درس خارج فقه استاد مقتدایی

88/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: كتاب القصاص (قتل با دو جنایت توسط یک جانی:)
 گفتیم در مورد عقوبت کسی که چند جنایت منجر به مرگ روی یک نفر انجام داد؛ چهار قول است، سه قول [1] با استدلال آنها مطرح شد.
 اکنون قبل از بیان قول چهارم یک بررسی کوتاه از سه قول انجام می دهیم تا ببینیم کدام یک ترجیح دارد. لذا می‌گوییم؛
 استدلال قول اول اطلاق آیات [2] بود و استدلال قول دوم صحیحه ابی عبیدة بن حذاء [3] بود و دلیل قول سوم دو صحیحه محمد قیس [4] و حفص بن البختری [5] بود.
 جمع بین روایات
 اکنون برای جمع بین روایات و آیات می‌گوییم آیات مطلق بود و می‌فرمود تداخل نیست ولی این اطلاق قابل تخصیص است یعنی اگر روایتی پیدا کنیم که بگوید در یک جایی تداخل هست می‌توانیم مخصص آیه قرار بدهیم.
 مستند قول دوم صحیحه عبیده بن حذاء بود و مستند قول سوم دو صحیحه بود. پس در مجموع سه روایت داشتیم.
 1- صحیحه عبیدة بن حذاء صریح در عدم تداخل است مثلاً در یک مورد فرمود «لو کان ضربه ضربتین فجنت الضربتان جنایتین» اگر دو ضربه زد هر ضربه‌ای هم یک جنایتی ایجاد کرده مثلاً با یک ضربه دست را قطع کرد و با ضربه‌ای دیگر پا را قطع کرد «لالزمته جنایة ما جنتا» الزام می‌شود به هر جنایتی که کرده «کائنا ما کان» عقوبت می‌شود یعنی دست را قطع کرده است در مقابل دستش را قطع می کنند پا را هم قطع کرده است در مقابل پا را هم قطع می‌کنند و بعد یک استثناء می‌آورد «الا ان یکون فیهما الموت» مگر اینکه یکی از این دو جنایت منتهی به مرگ شده باشد به اینگونه که با یک ضربه دست را قطع کرد با ضربه دوم او را کشت موت در کار آمد اینجا هرکدام جداگانه قصاص ندارد «فیقاد به ضاربه بواحدة» با یکی از این دو ضربه که موجب مرگ شد قصاص می‌شود «وتطرح الاخری» آن یکی که دست را قطع کرد طرح می‌شود.
 ملاحظه می‌فرمایید روایت از نظر سند صحیحه است و صریح در تداخل است از آن طرف دلیل قول سوم دو روایت صحیحه بود صحیحه محمد بن قیس می‌گوید اگر جنایتها متفرق است هرکدام نسبت به خودش قصاص می‌شود تداخل نیست سؤالش این بود که شخصی ضربه‌ای زده چشم کسی را درآورده دو تا گوشش را قطع کرده زبانش گرفتگی پیدا کرده است نطقش را از دست داد بعد هم او را کشت امام اینطور فرمود «ان کان فرق ذلک» اگر این جنایت‌ها را یکی یکی و جدا جدا انجام داد یکبار چشم را درآورد یکبار دست را قطع کرد یکبار گوشها را برید «اقتص منه ثم یقتل» اول قصاص طرف می‌کنیم و بعد اعدام می‌شود یعنی تداخل نیست.
