درس خارج فقه استاد مقتدایی

88/11/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: كتاب القصاص (ثمره حق الله یا حق بودن حکم ممسک و دیده‌بان - تسبیب به ضمیمه فعل مباشر عاقل بالغ:)
 در بحث تبانی سه نفر برای قتل؛ (1- قاتل 2- ممسک 3- دیدبان) گفتیم قاتل قصاص می‌شود. ممسک حبس ابد دارد. دیده‌بان را کور می‌کنند.
 حکم قاتل به تفصیل مورد بررسی قرار گرفت و گذشت و ثابت شد که قصاص دارد.
 و در حکم ممسک و دیده‌بان پرسشی مطرح بود که آیا حکم الله است یا حق الناس؟
 ثمره حق الله یا حق بودن حکم ممسک و دیده‌بان: اگر حق الله باشد ولی دم می‌تواند یا ابتداءً مجاناً گذشت کند و بگوید رهایش بکنید یا پول بگیرد و مصالحه کند و بگوید به اندازه کمتر یا بیشتر از دیه می‌گیرم و عفو می‌کنم و یا بعد از به زندان افتادن ممسک مجاناً یا با عوض عفو کند و اگر حق الله باشد قابل عفو یا مصالحه نیست.
 این بحث ثمره بالایی دارد زیرا گاهی ممکن است قاتل عفو و آزاد شود اما با توجه به حق الله بودن حکم ممسک و دیدبان؛ ممسک همچنان تا آخر عمر در زندان بماند یا چشم دیدبان را کور کنند. و اگر حق الناس باشد چه بسا ولی دم با آن دو نیز مصالحه کند و یا آن دو را عفو کند.
 گفتیم در مسأله دو قول است:
 قول اول: حق الله؛ حکم ممسک و دیده‌بان حکم الله است یعنی مثل حد شرعی است که در اختیار ولی دم نیست و ممسک و دیدبان مثل شارب خمرند که قابل عفو یا اسقاط نیست.
 آن روزها که در شورای عالی قضایی بودیم جریان تبانی که گاهی قاتل با مصالحه ولی دم آزاد می‌شد ولی ممسک و دیده‌بان مجازات می‌شدند محل ابتلا و مشهور بود. خود من از امام(ره) سؤال نکردم اما آن موقع از امام(ره) نقل می‌شد که نظرشان این است که حکم ممسک و دیده‌بان حق الله است و ربطی به قصاص و قتل ندارد. ولو ولی‌دم یا مجاناً یا با عوض قاتل را آزاد کرد ممسک و دیدبان همچنان باید مجازات شوند و حکم در موردشان اجرا شود به هر حال معروف بود که نظر امام این است.
 قول دوم: حق الناس؛ حکم ممسک و دیده‌بان از نظر مبانی حکمی هماهنگ قتل است و از حقوق الناس است یعنی ولی دم باید تصمیم بگیرد که مطالبه کند تا حکم اجرا شود یا عفو کند.
 دلیل قول دوم: از روایات استفاده می‌شود که سنخ هر سه مورد (قاتل و ممسک و دیدبان) یکی است.
 1- صحیحه حلبی [1] «عن الحلبي، عن أبي‌عبدالله عليه‌السلام قال: قضى أميرالمؤمنين عليه‌السلام في رجلين أمسك أحدهما و قتل الآخر قال: يقتل القاتل و يحبس الآخر حتى يموت غما كما كان حبسه عليه حتى مات غما»
 ملاحظه می‌فرمایید «و یحبس الآخر حتی یموت غماً کما حبسه حتی مات غماً» نشان می‌دهد حکم ممسک در ارتباط با قتل صادر شد که می‌فرماید همانگونه که ممسک مجنی‌علیه را نگه داشت تا کشته شد، خود ممسک را در زندان نگه می‌دارند تا بمیرد از این روایت استظهار می‌شود حکم ممسک عقوبتی است در مقابل عملی که نسبت به مقتول انجام داده است پس مربوط به قتل می‌شود و حق‌الناس است و اولیاء دم باید تصمیم بگیرند که مطالبه کنند و اجرا شود یا پول بگیرند عفو کنند یا مجانا عفو کنند.
