درس خارج فقه استاد مقتدایی

88/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: كتاب القصاص(اشتراک در جنایت حکم دو جنایت غیر مستقل)
 گفتیم اگر دو جنایت از ناحیه دو جانی مستقل به شخصی وارد شود برای مثال؛ اگر یکی دست را قطع کرد و دومی پا را قطع کرد [1] و جنایت دست خوب شد و جنایت پا منجر به مرگ شد اینجا علی القاعده قصاص به عهده کسی که جنایتش خوب شد نیست. زیرا اگر مرگی هم اتفاق بیفتد مستند به قطع دست نیست و حکم قطع دست همان حکم جارح است نه قاتل که یا قصاص عضو دارد و یا دیه عضو. اما کسی که جنایتش منتهی به مرگ شد قاتل حساب می‌شود قصاص دارد و یقتل قصاصا.
 فقط مرحوم محقق [2] در مورد قصاص جنایت منتهی به مرگ فرمود «یقتل بعد رد دیة» یعنی آن دیه‌ای که مجنی علیه از جارح گرفته بود به قاتل بر می‌گردد و قاتل قصاص می‌شود.
 مرحوم علامه [3] در قواعد بر این فتوی اشکال گرفت. وجه اشکال آن هم این بود که ما بر اساس آیه قرآن و روایاتی که داریم می‌گوید «النفس بالنفس» [4] یک انسان در مقابل یک انسان حالا ممکن است یکی از آنها اعلم دهر باشد و دیگری بیسواد باشد مثلاً اگر یک کارگر بیسواد یک مهندس یا یک آیت الله را کشته باشد قصاصش می‌کنیم ولو آن یک عالم بود این یک بیسواد یک آدم لاغراندام کوچک یک آدم قوی چاق قد بلندی را کشته است قصاصش می کنیم یا آن آدم چاق و قوی زده آن لاغر را کشته فرق نمی‌کند.
 مرحوم شهید [5] در مسالک طرفین اشکال را مطرح کرد و اظهار نظر نکرد مثل اینکه برایشان اشکال باقی بوده.
 صاحب جواهر [6] اول کلام محقق را تأیید کرد و بعد اشکال علامه را پذیرفت.
 مرحوم امام [7] فرمود «اقرب عدم الرد» است.
 مرحوم آقای خویی [8] هم فرمود «لا یبعد عدم الرد» بعید نیست که بگوییم رد نباید بشود.
 اقول: به نظر ما هم حق همین است.
 مرحوم آقای خویی در تضعیف دلیل قائلین به رد دیه قبل از قصاص می‌فرماید یک روایت هم داریم گرچه دلالتش خوب است اما از نظر سند ضعیف است لذا نمی‌شود به آن اعتماد کرد.
 اکنون این روایت را مورد بررسی قرار می‌دهیم؛
 «سورة بن کلیب [9] عن ابی عبدالله(ع) قال سئل عن رجل قتل رجلا عمدا» از امام صادق در مورد شخصی که عمدا یک نفر را کشت پرسیدند «وکان المقتول اقطع الید الیمنی» مقتول دست راست نداشت همین فرض ماست که یک شخصی با قطع کردن پای انسانی ا را کشته است و اینکه مرد دستش قبلاً قطع شده بود «فقال» امام در جواب تفصیل دادند و فرمودند «ان کان قطعت یده فی جنایة جناها علی نفسه» این دستی که نداشت و قطع شده بود اگر در اثر جنایتی که خودش انجام داد به خودش دستش قطع شد مثلاً با برق کار می‌کرد برقکاری جوشکاری یا سر یک دستگاهی کار می‌کرد دستش رفت زیر آن دستگاه دستش قطع شد [10] «او کان قطع ظلما» یا اینکه شخص دیگری دست او را ظلما قطع کرده بود «فاخذ دیة یده من الذی قطعها» و او دیه‌اش را گرفت. امام در بیان حکم فرمود «فان اراد اولیائه ان یقتلوا قاتله» اگر اولیاء دم می‌خواهند این قاتل را قصاص کنند «ادوا الی اولیاء قاتله دیة یده الذی قید منها ان کان اخذ دیة یده» در صورتی که مجنی علیه دیه دست قطع شده‌اش را گرفته بود اولیاء دم اگر قصد قصاص دارند باید دیه یک دست را به قاتل بدهند و بعد قصاص کنند. «وان شاءوا طرحوا عنه واخذوا الباقی» اگر نمی‌خواهند قصاص کنند بلکه می‌خواهند از قاتل دیه بگیرند به اندازه دیه یک دست از کل دیه کم می‌کنند بقیه‌اش را از قاتل می‌گیرند. «وان کانت یده قطعت من غیر جنایة جناها علی نفسه ولا اخذ لها دیة» اگر قطع دست مجنی علیه هیچکدام از این دوتا نیست نه دیگری جنایت کرد که دیه بگیرد و نه خودش بی احتیاطی کرد که زیر اره‌ای برود بلکه قطع ید مادر زادی یا با تلف سماوی بود یعنی بدون اینکه مقصر باشد از جائی افتاد و دستش قطع شد «قتلوا قاتله ولا یغرم شیئا» اولیاء دم مجنی علیه قاتل مجنی علیه را قصاص می‌کنند و هیچ دیه‌ای بدهکار نیستند. «وان شاءوا» و اگر دیه را انتخاب کردند قصاصش نمی‌کنند و یک دیه کامل از او می‌گیرند و چیزی کسر نمی‌شود «قال» امام(ع) در ادامه فرمود «وهکذا وجدنا فی کتاب علی(ع)» این حکم مسأله را ما از کتاب امیرالمومنین(ع) یافتیم.
