درس خارج فقه استاد مقتدايي

88/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

تذکر اخلاقی:

در آستانه‌ی ایام محرم و اعزام برادرانی که عازم تبلیغند قرار داریم. به همین مناسبت چند جمله‌ای در این زمینه عرض می‌کنیم.

یکی از وظایف مهم حوزه‌های علمیه تبلیغ است. خداوند از انبیاء الهی تمجید می‌کند، و می‌فرماید:«الذین‌یبلغو رسالاة الله و یخشونه و لایخشون احداً الی الله»[1] وظیفه انبیاء تبلیغ آن مأموریت‌هایی است که از طرف خداوند عهده‌دار شده و ایفاء نقش می‌کنند.

در عصر حاضر وظیفه تبلیغ احکام دین، ارشاد و هدایت بر عهده حوزه‌های علمیه است، و باید به خوبی ایفاء نقش کنند، تا مشمول این تمجید الهی باشند، و مردم را از نظر اخلاق و رفتار به خدا و احکام دین آشنا کنند، تا از صفات رذیله، نظیر بخل، تکبر، حسد، دور شوند، تا وظایفی مثل نماز و روزه و امر به معروف و نهی از منکر به نحو مطلوب انجام گیرد.

در تبلیغ دین دو جهت وجود دارد:

1- گفتار درمانی: انسان منبر می‌رود، مصاحبه می‌کند، و از بهشت و جهنم حرف می‌زند و مردم را به راه راست و اخلاق نیک دعوت می‌کند، و از عذاب الهی می‌ترساند و نسبت به نعمت‌های الهی ترغیب می‌کند.

2- کردار درمانی: دعوت مهمتر، این است که رفتار انسان دعوت کننده به دین باشد. مردم وقتی به او نگاه می‌کنند رفتار او را الگو قرار بدهند، حد اعلای امر به معروف ارشاد با رفتار است. مردم وقتی می‌بینند که یک روحانی امانت‌دار، راستگو، خوش اخلاق، متواضع است؛ تشویق می‌شوند و عمل می‌کنند. و خدای نخواسته اگر یک روحانی وارد محلی شود و مردم ببینند تند است، اخلاق زشت دارد، نعوذبالله متکبر یا دروغگو است و دیروز یک حرفی زد امروز یک حرف دیگری می‌زند، آن وقت واویلا است. لذا باید در بین مردم خیلی مواظب رفتار خودمان باشیم، همین طور که عملکرد مثبت یک روحانی مردم را به دین ترغیب و تشویق می‌کند با مشاهده عملکرد منفی او از احکام دین متنفر می‌شوند.

معرفی یک کتاب اخلاقی: منیة المرید کتاب جامعی است و خواندن آن برای معلم و متعلم لازم است. باید همواره این کتاب را مدّ نظر خودمان قرار دهیم و آنگونه مطالعه کنیم که مطالب آن در ذهنمان ملکه باشد. مرحوم شهید صاحب کتاب منیةالمرید می‌فرماید: «واعلم ان المتلبس بالعلم منظور الیه و متأسی بفعله و قوله و هیأته» متلبس به علم یعنی آنکه لباس روحانی، لباس ارشاد و هدایت پوشیده است وقتی برای تبلیغ در یک محلی وارد شد توجه همه به اوست در هر کوچه، خیابان که می‌رود، ماشین سوار می‌شود، در یک مجلسی وارد می‌شود، روی منبر می‌نشیند باید در ذهنش باشد که منظورالیه است، نگاه‌ها و چشم‌ها به او دوخته شده، و فعل او متأسَّی است و دیگران به رفتار او نگاه می‌کنند. آیا موقع حرف زدن با مهر و محبت حرف می‌زند؟ و یا با خشونت و تندی؟ حرفی که می‌زند مؤدبانه است یا تعبیرات بی‌ادبانه و مبتذل دارد؟ تمام اینها منظورالیه است و به او تأسِّی می‌کنند، و او را الگو قرار می‌دهند.

