درس خارج فقه استاد مقتدايي

88/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

تذکر اخلاقی: (چهارشنبه‌ها) در تذکر اخلاقی از بعد از ماه مبارک رمضان گفتیم بالاترین چیزی که رعایت آن وظیفه ما است تقوی است و گفتیم اساساًفلسفه روزه تقوی است که قرآن کریم فرمود«کتب علیکم الصیام... لعلکم تتقون»[1] برای اینکه تقوی پیدا کنید روزه بدارید و نیز گفتیم تقوی مخصوص ماه رمضان نیست که روزه بگیرید تا متقی باشید یعنی این یک توشه‌ای است از ماه رمضان برای شما برای دوره سال تا ماه رمضان بعدی بلکه بالاترین چیز برای سعادت انسان جهت رسیدن به مقامات عالیه و درجات عالی بهشت؛ تقوی است. «إن أکرمکم عندالله أتقاکم»[2] و هرچه تقوی قوی‌تر و محکم‌تر باشد منزلت انسان نزد خداوند بالاتر و مقامش در بهشت بالاتر است. و برای حفظ و رعایت تقوی بهترین چیز حفظ لسان است که اگر جلو زبان باز باشد تمام اعمال خوب انسان را درو می‌کند و کنار می‌گذارد. حفظ لسان خیلی مهم است. زیرا بیشترین، بالاترین، زشت‌ترین و قبیح‌ترین گناهان بوسیله زبان انجام می‌شود. حفظ زبان وظیفه است.

در یکی دو هفته قبل روایات زیادی خواندیم که دلالت داشت الزم واجبات و چیزهایی که برای انسان الزامی است، حفظ لسان است اگر ما می‌خواهیم بقیه اعضای بدن انسان بقیه اعمال و رفتار انسان در جاده مستقیم قرار بگیرد باید زبان را حفظ بکنیم.

امیرالمومنین(ع)ازنبی‌گرامی اسلام(ص) نقل کرده است[3]«قال لایستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه» اگر قلب انسان راست و صاف شد آنوقت ایمان انسان مستقیم است و استقامت قلب انسان به این است که از آلودگی‌ها، کینه برادر مسلمان، عداوت و دشمنی برادر مسلمان و قصد سوء نسبت به دیگران پاک باشد. پس صحت و ثبات ایمان به صحت و ثبات قلب است و ثبات قلب به ثبات لسان است.

امیرالمومنین(ع) می‌فرماید «فمن استطاع منکم ان یلق الله سبحانه و هو نقیّ الید من دماء المسلمین و اموالهم»[4]هر یک از شما اگر می‌تواند وقتی به محضر حساب و کتاب در لقاء پروردگار قرار می‌گیرد دستش از آلودگی به خون یا مال مردم پاک باشد«سلیم اللسان من اعراضهم» و زبانش به آبروی انسانی لطمه نزده باشد«فالیفعل» حتماً این کار را بکند یعنی بهترین چیز این است که قیامت وقتی انسان در محضر پروردگار قرار می‌گیرد شریک ریختن خون مردم، شریک بردن مال مردم (این دو با دست انجام می‌شود که خون مردم را بریزد یا مال مردم را ببرد) یا شریک بردن عرض مردم (که با لسان است) نباشد. گناه زبان در ردیف ریختن خون انسان است یک وقت خونش یا مالش را از بین می‌برد که «حرمة ماله کحرمة دمه» احترام مال هم مثل احترام خون انسان است و یک وقت هم به وسیله زبان عرض و آبروی مسلمان را می‌برد. پس اگر کسی دوست می‌دارد زبانش آلوده به بردن آبروی انسانی نباشد سعی کند این کار را انجام دهد یعنی لازم است این کار بشود که قیامت در پای میزان حساب نخواهند از او در مورد آبروی مردم حساب بگیرند.

در مورد حفظ و کنترل لسان آمده است «زبان مثل سگ درنده است باید بسته و کنترل بشود» سگ گیرنده را اگر رها کنی همه را می‌درد زبان مثل کلب عقور است همانگونه که سگ درنده را می‌بندند زندان می‌کنند باید زبان بسته و کنترل شود.