 کیفیت استدلال به روایت:
 روایت از نظر دلالت روشن است منتهی اشکال این است که روایت از نظر سند ضعیف است بواسطه همین سورة بن کلیب که در کتب رجالی لم یذکر بمدح ولا ذم نه مدحی از او گفته شده که آدم ثقه و خوب است و نه مذمتی از او کردند که بگویند آدم وضاع و کاذبی است لذا اعتماد هم نمی‌شود کرد و اعتبار ندارد روایاتی نقل شده از این که راوی آن همین سورة بن کلیب است گرچه یکی از روایاتش هم دلالت بر این دارد که آدم خوش عقیده‌ای بوده نسبت به امام خیلی اعتقاد بالایی داشت اما آدم خوش اعتقاد دلیل نمی‌شود راوی خوبی باشد و ثقه باشد.
 نتیجه: بر طبق قاعده باید بگوییم اقرب عدم الرد است زیرا ملاک در قصاص نفس در برابر نفس است کامل یا ناقص و یا با سواد و بیسواد یا چاق و لاغر ملاک نیست.
 مسأله42 حکم دو جنایت غیر مستقل: «لو قطع أحد يده من الزند وآخر من المرفق فمات فإن كان قطع الأول بنحو بقيت سرايته بعد قطع الثاني كما لو كانت الآلة مسمومة وسرى السم في الدم وهلك به وبالقطع الثاني كان القود عليهما، كما أنه لو كان القتل مستندا إلى السم القاتل في القطع ولم يكن في القطع سراية كان الأول قاتلا، فالقود عليه، وإذا كان سراية القطع الأول انقطع بقطع الثاني كان الثاني قاتلا.»
 اگر دو تا جنایت متداخل و غیرمستقل منجر به مرگ از ناحیه دو نفر روی یک شخص واقع شد مثلاً نفر اول دست کسی را از مچ قطع کرد دومی همان دست آن شخص را از مرفق قطع کرد جنایت اولی داخل در جنایت دومی است اگر اولی جنایت نکرده بود دومی که از مرفق دست را قطع کرد از مچ هم قطع می‌شد اکنون که مجنی علیه بر اثر این دو جنایت مرد قصاص بعهده کیست؟
 مرحوم شهید [11] در مسالک خیلی شسته و دقیق بحث می‌کند می‌فرماید «فی حکمه احتمالان» در حکم این قضیه که قصاص بعهده کیست دو نظر است؛
 احتمال اول: اظهرهما (نظر شهید است) اظهر این است که بگوییم هر دو قصاص بشوند جنایت هر دو موثر است زیرا اولی که دست را از مچ قطع کرد یک اثری روی مجموع بدن گذاشت و فشار و ناراحتی همه اعضای رئیسه بدن را فرا گرفت دومی که تا مرفق قطع کرد این درد و الم و فشار را تشدید کرد و موجب مرگ شد مثل اینکه اولی چاقو در شکم کسی فرو کند و دومی در جای چاقوی او چاقو فرو کند و آن زخم را بازتر کند اگر با چاقوی اولی مثلا 5 سانت شکافته شده بود با چاقوی دومی شکاف ده سانت شد لذا می‌گوییم هر دو مؤثر در قتل بوده جنایتشان سرایت به نفس کرده موجب مرگ این شخص شد. پس هر دو قاتل هستند و اولیاء دم اگر بخواهند قصاص کنند می‌توانند هر دو را قصاص کنند.