مرحوم شهید می‌فرماید: عالم دینی از چهار جهت مورد توجه است و به او تأسی می‌شود:

1- «فاذا حسن سمته» اگر یک روحانی ظاهرش خوب باشد همه به او توجه می‌کنند.

2- «صلحت احواله» اگر همه‌ی حالات، نظیر راه رفتن، نشستن، روبرو شدن، معاشرت با افراد، خوب باشد و اینکه اگر کسی با او تند می‌شود با او چطور برخورد می‌کند؟ یا یک کسی با او محبت کند چطور رفتار می‌کند؟

3- «و تواضعت نفسه» اگر آدم متواضعی است، تکبر در وجودش نیست، بین یک بچه و یا آدم فقیر و بی‌بضاعت، یا ثروتمند و یا یک آدمی که مسؤولیت مهمی دارد، فرقی نمی‌گذارد.

4- «و اخلص لله تعالی عمله» از همه آنها مهمتر این است که عملی را که انجام می‌دهد برای خداست. وقتی افراد با او برخورد می‌کنند، کاملا تشخیص می‌دهند که او واقعا برای خدا کار می‌کند یا نظرش مردم است؟

نتیجه: «و انتقلت اوصافه الی غیره» همین چهار وجه از اوصافی که ذکر شد به دیگران منتقل می‌شود آنها هم یاد می‌گیرند و تأسی می‌کنند. وقتی می‌بینند آدمی است که اعمالش را فقط برای خدا انجام می‌دهد آنها هم یاد می‌گیرند سعی می‌کنند که اینگونه باشند حتی تمرین می‌کنند که مثل او باشند و کارشان را برای خدا انجام بدهند، اگر تا حالا این اخلاق‌ها را نداشتند از این به بعد از او یاد می‌گیرند و این صفات به آنها منتقل می‌شود، «و فشی الخیر فیهم و انتظمت أحوالهم» خیر و خوبی و نیکی در این جماعت نشر پیدا می‌کند. مثلاً برای تبلیغ رفته است و یک منبر و یک سخنرانی هم نداشته است اما همین که با مردم معاشرت کرد، خیر و خوبی و نیکی و حسن عمل در بین همه منتشر شد. دروغ، غیبت، ظلم، تعدی و تجاوز، خیانات از بین رفت و مردم رو به خیر و صلاح شدند. «و متی لم‌یکن کذلک» اما اگر یک روحانی وارد منطقه‌ای شد و اعمال و رفتار و اخلاقش درست نبود و خلاف آن اوصاف چهارگانه بود، «کان الناس دونه فی المرتبة» مردم در اوصاف رذیله پایینتر از او قرار می‌گیرند، در نتیجه صفات رذیله در بین مردم رایج و بی‌موالاتی در دین زیاد می‌شود. «التی هو علیها فضلا عن مساواته» چه رسد به اینکه بگوییم آنها مثل این می‌شوند، بلکه آنها خیلی پایین‌ترند. «فکان مع فساد نفسه منشأ لفساد النوع و خلله»[2] یک وقت انسانی از مردم عادی آدم صالحی نیست، تظاهر به فسق می‌کند در اینصورت اگر حرام خوری کرده است همان یک حرام خوار است، اما این روحانی متلبس به علم، وقتی فاسد شد منشأ فساد دیگران هم می‌شود. وقتی نوع فاسد می‌شود عقوبت‌های مفاسد آنها گریبان‌گیر این عالم فاسد هم می‌شود.

مستند کلام مرحوم شهید: مطلبی را که مرحوم شهید در منیةالمرید فرمودند توضیح مضمون روایت امام صادق(ع) است.

