درس خارج فقه استاد مقتدایی

89/01/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: كتاب القصاص (قصاص طرف حکم ثلث دیه از نظر تساوی یا عدم آن)
 تذکر اخلاقی:
 جای تأسف است هرچه می‌خواهیم لا اقل در درس‌های خود تلاش و کوشش کنیم که تعطیلی کم شود و درس‌ها بماند فایده‌ای ندارد.
 یک مسافرت خیلی ضروری به بوشهر و جزیره خارک برای بررسی حوزه‌های موجود آنجا و نیز حوزه‌های در حال احداث پیش آمد و رفتیم و سعی کردیم زود برگردیم اما آنجا می‌گفتند اگر عذر شما درس نبود ما نمی‌گذاشتیم برگردید ولی به هر حال آمدیم اینجا که امروز درس باشد اما با عدم حضور طلاب مواجهیم و این باعث تأسف است. درس‌های دیگر حوزه هم همین طور است حیف است آدم به درس‌های حوزه بی توجه باشد. من به یاد دارم اصفهان روز عید بود ظاهرا همان وقت تحویل سال نیز بود ما درس معالم می‌گفتم مشغول درس بودیم روز عید هم بود تعطیل نکردیم یکی از همان آقایانی که آن وقت درس معالم می‌آمد و درس خوان بود و خوب هم می‌فهمید بعدها رفت نجف از شاگردهای مرحوم آقای خویی بود در آن معجم رجال آقای خویی خیلی خدمت کرد. و الان هم جزء اساتید درس خارج حوزه است.
 مرحوم آقای گلپایگانی- خدا رحمتشان کند- ایام نوروز فقط دو روز عید و روز بعد از عید را تعطیل می‌کردند آنهم برای خاطر اینکه مسجد اعظم پر جمعیت و شلوغ بود رفت و آمد طلبه‌ها مشکل بود و الا می‌گفتند هیچ وجهی برای تعطیلی ندارد اما الان یک هفته ما قبول کردیم که تعطیل باشد هفته دوم هم این طور شد. به هر حال برای اینکه تعطیل نشده باشد و ما هم تابع تعطیلی قرار نگرفته باشیم شروع می‌کنیم.
 بحث فقهی:
 گفتیم اگر مردی زنی را کشت اولیاء دم می‌توانند مرد را در مقابل زن قصاص کنند و اگر زنی مردی را کشت اولیاء مرد می‌توانند زن را قصاص کنند. قصاص بین زن و مرد انجام می‌شود بالنص والفتوی. منتهی اگر مرد زنی را کشت و اولیاء زن خواستند مرد را قصاص کنند گفتیم باید نصف دیه بپردازند چون دیه زن نصف دیه مرد است و این مرد جنایتی که کرده است اندازه نصف نفس خودش است اولیاء دم نصف نفس مرد را طلبکارند اما می‌خواهند تمام نفس او را استیفا کنند پس باید نصف دیه بدهند و اگر زن مرد را کشت و اولیاء مرد بخواهند زن را قصاص کنند چیزی نباید بگیرند زیرا روایت فرمود «لا یجنی الجانی اکثر من نفسه» [1] جانی بیش از نفس خودش جنایت نمی‌کند حداکثر این است که خودش را بکشید نه اینکه نصف دیه را هم از او بگیرید تا اینجا بحث قصاص نفس بود و گذشت.