 مرحوم شهید در استدلال برای همین احتمال می‌فرماید «لان القتل الاول» که مچ دست را قطع کرد «قد انتشرت سرایته» سرایتش در همه بدن منتشر شد «وآلامه» درد همه جا را گرفت «وتأثرت به الاعضاء الرئیسة» اعضای رئیسه بدن متاثر از این درد شد «وانضم الیها آلام الثانی» آن دردی که از دومی ایجاد می‌شود منضم به آنها شد و مجموع این آلام و دردها تأثیر به مغز کرد و او را کشت پس هر دو قاتلند.
 احتمال دوم: دومی قاتل است زیرا وقتی جنایت دوم آمد موضوع جنایت اولی از بین رفت یعنی مچی ندارد که درد بکند درد مچ دست منقطع شد الان درد بدن مربوط به درد قطع مرفق است جنایت دوم اثر جنایت اول را قطع کرد و نگذاشت جنایت اول منتهی به مرگ بشود بلکه جنایت دومی منتهی به مرگ شد اثر جنایت اولی سالبه به انتفاع موضوع است.
 مرحوم شهید در ادامه می‌‌فرماید مورد بحث مثل آنجایی است که یک کسی دست کسی را قطع بکند بعد دومی سرش را ببرد اینجا می‌گوییم دومی قاتل است زیرا گرچه ممکن بود قطع دست بر نفس تاثیر بگذارد و منجر به مرگ بشود اما وقتی دومی سرش را برید اثر قطع دست آن منقطع شد و به آخر نرسید که منتهی به مرگ بشود و جنایت دوم منتهی به مرگ شد پس جانی دوم باید قصاص شود.
 مناقشه در احتمال دوم: مرحوم محقق [12] می‌فرماید «فیه اشکال» در احتمال دوم که بگوییم اثر اولی منتهی به مرگ نشد مورد اشکال است زیرا محل بحث مانند پاره کردن شکم است که دومی با چاقوئی که زد اثر چاقوی اول را از بین نبرد بلکه درد را توسعه داد یعنی اولی که دست را قطع کرد آلام و درد و ناراحتی و فشار روی همه بدن باقی است دومی آمد تشدید کرد آن حالات را نه اینکه اثر اولی را منقطع کرده باشد.
 مرحوم امام در اینکه اثر باقی باشد یک مثال روشنتر می‌زند که اثر اولی بماند و می‌فرماید اگر اولی با شمشیری مسموم مچ دست را قطع کرد سم در تمام بدن اثر گذاشت دومی آمد از بالاتر قطع کرد خوب اثر اولی که سم است باقی است چون گرچه مچ باقی نیست تا درد مچ داشته باشد اما اثر سم باقی است.
 اقول: برای جمع بین مثال‌های شهید و محقق و امام می‌توانیم بگوییم اگر قطع مچ همراه با چاقوی مسموم بود قطع مرفق گرچه انجام شود هر دو قاتلند چون اولی به خاطر سم و دومی به خاطر تشدید درد مقصرند. حتی اگر اطباء تشخیص دهند که مرگ به خاطر سم بود نه قطع مرفق اولی قاتل است.
 ان شاء الله شنبه در خدمت آقایان هستیم.
 وصلی الله علی سیدنا محمد وآل محمد


[1] عنوان قطع دست و پا از باب مثال است وگرنه انجام جنایت ملاک است مثلاً ممکن است یکی چشم را کور کند و دیگری بر گردن آسیب وارد کند و یا هر مثال دیگر که جنایت حساب شود.
[2] شرایع الاسلام 4: 976، ط استقلال طهران.
[3] قواعد الاحکام 3: 589، ط جماعة المدرسین.
[4] مائدة(5): 45.
[5] مسالک الافهام 15: 94، ط المعارف الاسلامیة.
[6] جواهر الکلام 42: 59، ط دارالکتب الاسلامیة.
[7] تحریر الوسیله 2: 515، ط اسماعیلیان.
[8] مبانی تکملة المنهاج 2: 20، ط العلمیة.
[9] وسائل الشیعة 29: 111، کتاب القصاص، ابواب قصاص نفس، باب50، ح1، ط آل البیت.
[10] گفتنی است تعبیر جنایت به خود به خاطر این است که فرض می‌کنیم آدم ناواردی بود که نباید برود سر این دستگاه اما رفت دستش قطع شد.
[11] مسالک الافهام 15: 93، ط المعارف الاسلامیة.
[12] قواعد الاحکام 3: 589، ط جماعة المدرسین.