درس خارج فقه استاد مقتدائی
88/10/29
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در اکراه بر قتل بود، مثلا «شخص» کسی را اکراه و تهدید میکند که دیگری را بکشد،گفتیم در اینجا قصاص به عهدهی مباشر است،چون استناد قتل به او است و او قصاص میشود.
اما اگر «مکره» مجنون یا صبی غیر ممیز باشد، مثلا کسی به یک بچه یا به یک مجنون میگوید که فلانی را بکش، البته این بچه هم بچهای است که هنوز تشخیص نمیدهد که قتل چیست یا آدم کشی چیست، یعنی بچهی غیر ممیز است و هنوز خوب معنای قتل و کشتن را نمیداند، ولی این آدم او را تشویق میکند و شیوهی کشتن را به او یاد میدهد و میگوید اسلحه را این گونه بگیر و این گونه به سمت او تیر اندازی کن، اگر این گونه عمل کردی، فلانی کشته میشود.
اگر کسی بچهی غیر ممیز یا مجنون را وادار و تحریک برای قتل دیگری کرد، اینجا قصاص به عهدهی مکره است نه مباشر. چرا؟ چون مباشر در اینجا ضعیف است و استناد قتل به او داده نمیشود، یعنی بر خلاف فرض اول که میگفتیم قصاص به عهدهی مباشر است، ولی اینجا میگوییم که قصاص به عهدهی مکره و آمر است،دلیلش هم روشن است، چون استناد قتل به او داده میشود.
اما اگر یک صبی ممیز را اکراه و تهدید بکند که برو فلانی را بکش، مثلا به پسر بچهی سیزده ساله یا چهارده ساله میگوید که برو فلانی را بکش، او هر چند بالغ نیست، ولی خوب و بد را کاملا تمییز و تشخیص میدهد و میداند که قتل نفس و آدم کشی جیست، اگر یک چنین بچهی ممیز را تهدید به قتل یک انسانی بکند و بگوید برو فلانی را بکش و الا خودت را میکشیم، حکمش چیست؟
مرحوم امام مسئله را دو جور فرض کرده و میفرماید : گاهی به او امر میکند و میگوید برو فلانی را به قتل برسان، و گاهی او را اکراه و تهدید میکند و میگوید برو فلانی را بکش و اگر نکشی خودت را میکشم، مثل قضیهای که از مرحوم آیة الله خوئی نقل کردیم. ایشان(مرحوم امام) میفرماید:«و لو أمر شخص طفلا ممیزا بالقتل فقتله»
شخصی به دیگری امر میکند مثلا پدر به پسرش امر میکند که برو فلانی را بکش بدون اینکه تهدیدی در کار باشد، یعنی نمیگوید که اگر نکشی خودت را میکشم، یا اگر نکشی فلان عقوبت را به تو میرسانم، بلکه فقط صرف امر است، یا یک بزرگتر فامیل مانند عمو، دائی و امثالش به پسر برادر یا به پسر خواهرش امر میکند و میگوید برو فلانی را بکش، او هم طبق آنها طرف را میکشد و به قتل میرساند،در اینجا باید بدانیم که حکم مسئله چیست؟
مرحوم امام در اینجا میفرماید:«لیس علی واحد منهما القود» هیچکدام قصاص نمیشود،یعنی نه آمر قصاص میشود و نه مأمور که این بچهی ممیز باشد.
اما «آمر» قصاص ندارد، یعنی این پدر که به پسرش گفت برو فلانی را بکش، یا بزرگتر فامیل به او را گفت برو فلانی را بکش، «آمر» قصاص نمیشود. چرا؟
چون استناد قتل به او داده نمیشود، درست است که اینها به آن بچه گفت که برو فلانی را بکش، منتها آن بچه با اراده و با اختیار خودش این آدم را میکشد،پس قصاص به عهدهی آمر نیست، چون استناد قتل به او داده نمیشود، ولو او گفته و امر کرده که برو فلانی را بکش، اما او (بچه) با اراده و اختیار خودش انتخاب کرده که دیگری را بکشد، پس استناد قتل به آمر نیست فلذا قصاص هم به عهدهی او نیست.
