین علمی نداشتند که بعد از شرب چاقو برمی‌دارند و آدم می‌کشند لذا امام فرمود دیه بدهند می ‌وییم اینهم شاهد می‌خواهد به چه قرینه‌ای می‌گویید اینجا قبلا علم نداشتند آنجا را می گویید علم داشتند هیچ شاهدی ندارد بنابراین این قول به تفصیل با این استدلالی که ایشان فرموده‌اند هیچ وجهی ندارد می‌ماند همان قول به عدم قصاص که جمعی از برگان از جمله مرحوم امام و نیز مرحوم شهید در مسالک [13] هم تأیید فرمودند زیرا در قصاص عمد قصد می‌خواهد و اینها از حال اختیار بیرون رفته بودند قصد و اراده نداشتند که بگوییم عن ارادة زده است یک نفر را کشته است پس قصاص منتفی است و آن روایت معتبره سکونی که دلالت بر قصاص می‌کرد معارض می‌شود با صحیحه محمد بن قیس که امام فرمود دیه بدهد حکم به قصاص نکرد تعارض می‌کنند و ترجیح با صحیحه است پس همانطور که امام فرمود «الاقرب والاحوط عدم القود» حکم به دیه مطابق با احتیاط است بقیه بحث برای فردا.
 وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین


[1] جامع السعادات 2: 242، ط دارالنعمان.
[2] جامع السعادات 2: 242، ط دارالنعمان.
[3] بحارالانوار 72: 243، ط بیروت.
[4] اعراف: 199.
[5] تفسیر مجمع البیان 4: 415، ط الاعلمی بیروت.
[6] التفسیر الصافی 2: 261، ط الهادی.
[7] تفسیر العیاشی 2: 43، ط العلمیة طهران.
[8] القلم: 4.
[9] مبانی تکملة المنهاج 2: 80، ط العلمیة.
[10] مبانی تکملة المنهاج 2: 80، ط العلمیة.
[11] وسائل الشیعة 29: 233، کتاب الدیات، أبواب موجبات ضمان، باب1، ح2، ط آل البیت.
[12] وسائل الشیعة 29: 233، کتاب الدیات، أبواب موجبات ضمان، باب1، ح1، ط آل البیت.
[13] مسالک الافهام 15: 165، ط مؤسسه معارف اسلامی.