 با توجه به اینکه هر دو روایت ابن حذاء و محمد بن قیس صحیحه هستند و دو حکم متضاد دارند تعارض به وجود می‌آید اگر بین اینها جمع دلالی ممکن باشد مثلاً یکی مطلق و یکی مقید باشد تقیید می‌زنیم یا یکی عام و یکی خاص باشد تخصیص می‌زنیم یا یکی ظاهر و دیگری نص و صریح باشد ظاهر را حمل بر نص می‌کنیم در حالی که هیچکدام نیست یعنی هر دو نص و هر دو عام یا هر دو مطلق است پس جمع دلالی ممکن نیست چون هیچ یک از موارد جمع دلالی نظیر مشهور و غیره وجود ندارد فقط صحیحه ابو عبیدة مخالف کتاب است پس کنار می‌رود و قابل عمل نیست اما آن دو روایت حفص بن غیاث و محمد بن قیس در یک بخش موافق کتاب است که فرمود «العین بالعین والاذن بالاذن والسن بالسن النفس بالنفس» تداخلی نداشت در این بخش چند جنایت با چند ضربه انجام شد. این روایت موافق با کتاب است پس اخذ به این دو صحیحه می‌کنیم «وتطرح الاخری» آن روایت صحیحه ابی عبیدة حذاء را می‌گذاریم کنار می‌گوییم قابل عمل نیست پس دلیل قول دوم که می‌گفت تداخل مطلقا باطل شد اکنون ما هستیم و بخش دیگر از روایت که می‌گوید اگر با یک ضربه بود تداخل می‌شود و با صریح آیات قرآن مخالف است در اینجا می‌گوییم چون آیه اطلاق دارد می‌شود مخصص برای او بیاوریم این روایت هم روایت صحیح و صریح و روشن است پس موجب تخصیص آیه می‌شود در نتیجه قول سوم در می‌آید که اگر بنحو تفرقه این جنایات را انجام داد اول قصاص طرف می‌شود «ثم یقتل» یعنی تداخل نیست قرآن هم همین را می‌‌گوید اما اگر با ضربه واحده هم فرق را شکافته هم عقل را از بین برد هم چشم را از بین برد همه این جنایتها با یک ضربه بود می‌گوید قصاص جدا جدا ندارد اما قرآن می‌گوید قصاص دارد ما این روایت را در این بخش که به ضربه واحده این جنایات واقع شده مخصص آیه قرار می‌دهیم آیه ابتدا به طور مطلق می‌گوید «الانف بالانف الاذن بالاذن العین بالعین» [6] به استناد روایت می‌گوییم الا اینکه اینها با یک ضربه باشد که اگر با یک ضربه شد و بعد از آن هم قتل آمد قصاص جدا جدا ندارد.
 همین قول سوم را که تفصیل می‌داد مرحوم شیخ در نهایه [7] پذیرفت و مرحوم محقق [8] در شرایع فرمود «هو الاقرب» مرحوم شهید [9] در مسالک فرمود «لعله اقوی».
 اقول: به نظر می‌آید این قول سوم استدلال خوبی هم دارد یک بخش از آن مطابق قرآن است یک بخش تفصیل هم مخصص قرآن واقع می‌شود نتیجتا تا اینجا قول سوم می‌شود قول حق که مستند آن هم آیات قرآن می‌شود.
 قول چهارم: تفصیل دوم: اگر ضربات متوالیا انجام شد قصاص طرف ندارد یعنی تداخل می‌شود اما اگر ضربات متفرق بود تداخل نیست و قصاص طرف انجام می شود خود امام در تحریر [10] قول چهارم را ترجیح دادند و با بیان مثالی فرمودند «کمن اخذ سیفا» مثل کسی که یک شمشیر دست می‌گیرد «وقطع الرجل اربا اربا» و بر یک انسان می‌زند تکه تکه می‌کند پشت سرهم می‌زند به دست یکی به پا یکی به چشم و تکه تکه می‌کند ضربات متوالیه است در این صورت «فیدخل قصاصها فی قصاص النفس» این اجزا جداگانه قصاص نمی‌شود فقط یک قصاص نفس انجام می‌شود «وبینما اذا کانت متفرقة کمن قطع یده فی یوم وقطع رجله فی یوم آخر وهکذا الی ان مات فلم یدخل قصاصها فی قصاصها» اما اگر ضربات متفرق بود مثلا در یک روز دست را قطع و روز دیگر پا را قطع کرد تا اینکه یک روز هم او را کشت در این صورت قصاص طرف با قصاص نفس تداخل ندارد.