علاوه براینکه قصاص ندارد، شاید بگوییم حبس ابد نیز ندارد، چرا؟ چون اینکه گفتیم مکره حبس ابد میشود، روایتش انصراف داشت به آنجایی که تهدید و ارعابی در کار باشد، یعنی بگوید که این کار را بکن و الا ترا میکشم یا فلان عمل را نسبت علیه تو انجام میدهم که برایش قابل تحمل نیست، ولو روایت داشت که «لو أمر شخص» اما ظاهر نصّ و فتوا و آنچه برداشت فقها بود،این بود که از آن اکراه میفهمیدند، یعنی اگر کسی را اکراه بکند، آن وقت مکره حبس ابد میشد، اینجا خلاف منصرف روایت است که بگوییم این آمر هم حبس ابد دارد، پس آمر قصاص ندارد، چون استناد قتل به اوست،حبس هم ندارد،چون از روایت استظهار میشود که در اینجا اکراه نیست،بلکه فقط گفته برو فلانی را بکش، پس آمر نه قصاص دارد و نه حبس ابد. البته تعزیر میشود،چون فعل حرامی را مرتکب شده فلذا تعزیر میشود.
اما مأمور قصاص ندارد،چون غیر بالغ است، آدم غیر بالغ قصاص نمیشود زیرا تکلیف نداشته،اگر شخص صبی کسی را بکشد، قصاص نمیشود،شرط قصاص بلوغ است،چنانچه در این زمینه دوتا روایت هم داریم:
1: و بإسناده عن محمد بن أبی عمیر، عن حمّاد بن عثمان،عن محمد بن مسلم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: «عمد الصبی و خطاه واحد»
الوسائل: ج 19 الباب 11 من أبواب العاقلة،الحدیث2. اگر صبی به طور عمد یک جنایتی را مرتکب بشود و یک شخصی را از روی عمد به قتل برساند و بکشد،این خطا محسوب میشود.
2:و بإسناده،عن محمدبن الحسن الصفّار،عن الحسن بن موسی الخشّاب، عن غیاث بن کاوب، عن اسحاق بن عمّار، عن جعفر، عن أبیه علیهما السلام، إنّ علیّا علیه السلام یقول:
«عمد الصبیان خطأ یحمل علی العاقلة»
الوسائل: ج 19 الباب 11 من أبواب العاقلة،الحدیث3. ، اگر صبی غیر بالغ عمدا کسی بکشد،این خطای محض حساب میشود که «یحمل علی العاقله» دیهاش را باید عاقله بدهند،همانطور که در خطای محض فقط دیه دارد نه قصاص، دیهاش هم به عهدهی خود قاتل نیست بلکه به عهدهی عاقله است،در ما نحن فیه نیز چنین است،یعنی اگر کسی صبی غیر ممیز را به قتل شخصی امر کند، و او (صبی غیر ممیز) هم طبق امر طرف را بکشد و قتل برساند،نه آمر قصاص میشود و نه مأمور.
چرا «آمر» قصاص نمیشود؟ چون قتل مستند به او نیست،مأمور قصاص نمیشود چون غیر بالغ است،و عمد الصبی خطاء، به استناد این دو روایت. پس قصاص نمیشود بلک دیه دارد و دیهاش هم بر عاقله میباشد، یعنی عاقلهی این بچه باید دیه را بپردازند.
پس در اینجا ظاهر این است که «آمر» حبس ابد هم ندارد،اما اگر چنانچه تهدید و اکراه بکند ممیز غیر بالغ را، و بگوید برو فلانی را بکش و اگر نکشی خودت را میکشیم،آن پسر بچه هم طر ف را میکشد، آیا در اینجا قصاص به عهدهی چه کسی است،آیا قصاص به عهدهی مباشر است یا قصاص به عهدهی مکره است؟ در اینجا هرچند صبی ممیز با انتخاب خودش قتل را انجام داده،ولی مکره بوده و به او گفته اگر او را نکشی، خودت را میکشم.
