درس خارج فقه استاد مقتدایی

88/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: كتاب القصاص (قتل با دو جنایت توسط یک جانی:)
 گفتیم اگر یک نفر بر شخصی دو جنایت منجر به مرگ وارد کرد، در حکم عقوبتش اگر دیه باشد فقهاء بالاتفاق قائل به تداخلند و اگر عقوبت قصاص باشد چهار قول مطرح است:
 1- تداخل مطلقاً.
 2- عدم تداخل مطلقاً.
 3- تفصیل اول: اگر با یک ضربه دو جنایت وارد شود تداخل و اگر با دو ضربه باشد تداخل نمی‌شود.
 4- تفصیل دوم: اگر دو جنایت با دو ضربه متوالی و پشت سر هم باشد تداخل است و اگر با دو ضربه با فاصله باشد تداخل نیست.
 در بحث امروز قبل از بیان ادله اقوال باید محل نزاع را مشخص کنیم؛
 تحریر محل نزاع
 همه فقهاء اتفاق دارند که دو فرض از محل بحث خارج است.
 فرض اول: آنجایی که یک جنایت انجام می‌دهد و آن جنایت سرایت به نفس می‌کند و موجب قتل می‌شود [1] مثلا هر دو پا یا یک پای کسی را قطع کرد و معالجه مؤثر نشد آلوده و چرکین شد و به قلب رسید و مجنی علیه مرد اینجا گرچه فی الواقع دو جنایت انجام شد یعنی پا را قطع کرد و بعد منتهی به مرگ شد اما عرف دو جنایت حساب نمی‌کند که وقتی بخواهیم قصاص بکنیم اول پای جانی را قطع کنیم و بعد اعدام شود بلکه یک جنایت حساب می‌شود. نظیر این است که وقتی سر کسی را برید هم سرش را جدا کرد هم مجنی علیه مرد در اینجا نمی‌‌گوییم دو جنایت انجام شد.
 فرض دوم: آنجایی که دو جنایت انجام شد اما فاصله زمانی دارد مثلاً دست کسی را قطع کرد و مجنی علیه معالجه کرد و دستش خوب شد و در فرصت بعد جانی او را کشت این مورد نیز از محل بحث خارج است زیرا دو جنایت و دو حکم مستقل داشتن روشن است که هر یک قصاص یا دیه مربوط به خود را دارد.
 بحث ما یک حد وسط بین این دو فرض است نه آن فرض اولی است که در حقیقت یک جنایت است نه این فرض دوم که واقعا دو جنایت است و هیچ ربطی بهم ندارد.
 محل بحث اینجاست که مثلاً دست کسی را قطع کرد بعد هم او را کشت نه در حدی که دستش خوب شده باشد حداکثر امروز دست او را قطع کرد فردا هم او را کشت دو جنایت واقع شد که یکی منتهی به مرگ شد گفتیم در مسأله چهار قول است:
 قول اول: عدم التداخل مطلقا: هیچ تداخلی در کار نیست هر کدام از این دو جنایت حکم خودش را دارد.
 دلیل قول اول:
 1- قرآن: می‌فرماید [2] «وکتبنا علیهم فیها» در تورات برایشان نوشتیم که «إن النفس بالنفس» یک نفس در مقابل یک نفس قصاص می شود «والعین بالعین» چشم در مقابل چشم قصاص می‌شود «والانف بالانف» بینی در مقابل بینی قصاص می‌شود «والاذن بالاذن» اگر گوش کسی را برید گوشش را به عنوان قصاص می‌برند «والسن بالسن» دندان کسی را شکست دندانش را می‌شکنند «والجروح قصاص» بطور کلی هر جرحی قصاص دارد.
 اطلاق این آیه می‌گوید مثلا «والعین بالعین» وقتی جانی چشم مجنی علیه را کور کرد در مقابلش چشم جانی به عنوان قصاص کور می‌شود چه اینکه جانی بعد از کور کردن چشم مجنی علیه جنایت دیگری بر او کرده باشد یا خیر؟ لذا می‌گوییم کسی که اول چشم مجنی علیه را کور کرد بعد هم او را کشت به اقتضای «والعین بالعین» چشم جانی به عنوان قصاص کور می‌شود و به اقتضای «النفس بالنفس» هم جانی به عنوان قصاص کشته می‌شود یعنی ظهور صدر آیه می‌گوید تداخلی در کار نیست و نیز ذیل آیه که بطور کلی می‌فرماید «وفی الجروح قصاص» برای قول اول یعنی عدم تداخل مطلقا قابل تمسک است.