 2- روایت سماعه [2] «عن سماعة قال: قضى أميرالمؤمنين (عليه‌السلام) في رجل شد على رجل ليقتله و الرجل فار منه فاستقبله رجل آخر فأمسكه عليه حتى جاء الرجل فقتله، فقتل الرجل الذي قتله، و قضى على الاخر الذي أمسكه عليه أن يطرح في السجن أبدا حتى يموت فيه، لأنه أمسكه على الموت»
 ملاحظه می‌فرمایید «یطرح فی السجن ابدا حتی یموت» دلالت می‌کند ممسک حبس ابد می‌شود تا بمیرد «لانه امسکه علی الموت» زیرا ممسک مجنی‌علیه را نگه داشت تا مرد یعنی حکم ممسک عقوبت جنایتی است که در رابطه با قتل انجام داده است.
 هر دو روایت از نظر سند اعتبار دارد. و در مورد حکم دیده‌بان نیز همین تقابل عمل دیدبان با عقوبتی که مقرر شد قابل استظهار است.
 برای نمونه؛ در یکی از روایات می‌فرماید «و قلع عین الذی نظر و لم‌یعنه» آنکه ایستاد و نگاه و دیدبانی کرد و به مظلوم کمک نکرد چشمش را در می‌آورند.
 ملاحظه می‌فرمایید حکم دیدبان در ارتباط با کمک به قتل است و سیاق عبارت نشان می‌دهد که حکم دیدبان از سنخ حکم قاتل و حق الناس است.
 در روایت دیگر می‌فرماید «و آخر ینظر الیهما لئلا یاتیهما احد» آن سومی که نگاه کرد و دیدبانی کرد تا کسی نیاید و مانع و مزاحمی برای این قتل پیدا نشود؛ چشمش را در می‌آورند پس «قلع عین» در رابطه با همین قتل است چون یک کاری کرده که مانعی برای این قتل پیش نیاید و این قتل محقق بشود.
 پس از روایات استظهار می‌شود این دو حکم مربوط به قتل است یعنی سه نفر در این قتل دخیلند یکی قاتل است و یکی ممسک است که او را نگه داشته و یکی ناظر است که دیدبانی کرده است از هماهنگی سه نفر در قتل استظهار می‌شود سنخ حکم هر سه نفر هماهنگ و از نوع حق الناس است که اولیاء دم باید تصمیم بگیرند اگر مطالبه کردند هر سه حکم اجرا می‌شود و اگر مطالبه نکردند و مجاناً و یا در مقابل پول عفو کردند هرسه نفر عفو می‌شوند.
 اقول: ظاهرا قول قوی همین است چون استظهار از روایات قریب به ذهن است به علاوه استبعادی هم هست که بگوییم اولیاء دم می‌توانند اصل قاتل و کشنده را عفو بکنند اما عفو ممسک در اختیار اینها نیست و باید تا آخر عمر در زندان بماند یا چشم دیدبان از حدقه خارج شود. پس اقوی این است که حکم ممسک و دیدبان حق الناس و قابل عفو است.
 مسأله34: تسبیب به ضمیمه فعل مباشر عاقل بالغ: «لو اکرهه علی القتل فالقود علی المباشر» یکی دیگر از موارد تسبیب اسباب و تحقق قتل به ضمیمه فعل انسان دیگر این است که یک کسی با دستور آمرانه و تهدید بگوید برو فلانی را بکش و الا خودت را می‌کشم و تهدید شده بر اثر اکراه و اجبار و برای حفظ جان خود انسانی را می‌کشد در این صورت مرحوم امام می‌فرماید «لو اکرهه علی القتل فالقود علی المباشر اذا کان بالغا عاقلا دون المکره» اگر به انسان بالغ عاقل با دستور همراه با تهدید گفت برو فلانی را بکش وگرنه تو را می‌کشم و تهدید شده به تهدید عمل کرد و انسانی را کشت باید قصاص شود و تهدید کننده قصاص ندارد.