و من المحتمل که آن بچه در اینجا همانند آلت دست برای مکره حساب میشود، چون اگر غیر ممیز بود، قصاص به عهدهی آمر است،اینجا هم ولو او عاقل است،تشخیص و تمییز میدهد، اما تهدید و اکراه شده و گفته اگر نکشی خودت را میکشم،من المحتمل که قصاص به عهدهی آمر و اکراه کننده است و این صبی ممیز غیر بالغ به منزلهی وسیله و آلت برای قتل است، تهدیدش کرده که برو فلانی را بکش، پس احتمال میدهیم که این گونه بگوییم.
احتمال دیگر این است که بگوییم این بچه تمییز و تشخیص میدهد و خودش انتخاب کرده،ولو تهدید شده،اما انتخاب کرده، ترجیح داده برای اینکه خودش کشته نشود فلذا سراغ دیگری میرود و او را میکشد،پس بگوییم قصاص به عهدهی مباشر است.
بنابراین؛ در اینجا که اکراه میکند، دو احتمال هست و باید ببینیم که کدام اقوی است؟
ظاهر این است که بگوییم استناد قتل به خود این بچه داده میشود و نمیتوانیم بگوییم آلت دست است، بچهی غیر ممیز و مجنون آلت دست است، اما اینجا با شعور و تشخیص رفته و سعی هم کرده که کسی متوجه نشود و تنها باشد و در همان جاهای که برایش راهنمائی شده در همان جا قتل را انجام بدهد، خیلی عاقلانه انجام می دهد، از این رو بگوییم استناد قتل به خود او داده میشود، چون صبی است قصاص نمیشود و دیهاش با عاقله است، پس در اینجا هم نگوییم که قصاص به عهدهی مکره است.
پس دو احتمال داده شد،یکی اینکه بگوییم به عهدهی مکره است از باب اینکه اکراه کرده است و او (بچه) آلت دست بوده،یک احتمال هم این است که بگوییم استناد قتل به خود او داده میشود،مرحوم امام فرمود: «و لو أکرهه علی ذلک فهل علی الرجل المکره القود»
آیا مکره را قصاص بکنیم از باب اینکه اکراه کرده و آن بچه آلت دست است، أو الحبس أبدا؟ یا بگوییم قصاص به عهدهای او نیست، او آمر حساب میشود و مکره است و مکره را گفتیم حبس ابد دارد؟
میفرماید: الأحوط الثانی،
احوط دومی است که بگوییم قصاص ندارد بلکه حبس ابد میشود، بالأخره استناد قتل به خود بچه داده میشود.
مسئله 33
لو قال بالغ عاقل لآخر: «أقتلنی وإلّا قتلتک» لا یجوز له القتل
اگر کسی به دیگری امر بکند و اکراه بکند که مرا بکش و الا خودت را میکشم، یعنی اگر مرا نکشی خودت را میکشم،این هم یک فرض است،یک انسان بالغ عاقل، دیگری را تهدید به قتل بکند که بیا مرا بکش والا خودت را میکشم. سابقه هم دارد واقع هم شده، آیا برای این شخص جایز است که او را بکشد،چون او خودش اذن داد که مرا بکش،یا جایز نیست؟
حال اگر گفتیم که جایز نیست و این هم او را کشت،آیا قصاص دارد یا قصاص ندارد؟
در بحث اول که بگوییم که آیا این قتل جایز است یا جایز نیست، مشروع است یا مشروع نیست؟
مرحوم اما میفرماید:لا یجوز القتل، و لا ترفع الحرمة، قتل جایز نیست و حرمتی را هم که از روایات و آیات استفاده میکنیم،حرمت از بین نمیرود هر چند خودش گفته که مرا بکش. چرا؟ برای اینکه خود این شخص که میگوید مرا بکش،خودش حق ندارد که خودش را بکشد تا چه رسد به این که به دیگری اجازه قتل خودش را بدهد،شارع مقدس، مالک واقعی و حقیقی و خدای بزرگ یک چنین اختیار و سلطنتی به او نداده است که بتواند خودش را بکشد،اگر کسی قتل نفس کرد و خودکشی کرد، در واقع یک انسان را کشته است، من قتل نفسا فکأنّما قتل الناس جمیعا،و مخلد در آتش است، فلذا حق ندارد که خودش را بکشد.