 2- قوله تعالی [3] «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدی علیکم» کسی که با تجاوز ظلما عدوانا ظلمی به شما انجام داد شما مجازید مثل آن را درباره او انجام بدهید این همان قصاص است قصاص متابعت کردن از فعل جانی است هر کاری او کرده باشد عین آن را با او انجام می‌دهند مثلاً اگر دست کسی را قطع کرد دستش را قطع می‌کنند اعتداء اول در آیه به معنای عدوان و ظلم است. تجاوز از حق و تجاوز از شرع است. اما اعتداء دوم تجاوز و ظلم و عدوان نیست بلکه قصاص است حقی است که شارع داده است و چون متابعت از آن تجاوز محسوب می‌شود به قرینه تجاوز اولی از متابعت دومی به عنوان اعتداء یاد کرده است کاری که او عدوانا کرد مثلش را با او انجام دهید پس اگر امروز جانی دست مجنی علیه را قطع کرد محکوم به مثل می‌شود که دستش باید قطع شود و اگر فردا او را کشت باز محکوم به مثل است و باید کشته شود. ربطی بهم ندارد که بگوییم اعتدای اول با اعتدای دوم تداخل می‌کند بلکه اطلاق آیه می‌گوید اعتدای اول به قوت خود باقی است به اقتضای خودش تجاوز اولی اقتضا می‌کند قصاص را دومی هم اقتضا می‌کند قصاص را. اطلاق این آیات دلیل است که بر اینکه هر کدام از این جنایت‌ها قصاص جداگانه دارد.
 3- استصحاب: مرحوم شهید [4] می‌فرماید با جنایت اول «ثبت القصاص» یعنی حکم شرعی این است که در مقابل این قطع ید دست جانی قطع شود فردا که مجنی علیه را کشت شک می‌کنیم آیا بعد از جنایت به نفس حکم قصاص جنایت به عضو از بین می‌رود که فقط قصاص نفس بکنیم و بگوییم تداخل شد یا قصاص عضو به قوت خودش باقی است؟ در اینجا استصحاب می‌گوید حکم قصاص دیروز همچنان باقی است پس حکم قصاص جنایت اولی را با استصحاب ثابت می‌کنیم و حکم جنایت دومی هم که موضوع آن معین است. پس می‌گوییم دوتا قصاص دارد اول در مقابل اینکه دست او را قطع کرد دستش را قطع می‌کنیم بعد هم در مقابل قتل نفس قصاص نفس می‌کنیم پس تداخل وجهی ندارد.
 قول دوم تداخل مطلقا: هرجا جنایتی واقع شد و پشت سر آن قتل واقع شد آن جنایت قبلی در جنایت نفس تداخل می‌کند چون وقتی کشته می‌شود نیازی نیست اول دستش را ببریم یا گوشش را ببریم یا چشمش را کور بکنیم بعد همان جنایت اقوی و اشد را به عنوان قصاص در او ایجاد کنیم.
 دلیل قول دوم:
 1- «صحیحه ابی عبیده حذاء [5] عن ابی جعفر(ع) سأله عن رجل ضرب رجلا بعمود فسطاط علی راسه ضربة واحدة» از امام پنجم امام باقر(ع) سوال شد شخصی با آن چوبی که وسط خیمه می‌گذارند (عمود) و بقاء آن چادر به این چوب است بر سر کسی کوبید «فاجافه بجوف» استخوان سر را شکافت «حتی وصلت الضربه الی الدماغ» و به مغز رسید «فذهب عقله» عقل مجنی علیه زائل و دیوانه شد؛ حکم چیست؟
 اینجا دو جنایت مطرح است؛
 1- شجاج [6] در سر.
 2- ذهاب عقل.