قال: ابوعبدالله(ع) «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم»[3] با عمل و رفتار مردم را به دین و اخلاق و عبادت دعوت کنید. «لیروا منکم الورع و الاجتهاد بالصلاة و الخیر فان ذلک داعیة» وقتی مردم ببینند که یک عالم با تقوایی است، همین رفتار دعوت کننده به خیر و صلاح می‌شود. امیدواریم انشاءالله آقایانی که عازم هستند، عمل، رفتار و تبلیغاتشان، خالص برای خدا و مورد رضای حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا له الفدا باشد.

بحث فقهی:

مسأله24: «لو القاه فی مسبعة کزبیة الاسد و نحوه فقتله السباع فهو قتل عمد علیه القود»

تا اینجا دو صورت از مراحل تسبیب گفته شد:

صورت اول: این بود که فعل جانی منفردا سبب قتل شود، با گلوله یا با چاقو می‌زند یا با دست او را خفه می‌کند.

صورت دوم: این بود که فعل جانی به ضمیمه فعل و مباشرت خود مجنی علیه سبب قتل شود، جانی سم را در غذا می‌ریزد و مجنی علیه خودش بر می‌دارد می‌خورد. پس سبب که ریختن سم در این غذا است به تنهایی مؤثر نبود. یا فرض کنید جانی به او چاقو زد. او داروی سمی روی آن جراحت گذاشت و به این وسیله کشته شد. یا جانی چاهی کند و آن شخص خودش افتاد در چاه.

صورت سوم (بحث امروز): فعل جانی به انضمام فعل یک حیوان موجب قتل شود. جانی او را در مسبعه و جایی که حیوانات درنده مثل شیر نگهداری می‌شوند، می‌اندازد و آن حیوان او را پاره می‌کند، در این صورت جانی نمی‌تواند بگوید من کاری نکردم، بلکه فعل جانی قتل عمد است و بلاشک قصاص دارد زیرا این فعل ممایقتل است، آن حیوان درنده مثل یک آلت است که به این وسیله او را کشته است. البته عنوان مسبعه برای مثال است وگرنه صور دیگری نیز قابل فرض است:

1- شیری را با زنجیر به یک میله‌ای بسته و شخصی را هل دهند تا در چنگ آن شیر قرار گیرد به طوری که نتواند فرار کند و شیر او را پاره کند در اینصورت قتل عمد است و قصاص دارد.

2- اگر می‌توانست از چنگ شیر فرار کند اما فرار نکرد، و باقی ماند تا شیر او را درید، قصاص و دیه ندارد. این مورد مانند آنجایی است که جانی شخصی را در آتش انداخت و او می‌توانست فوراً بیرون بیاید، ولی ماند تا سوخت و مرد. انداختن در آتش موجب قتل نبود، بلکه بقاء در آتش موجب قتلش شد اینجا هم بقاء در چنگ شیر مستند به مقتول است لذا قصاص و دیه ندارد.

3- اگر مطمئن است که درندگی ندارد مثلاً او را نوازش می‌کنند دست به سر و گوشش می‌کشند با انسان مأنوس شده است و جانی شخص را هل داد ولی تصادفاً آن شیر حمله کرد مجنی علیه را بلعید در اینصورت اگر قصد قتل داشت، قتل عمد است، اما اگر قصد قتل نداشت تصادفاً اینجور شد، این شبه عمد است، دیه دارد.

حضرت امام می‌فرماید ظاهر این است که این قتل عمد است، زیرا احتمال مأنوس شدنش با انسان‌ها خلاف طبع اولیه حیوان مفترس است و ظاهر حال حیوان مفترس این است که درندگی دارد مگر اینکه علم داشته باشیم که این حالت را ندارد و رام شده است. پس اگر علم دارد که درندگی دارد، قتل عمد است. و اگر می‌داند که حالت درندگی ندارد شبه عمد است و آنجایی که حالش مجهول است، اگر قصد قتل داشت عمد است.

ادامه بحث انشاءالله برای بعد. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.

[1] احزاب: 39.

[2] شهید ثانی، منیة المرید، ص162.

[3] شیخ کلینی، الکافی، ج2، ص78، باب الورع، ح14، ط الاسلامیة طهران