 مسأله2: قصاص اطراف:
 بحث امروز این است که آیا بین زن و مرد قصاص طرف ثابت می‌شود؟ اگر مردی دست یک زن را قطع کند دیه این دست به اندازه نصف دیه خود انسان است زنی که دست او قطع می‌شود اگر بخواهند دیه بپردازند نصف دیه زن ربع دیه مرد می‌شود اگر این زن بگوید این مرد دستم را قطع کرده است می‌خواهم به عنوان قصاص دست او را قطع کنم بلا شبهه جایز است یعنی همین طور که بین زن و مرد قصاص نفس ثابت بود قصاص عضو هم ثابت است زن می‌تواند مطالبه قصاص کند منتهی این بحث مطرح است که آیا دست مرد را که می‌خواهد قطع بکند باید چیزی هم بدهد. چون دیه دست زن یک ربع دیه مرد است اما دیه یک دست مرد نصف دیه مرد است؟ مثلا دیه مرد هزار دینار است دیه دست او پانصد دینار است اما پانصد دینار به اندازه کل دیه زن است و دیه دست زن که نصف دیه زن یعنی دویست و پنجاه دینار است می‌خواهد در مقابل دویست و پنجاه دینار دست مرد که دیه آن پانصد دینار است را قطع کند. آیا در قصاص عضو هم مثل قصاص نفس باید مازاد بدهد و قصاص بکند یا خیر؟
 یا اگر زنی دست مردی را قطع کرده است و مرد می‌خواهد به عنوان قصاص دست زن را قطع کند در آنجا که قصاص نفس بود گفتیم زن را به عنوان قصاص می‌کشند بدون اینکه چیزی از او بگیرند یعنی مازاد دیه نباید بگیرند آیا در قصاص عضو هم دریافت مازاد مطرح نیست؟ یا وقتی مرد می‌خواهد دست زن را قطع بکند می‌تواند بگوید یک دست مرد قطع شده است پانصد دینار است یک دست یک زن که قصاص می‌شود دویست و پنجاه دینار است پس مرد باید علاوه بر قطع کردن دست زن دویست و پنجاه دینار هم مازاد دریافت کند؟
 امروز در بخش رد بحث داریم یعنی اصل قصاص ثابت است اما آیا دریافت مازاد جایز است یا خیر؟ مورد بحث است.
 مشهور فقها قائل هستند که زن و مرد در قصاص اطراف تا ثلث دیه مرد مساوی هستند و بدون رد و پرداخت یا دریافت مازاد بین آنها قصاص ثابت است.
 اما اگر مورد قصاص طرف از ثلث دیه مرد بیشتر شود به تصف تبدیل می‌شود مثلا
 اگر مرد یک انگشت زن را قطع کند گرچه دیه یک انگشت مرد دو برابر دیه یک انگشت زن است. اما اگر زن خواست قصاص کند بدون اینکه مازاد بپردازد یک انگشت مرد را قطع می‌کند زیرا دیه یک انگشت مرد به اندازه ثلث دیه یک مرد نیست.
 و اگر زن یک انگشت مرد را قطع کند گرچه دیه یک انگشت مرد ده شتر است. اما اگر مرد بخواهد قصاص کند حق دریافت مازاد ندارد.
 و اگر زن دو انگشت مرد را قطع کند دیه هر انگشتی ده شتر است دو انگشت بیست شتر می‌شود این مرد می‌تواند بیست شتر بگیرد یا دو انگشت زن را قطع کند. اما خواست دو انگشت زن را به عنوان قصاص قطع کند نمی‌تواند بگوید دیه دو انگشت مرد بیست شتر است ولی دیه دو انگشت زن ده شتر است پس مرد که می‌خواهد دو انگشت زن را قطع کند باید ده شتر مازاد دریافت کند. زیرا وقتی به ثلث نرسید دیه انگشتان زن و مرد مساوی است.
 و اگر زن سه انگشت یک مرد را قطع کرده باشد این مرد می‌تواند در مقابل سه انگشت خود سه انگشت زن را قطع کند و دیه آن سی شتر است هنوز به ثلث نرسیده است حق دریافت مازاد ندارد.
 اگر زن چهار انگشت مرد را قطع کرد این زن اگر بخواهد قصاص بکند اینجا چون دیه چهار انگشت از ثلث بیشتر است به نصف تبدیل می‌شود یعنی گرچه چهار تا انگشت زن قطع شده است اما در مقابل می‌تواند فقط دو انگشت مرد را قصاص کند و اگر بخواهد دیه بگیرد می‌تواند بیست نفر شتر دیه بگیرد چون به نصف تبدیل شد و بر این حکم نص و فتوی دلالت دارد. یعنی تا ثلث خلاف قاعده است و هم در قصاص و هم در دیه مساوی هستند اما از ثلث به بالا دیه زن نصف دیه مرد می‌شود و اگر بخواهد قصاص بکند به اندازه نصف قصاص می‌کند.