 «قال ان کان المضرب لایعقل منها اوقات الصلاة» امام فرمود مضروب را امتحان کنند ببینند عقلش بطور کلی از بین رفته یا نه اگر اوقات صلواة را نمی‌شناسد «ولایعقل ما قال ولا ما قیل فیه» حرفی که خودش می‌زند نمی‌فهمد چه می‌گوید حرفهایش روی پایه و اساسی نیست و حرفی هم که به او می‌زنند تشخیص نمی‌دهد؛ معلوم می شود عقلش از بین رفته «فانه ینتظر به سنة» در این صورت تا یک سال مهلت می‌دهند ببینند عقل بر می‌گردد یا نه «فان مات فیما بینه وبین السنة» اگر تا رسیدن یک سال از دنیا رفت «اقید به ضاربه» جانی را به عنوان قصاص اعدام می‌کنند گرچه دو جنایت بود ولی تداخل می‌کند و یک قصاص کافی است «وان لم‌یمت فیما بینه وبین السنة» اگر در طول یک سال نمرد «ولم یرجع الیه عقله» عقلش هم برنگشت «اغرم ضاربه الدیة فی ماله لذهاب عقله» جانی محکوم می‌شود یک دیه کامل برای ذهاب عقل بپردازد «قلت فما تری علیه فی الشجة شیئا؟» روای می‌گوید عرض کردم دو جنایت وارد شد یعنی یکی ضربه و دیگری ذهاب عقل بود آیا شما برای شجه و آن ضربتی که زده بود بر او چیزی نمی بینید؟ که فقط برای ذهاب عقل (همان جنایت دومی) حکم دادید؟ «قال لا» امام فرمود برای شجه غرامتی نمی‌گوییم «لانه انما ضرب ضربة واحدة» یک ضربه‌ای زده که «جنت الضربة جنایتین» آن ضربه دوتا جنایت را محقق کرد یکی شکاف سر و شکستن استخوان و دیگری ذهاب عقل «فالزمته اغلظ الجنایتین» و ما حکم جنایت شدیدتر را صادر کردیم و چون دیه کامل را گفتیم برای شکافت سر غرامتی نباید بدهد «ولو کان ضربه ضربتین» اما اگر دو ضربه بر او وارد می‌کرد «فجنت الضربتان جنایتین» و با دو ضربه دو جنایت محقق می‌شد «لالزمته جنایة ما جنتا» الزام می‌شد جنایتی را که انجام داده است «کائنا ما کان» اگر دو جنایت بود باید قصاص هر دو را بدهد «الا ان یکون فیهما الموت» مگر اینکه یکی از این دو جنایت منتهی به مرگ بشود که در آن صورت تداخل می‌کند «وتطرح الاخری» و به خاطر جنایتی که منتهی به مرگ نشد قصاص نمی‌شود «فیقاد به ضاربه» جانی قصاص می‌شود «فان ضربه ثلاث ضربات واحدة بعد واحدة فجمیع ثلاث جنایات» امام یک مثال دیگر مطرح کردند که اگر سه ضربه زده بود و با هر کدام هم یک جنایت انجام می‌‌شد «الزمته جنایة ما جنت الثلاث ضربات کائنات ما کانت ما لم یکن فیها الموت» اگر هیچکدام از این سه ضربه منجر به مرگ نشد سه ضربه سه جنایت است و سه قصاص دارد مثلاً دست را قطع کرده است چشم را کور کرده است پا را شکسته است هر یک قصاص مستقل دارد اما اگر یکی منتهی به مرگ شد آن دو تا ساقط می‌شود فقط همانکه منتهی به مرگ است قصاص دارد «قال فان ضربه عشر ضربات» اگر ده تا ضربه هم بزند اگر این جنایات منتهی به مرگ نشود «الزمته تلک الجنایة التی جنته العشر ضربات» اینها هر کدام قصاص مستقل دارد اما آنوقتی که منتهی به مرگ شود تداخل می‌شود و فقط قصاص نفس دارد.
 ملاحظه می‌فرمائید صحیحه دلیل بر این است که اگر به مرگ منتهی شود تداخل می‌شود.
 دلیل قول سوم برای فردا.
 وصلی الله علی سیدنا محمد وآل محمد


[1] بیان نمونه در متن فقط جهت مثال است وگرنه برای این فرض اول مثال‌های زیادی قابل تصور است.
[2] مائده(5): 45.
[3] بقره(2): 194.
[4] مسالک الافهام 15: 95، ط المعارف الاسلامیة.
[5] وسائل الشعیة 29: 366، کتاب الدیات، ابواب دیات منافع، باب7، ح 1، ط آل البیت.
[6] اصطلاحاً به زخم ایجاد شده در بدن جرح می‌گویند و به زخم ایجاد شده در سر و صورت شجاج می‌گویند شجه زخمی است که به صورت و سر وارد می‌شود و جمع شجه شجاج است. منه دام ظله