 مرحوم محقق [3] می‌فرماید «اذا اکرهه علی القتل» اگر کسی را اکراه کند بر قتل «فالقصاص علی المباشر دون الآمر» آمر را قصاص نمی‌کنیم بلکه قصاص بعهده مباشر است.
 مرحوم صاحب جواهر [4] در ادامه عبارت محقق می‌فرماید نصا و فتوا هم روایت داریم که قصاص بعهده مباشر قتل است و هم فقهاء فتوی داده‌اند که مباشر قصاص می‌شود «بل الاجماع بقسمیه علیه» مسأله اجماعی نیز هست و اجماع منقول و محصل قائم است قصاص بعهده مباشر است.
 دلیل مسأله
 1- قصاص بعهده کسی است که استناد قتل به او داده شود و عرف او را قاتل بداند. و بدیهی است که عرف مباشر را به عنوان قاتل می‌شناسد پس قصاص بعهده اوست زیرا گرچه مکرَه است اما با علم و آگاهی و اراده و اختیار خودش قتل دیگری را بر قتل خود ترجیح داد و اکنون مصداق «من قتل» است پس قصاص می‌شود. چنانچه در تهدید به شرب خمر هم اگر شرب خمر کرد عرف مباشر را به عنوان شارب خمر می‌شناسد زیرا گرچه مجبور بود اما برای اینکه آسیب نبیند شرب خمر را انتخاب کرد.
 ان قلت: حدیث رفع می‌رساند که در صورت اکراه حکم لولا الاکراه برداشته می‌شود برای مثال حکم در شرب خمر لولا الاکراه حرمت و حد است اما وقتی مکرَه شد حرمت و حد برداشته می‌شود یا خوردن مال غصبی لولا الاکراه جایز نیست و حرام است اما اگر اکراه شد حرمت برداشته می‌شود در مورد قتل اکراهی نیز می‌گوییم قتل نفس لولا الاکراه حرام است و قصاص دارد اما اگر اکراه آمد حرمت و قصاص برداشته می‌شود.
 قلنا: در جواب می‌گوییم مورد قتل اکراهی از شمول حدیث رفع استثنا شده است زیرا روایت داریم که می‌فرماید حدیث رفع حدیثی امتنانی است و امتنانا خداوند متعال می‌فرماید کسی که مکرَه شد و فعلی را انجام داد حکمش برداشته می‌شود اما در روایت نیز آمده است «انما جعلت التقیه لیحقن به الدماء» [5] تقیه برای حفظ دم جعل شد بنابراین اگر یک انسانی را تهدید می‌کنند و می‌گویند مشروب بخور و الا تو را می‌کشیم روایت تقیه می‌گوید بخور تا خونت ریخته نشود «و اذا بلغ الدم فلاتقیة» مصداق تقیه این است که هرکاری گفتند بکن تا جانت محفوظ بماند اما برای حفظ جان خود نمی‌توانی جان انسان دیگری را بگیری.
 پس حدیث رفع تاثیری ندارد و اگر انسان ولو با اجبار کسی را بکشد قاتل محسوب می‌شود حرام است و قصاص دارد.
 2- دلیل دوم روایت است فردا می‌خوانیم.
 و صلی الله علی سیدنا محمد و ال محمد


[1] شیخ کلینی، الکافی، ج7، ص287.
[2] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج29، ص50، باب17، ابواب قصاص نفس، ح2، ط آل‌البیت.
[3] محقق حلی، شرایع الاسلام، ج4، ص975.
[4] شیخ جواهری، جواهرالکلام، ج42، ص47.
[5] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص234، باب31، ابواب امر به معروف، کتاب الجهاد، ح1 و 2، ط آل‌البیت.