امیرالمؤمنین(ع)می‌فرماید«الکلام فی وثاقک ما لم‌تتکلم»[5]زبان تا زمانی که حرف نزند در اختیار و در حبس شماست(خیلی حرف بلندی است) «فاذا تکلمت به صرت فی وثاقه» وقتی حرف از دهان بیرون آمد در کنترل شما نیست بلکه شما گرفتار او و در بند آن کلام هستید باید بروید پاسخ بدهید آنجا شما را می‌خواهند یکی اعتراض می‌کند این چه حرفی بود که زدی آبروی یک کسی را بردی آبروی مرا بردی فلان حرف را زدی غیبت کردی تهمت زدی شاید تا محکمه عدل هم بکشاند شاید سر انسان هم به باد برود برای یک حرفی که زده می‌گویند بیا ثابت کن اگر نتواند ثابت کند عقوبت می‌شود. دنبال آن امیرالمومنین(ع) می‌فرماید «فاخرن لسانک کما تخزن ذهبک و ورقک» همانگونه که اگر پول یا طلا یا یک چیز قیمتی داشته باشید در جایی پنهان نگه می‌دارید و در مرئی و منظر نمی‌گذارید همچنین زبان را هم در گنج و در جای مخفی حفظ بکنید.

مرحوم آشیخ حسن نجف آبادی عالم زاهدی از شاگردان بزرگ مرحوم آخوند خراسانی و ساکن اصفهان بود. و مراتب زهد و تقوای ایشان معروف بود و سالها دوره‌های متعدد شرح لمعه را تدریس کرد در یکی از دوره‌ها ما شرح لمعه را نزد ایشان خواندیم همانگونه که رسم همه بزرگان سابق بود ایشان نیز گاهی به مناسبت نصیحت می‌کردند. در یکی از نصیحت‌هایی که خوب یادم هست فرمود شما طلبه‌ها یک توفیق الهی برایتان هست که دسترسی به معصیت ندارید نه پول دارید که به دنبال عیاشی بروید و نه شرایط لباس اجازه می‌دهد بلکه این لباس خودش مانع است با این لباس همه جا نمی‌توانید بروید همین لباس حفظتان می‌کند اما بالاترین گناهی که شما دچار آن هستید غیبت است. در حجره چند نفر دور هم می‌نشینید از مراجع تا اساتید از رفقا و دوستان و بستگان گرفته تا طلبه‌ها و نیز مردم عادی (امروز هم مسئولین نظام و دولت اسلامی اضافه شده است) کم جلسه‌ای است که بنشینید از این مطالب گفته نشود که بعضی دروغ است بعضی غیبت است بعضی تهمت است. فرمود سابق اگر درب حجره‌ای را باز می‌کردیم و سر زده داخل حجره می‌شدیم طلبه‌ی داخل حجره یا قرآن می‌خواند یا مفاتیح کنار دستش بود یک دعایی را می‌خواند.

مرحوم آقای ارباب از مراجع بزرگ ساکن اصفهان؛ و از شاگردان مرحوم جهانگیرخان بود آن سالها درس‌های حوزه در اصفهان تابستان‌ها تعطیل نبود و ما فرصت تابستان در درس مرحوم ارباب شرکت می‌کردیم. ایشان ضمن نصیحت به طلبه‌ها می‌فرمودند (تعبیرشان این بود) گاهی انسان می‌خواهد یک حرفی را بزند می‌بیند مثلاً غیبت است یا یک حرفی را می‌خواهد بزند می‌بیند تهمت است و از طرفی انسان این قدر اشتیاق پیدا می‌کند که این حرف را بزند اما آنقدر فشار به او وارد می‌شود از اینکه جلو زبانش را می‌گیرد به طوری که (تعبیر ایشان بود) نزدیک است انسان بپُکد.

این کلام حاج ارباب نشان می‌دهد که آن بزرگوار چقدر مواظب بودند. حالا ماها اصلا در این وادی نیستیم که بفهمیم باید جلوی خودمان را بگیریم. پس ما باید زبان را کنترل کنیم و کنترل زبان از الزم الزامات انسان است خداوند انشاءالله توفیق حفظ و رعایت اموری که موجب تقوی است را به ما عنایت بفرماید و حفظ لسان را از توفیقات ما قرار بدهد انشاءالله.