 مشهور فقهاء همین قول را پذیرفته‌اند که تا یک سوم مساوی است و از خود یک سوم و بالاتر نصف می‌شود.
 دلیل مسأله:
 روایات و احادیث زیادی دلالت بر حکم دارد که برای نمونه یک روایت را می خوانیم.
 صحیحه ابان ابن تغلب [2] «قال قلت لابی عبدالله(ع) ما تقول فی رجل قطع اصبعا من اصابع المرئة» ابان بن تغلب می‌گوید از امام پرسیدم چه می‌فرمایید درباره مردی که یک انگشت زنی را قطع کرده است «کم فیها؟» چقدر دیه دارد؟ «قال» امام در جواب فرمودند «عشرة من الابل» یک انگشت زن را قطع کرده است اگر زن بخواهد دیه بگیرد با دیه مرد مساوی است و دیه یک انگشت مرد ده نفر شتر است باید به زن ده شتر بدهد «قلت قطع اثنتین» عرض کردم اگر دو انگشت یک زن را قطع کرده باشد؟ «قال عشرون» فرمود بیست نفر شتر دیه آن است «قلت قطع ثلاثا» سه تا انگشت زنی را قطع کرده است «قال ثلاثون» امام فرمود باید سی نفر شتر بدهد «قلت قطع اربعا» راوی حدیث ابان ابن تغلب است و خودش از علما است می‌داند مسأله را یکی یکی می‌رود جلو می‌خواهد به نتیجه برسد «قلت قطع اربعا» می‌گوید پرسیدم اگر مردی چهار انگشت یک زن را قطع کرده باشد دیه آن چقدر است؟ اینجا که از ثلث بالاتر می‌رود «قال علیه عشرون» امام فرمود بیست نفر شتر دیه آن است «قلت» ابان ابن تغلب می‌گوید من عرض کردم «سبحان الله یقطع ثلاثا فیکون علیه ثلاثون» سه تا انگشت قطع کرده است سی نفر شتر باید دیه بدهد «ویقطع اربعا فیکون علیه عشرون؟» حال چهار انگشت قطع کرده است باید بیست نفر شتر بدهد؟ «ان هذا کان یبلغنا» می‌گوید این حرف سابقه دارد ما شنیده بودیم «ونحن بالعراق» در کوفه بودیم این مسأله را شنیدیم «فنبرء ممن قال» از آن کسی که این حرف را مطرح می‌کرد بیزاری می‌جستیم و می‌گفتیم نزن این حرفها را این حرفها با اسلام جور نیست که سه انگشت قطع کند سی نفر شتر دیه بدهد اما وقتی چهار انگشت قطع کرد بیست نفر شتر «ونقول» و می‌گفتیم «الذی جاء به شیطان» این حکم امام ما نیست این حکم، حکم شیطان است نه حکم اسلام «فقال» امام صادق(ع) در جواب فرمود «مهلا یا ابان» یعنی اسکت بی‌جهت حرف نزن نگو هذا حکم الشیطان «هذا حکم رسول الله(ص)» این حکم رسول خدا است سپس امام در مورد دلیل اینکه اگر سه انگشت را قطع کرد سی نفر شتر دیه دارد و اگر چهار انگشت را قطع کرد بیست نفر شتر دیه دارد فرمود «ان المرئة تعاقل الرجل الی ثلث الدیة» بین مرد با زن تا ثلث دیه تساوی ثابت است «فاذا بلغت الثلث رجعت الی النصف» وقتی به ثلث رسید به نصف برمی‌گردد «یا ابان انک اخذتنی بالقیاس» امام فرمود اینکه تو تعجب کردی و گفتی سبحان الله ما برائت جستیم از قائل این قول و گفتیم هذا حکم الشیطان برای این است که تو قیاس کردی و پیش خود گفتی اگر قطع یک انگشت ده نفر شتر و دو انگشت بیست نفر شتر و سه انگشت سی نفر شتر دیه دارد پس اگر چهار انگشت را قطع کرد باید دیه‌اش چهل نفر شتر باشد لذا وقتی شنیدی بیست نفر شتر برا چهار انگشت تعجب کردی چون خلاف قیاس بود «والسنة اذا قیست محق الدین» اگر سنت را بخواهیم با قیاس ثابت کنیم دین از بین می‌رود.