به بیان دیگر یک چنین تسلطی بر انسان داده نشده که خودش را بکشد، درست است که انسان مسلط بر مال و جانش است، اما نه در این حد که بتواند خودش را بکشد،الناس مسلطون علی انفسهم و اموالهم،اما نه در این حد که بتواند خودش را بکشد، یعنی یک چنین اختیاری را ندار.
پس هرگاه شخص یک چنین اختیاری که بتواند خودش را بکشد،ندارد، قهرا به دیگری هم نمیتواند بگوید که مرا بکش،اذنش کلا اذن است، پس وقتی اذن لغو است،آن طرف اگر این را کشت،یک انسان مومن را کشته است و مرتکب فعل حرام شده است.
بله! اگر چنانچه تهدید کرد و گفت که اگر مرا نکشی،من ترا میکشم،در عین حال او زیر بار نرفت و گفت من این کار را نمیکنم، وی این شخص برای اینکه تهدیدش را عملی کند، گفت اگر مرا نکشی ترا میکشم، و میبیند که آن شخص مخالفت کرده و نمیکشد،از این رو به سویش میکند که او را بکشد،آنجا میتواند از خودش دفاع کند،حتی اگر منتهی به مرگ این شخص هم بشود و کشته بشود،بر او چیزی نیست، یعنی نه قصاص دارد و نه دیه، اما نه از باب اینکه چون اذن داده که مرا بکش،یعنی عدم اشکالش از این باب نیست،بلکه از باب دفاع از جان خودش است،این آقا گفت مرا بکش،و الا ترا میکشم،این آقا اقدام نکرد، حالا این میخواهد تهدید خودش را عملی کند و برود و آن طرف را بکشد، وقتی حمله کرد برای اینکه او را بکشد،او میتواند از خودش دفاع کند،حتی اگر دید چارهی جز اینکه او را بکشد ندارد، میتواند او را بکشد.
بنابراین، پس اگر چنانچه حمله کرد به او که او را بکشد،آنطرف میتواند دفاع کند و لو منجر به کشتن این شخص بشود،اینجا قتلش برای او جایز است،اما نه از باب اینکه اذن داده است،بلکه به عنوان دفاع از جان خودش طرف را میکشد، فلذا نه قصاص دارد و نه دیه،چون خونش هدر است،پس اگر گفت مرا بکش و اذن داد،این اذن مجوز شرعی برای کشتن او نمیشود.
پس فرض اول که اذن داده و اکراه کرده است که مرا بکش، آیا جایز است که او را بکشد یا جایز نیست؟
میگوییم جایز نیست،بلکه همان حرمت قتل انسان اینجا را هم میگیرد،و این قتل برایش جایز نیست و لو تهدید هم شده باشد که او را بکشد.
آنگاه این پرسش به وجود میآید، حال که قتل و کشتن او حرام است و شرعا نمیتواند او را بکشد، با فرض اگر او را کشت، آیا قصاص دارد یا قصاص ندارد؟
میگوییم اینجا در مسئله دو قول است،یک قول این است که جایز نیست او را بکشد، اینکه آن شخص گفته مرا بکش، و اذن داده در کشتنش ،اذن حرمت را بر نمیدارد،بالاخره کشتن این حرام است،ولی آن شخص میگوید هر چند حرام است،من او را می کشم، حالا که او را کشت،آیا قصاص دارد با اینکه اذن داده بود؟
الف: قد یقال که اینجا قصاص دارد،هرچند او اذن داده،باز او حق نداشت که او را بکشد.
ب: قول دومی هم این است که هر چند کشتن او در اینجا حرام بود،اما اگر او را کشت و به قتل رسانید ، قصاص ندارد،چون این شخص از حق خودش صرف نظر کرده است،حق القصاصی که تعلق میگیرد بعد از کشتن،با اذنش حرمت برداشته نشده، اما بالاخره اجازه کشتن مثل این است که بگوید من عفوش کردم،همان گونه که اولیای دم حق عفو دارند، خود مقتول نیز قبل از قتلش میتواند گذشت بکند.