 امام می‌فرماید «لا یبعد اوجهیة الاخیر» بعید نیست این قول چهارم اوجه باشد یعنی قصاص اطراف داخل در قصاص نفس نیست اما دلیل اوجیهت در نزد امام(ره) معلوم نیست چون یا باید به آیات قرآن استناد کنیم که گفتیم آیات صریحا بنحو اطلاق دلالت بر عدم تداخل دارد سه روایت صحیحه هم داشتیم که گفتیم اینها با هم معارضند روایت صحیحه ابی عبیده را کنار گذاشتیم آن دو هم ترجیح داشت فقط یک راه می‌ماند که روایت محمد بن قیس را یک توجیهی در آن بکنیم که بتواند دلیل این قول چهارم باشد.
 امام(ع) فرمود «ان کان فرق ذلک اقتص منه ثم یقتل وان کان ضربه ضربة واحدة» بگوییم مراد از «ضربة واحدة» یعنی پشت سرهم یعنی اگر به فرمایش امام شمشیر را دست گرفت پشت سرهم شروع کرد اربا اربا قطعه قطعه کرد حکم یک ضربه دارد ضربه ضربة واحده است در مقابلش ضربه متفرقه است که امروز دستش را قطع کرد فردا پایش را قطع کرد پس فردا یک جای دیگر را قطع کرد این ضربه واحده به متوالیا توجیه می‌شود. اگر اینطور معنی کنیم این قول چهارم [قول امام خمینی(ره)] دلیل پیدا می کند که اگر ضربه واحده شد یعنی متوالی شد قصاص طرف نداریم اما اگر متفرق شد قصاص طرف و بعد هم قصاص نفس و بعید نیست این توجیه مؤیدی هم داشته باشد زیرا در سؤال راوی آمده است «فی رجل فقع عین رجل» از امام می‌پرسد شخصی چشم کسی را کور کرد «وقطع انفه» بینی او را هم برید «واذنیه» دوتا گوشش را هم برید «ثم قتله» امام فرمود اینکارهایی که کرد اگر بنحو تفرقه و جدا جدا بود اول قصاص عضو می‌شود بعد «یقتل» و اگر ضربه، ضربه واحده بود که هم چشم را کور بکند هم دو تا گوش را قطع بکند ممکن نیست مگر اینکه مراد امام(ع) از ضربه واحده همان ضربه متوالی و پشت سر هم باشد که به منزله یک ضربه است چون اگر یک ضربه به مغز بزند نمی‌تواند دو تا گوش را قطع کند چشم را کور کند بینی را قطع بکند پس ضربه واحده یعنی ضربه‌ای که پشت سر هم و بلافاصله وارد شود.
 البته یک مقدار مشکل است روایت را به این معنی حمل کنیم و لذا خود امام در ذیل می‌فرماید «والمسألة بعد مشکلة» ولی این مسأله مشکل است بنابراین امام آن سه قول اول را قبول نکردند و در مورد قول چهارم (تفصیل دوم) می‌فرماید شاید وجیه‌ترین قول این باشد در عین حال می‌فرماید مسأله مشکل است ولی ما در استدلال به اینجا رسیدیم که قول سوم اقوی است.
 وصلی الله علی سیدنا محمد وآل محمد


[1] قول به عدم تداخل مطلقا، قول به تداخ مطلقا، تفصیل اول اگر چند جنایت با یک ضربه وارد شد تداخل میشود و اگر چند جنایت با چند ضربه وارد شد تداخل نیست.
[2] مائده(5): 45؛ بقره(2): 194.
[3] وسائل الشعیة 29: 366، کتاب الدیات، ابواب دیات منافع، باب7، ح 1، ط آل البیت.
[4] وسائل الشعیة 29: 112، کتاب القصاص، ابواب قصاص نفس، باب51، ح1، ط آل البیت.
[5] وسائل الشعیة 29: 112، کتاب القصاص، ابواب قصاص نفس، باب51، ح2، ط آل البیت.
[6] مائده(5): 45.
[7] النهایة 771، ط قدس محمدی.
[8] شرایع الاسلام 4: 977، ط استقلال طهران.
[9] مسالک الافهام 15: 99، ط المعارف الاسلامیة.
[10] تحریر الوسیله 2: 516، ط اسماعیلیان.