 یکی از چیزهایی که در اسلام نمی‌شود به آن تمسک کرد قیاس است. اهل تسنن قیاس می کنند ولی شرع اسلام و تشیع امام صادق(ع) و ائمه ما قیاس را رد کردند.
 این روایت را مشایخ ثلاث نقل کردند از نظر سند صحیحه است مرحوم کلینی [3] در کافی نقل می کند مرحوم شیخ [4] در تهذیب روایت را آورده است مرحوم صدوق [5] در من لا یحضر روایت را نقل کرده است. و بزرگان به او تمسک کردند مورد عمل و مورد فتوی فقهاء است.
 حکم خود ثلث دیه:
 قول اول: تاکنون مطرح شد که نظر مشهور این است که بر اساس روایات تا ثلث دیه بین زن و مرد تساوی است و همچنین از حکم مشهور و استفاده آن از روایت ابان دانستیم که در مورد خود ثلث دیه هم نظر مشهور بر تساوی زن و مرد است.
 قول دوم: از کلام مرحوم شیخ ممکن است برداشت شود که تا یک سوم حتی خود یک سوم مساوی حساب می‌شود و از بالاتر از یک سوم نصف می‌شود. مرحوم شیخ در نهایه [6] می‌فرماید مادامی که تجاوز از ثلث نکرده است مساوی هستند «اذا تجاوز عن الثلث یرجع الی النصف» پس در ثلث اگر یک جنایتی واقع شد که دیه آن ثلث دیه است جون رسید به ثلثل روی قول مشهور می‌گویند یرجع الی النصف اما روی قول مرحوم شیخ می‌گوید نه مساوی هستند. پس فرق بین مشهور و قول مرحوم شیخ در خود ثلث است که اگر جنایت به مقدار ثلث دیه رسید مشهور می‌گویند یرجع الی النصف مرحوم شیخ می‌فرماید چون هنوز تجاوز نکرده است مساوی هستند دلیلش را با روایات دیگری که در این باب هست فردا ان شاء الله.
 وصلی الله علی سیدنا محمد وآل محمد


[1] وسائل الشیعة 29: 83، کتاب القصاص، ابواب قصاص نفس، باب33، ح10، ط آل البیت: «عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله (عليه السلام) في المرأة تقتل الرجل، ما عليها؟ قال: لا يجني الجاني على أكثر من نفسه.»
[2] وسائل الشیعة 29: 352، کتاب الدیات، ابواب دیات الاعضاء، باب44، ح1، ط آل البیت.
[3] الکافی 7: 299، ح6، ط دارالکتب الاسلامیة.
[4] تهذیب الاحکام 10: 184، ح719، ط دارالکتب الاسلامیة.
[5] من لا یحضره الفقیه 4: 118، ح5239، ط جماعة المدرسین.
[6] النهایة : 773، ط دارالکتاب العربی: «ويقتصّ للرّجل من المرأة، وللمرأة من الرّجل ويتساوى جراحهما ما لم يتجاوز ثلث الدّية. فإذا بلغت ثلث الدّية نقصت المرأة وزيد الرّجل. وإذا جرح الرّجل المرأة بما يزيد على الثّلث، وأرادت المرأة أن تقتصّ منه، كان لها ذلك، إذا ردّت عليه فضل ما بين جراحتيهما. وإن جرحت المرأة الرّجل، وأراد أن يقتصّ منها، لم يكن له عليها أكثر من جراحة مثلها، أو المطالبة بالأرش على التّمام.»