بحث فقهی:

مسئله7: اگر آن فعلی که انسان انجام می‌دهد به تنهایی ممایقتل نباشد بلکه به ضمیمه یک چیز دیگر ممایقتل شود قتل با چنین فعل دارای ضمیمه؛ قتل عمد است.

در این مسئله امام چند مثال بیان کردند:

1- فعل به ضمیمه استمرار: «لو ضربه بعصا» عصا نوعاً آلت قتاله و کشنده نیست (عنوان عصا از باب مثال است و اگر با یک چوب یا یک سنگ یا دست یا لگد هم بزند همین حکم را دارد) حال اگر با عصا یا چیزی که نوعاً کشنده نیست کسی را بزند و همچنان به زدن ادامه دهد تا شخص زیر ضربات بمیرد چون مجموعا دوتایی باهم ممایقتل غالبا می‌شود قصد قتل داشته باشد یا نداشته باشد قتل عمد است.

2- فعل به ضمیمه حال مضروب:«او ضربه مکررا ما لایحتمله مثله بالنسبه الی بدنه»یک وقت ضرب آنگونه نیست که در یک مرحله همچنان ادامه دهد تا طرف زیر ضربات بمیرد بلکه ممکن است با همان عصا دو بار سه بار یا چهار بار و بیشتر تکرار کند اما نسبت به شخص مضروب، بخاطر ضعف یا مرض یا بچه بودن طاقت‌فرسا و کشنده است پس ضرب کشنده نیست اما نسبت به مضروب کشنده است یعنی یک سیلی یک مشت و لگد و ضرب با عصا به اضافه حال مضروب از نظر ضعف، مریضی، لاغری اندام، پایین یا بالا بودن سن؛ آلت قتاله و ممایقتل می‌شود و این قتل عمد است و قصاص دارد.

3- فعل به ضمیمه حال ضارب: تا اینجا نسبت به حال مضروب سنجیدیم اما یک وقت ضارب یک پهلوان قوی است اگر یک چوب ولو با یک عصا به سر کسی بزند می‌کشد پس عصا خودش کشنده و آلت قتاله نیست اما عصای در دست یک آدم قوی یا مشت یا سیل یا لگد یک آدم قوی کشنده است و آلت قتاله می‌شود.

4- فعل به ضمیمه زمان: در هوای سرد و در شدت سرما که بدن یک حال گرفتگی و انقباض دارد یا در گرمای شدید؛ کمترین ضربات می‌تواند موجب مرگ شود در اینصورت فعل به انضمام شدت سرما یا گرما کشنده است و قتل عمد است و قصاص دارد پس ممکن است اصل ضرب کشنده نباشد اما به ضمیمه یکی از این چیزها آلت قتاله است.

دلیل مسأله:

1- صحیحه حلبی و ابی الصباح کنانی[6] جمیعا قال «سئلناه عن رجل ضرب رجلا بعصا فلم یقلع عنه الضرب حتی مات ایدفع الی ولی المقتول فیقتله» هر دو راوی می‌گویند از امام پرسیدیم اگر انسانی با عصا به شخصی زد و همچنان ادامه داد تا آن شخص زیر ضربات جان سپرد آیا باید قاتل را به ولی دم تحویل دهیم تا به عنوان قصاص او را بکشند؟ «قال نعم» امام فرمود بله.

از این پاسخ معلوم می‌شود امام اینگونه قتل را قتل عمد فرض کردند یعنی ضرب با عصا که کشنده نیست به ضمیمه استمرار تبدیل به آلت قتاله شد.

پرسش: ممکن است گفته شود دو جهت برای عمد بودن قتل وجود دارد یکی آلت قتاله و دیگری قصد قتل است. شاید اینجا مراد این بوده است که قصد قتل داشته بنابراین عمد تلقی کردن و دادن حکم قصاص برای این بوده که قاتل قصد قتل داشته است.

پاسخ: می‌گوییم ظاهر روایت این است که قصد قتل نداشته است زیرا روایت در مورد پرسش از یک شبهه است اگر قصد قتل داشت و یا آلت قتاله بود شبهه وجود نداشت تا بپرسند بلکه در این صورت هر کسی می‌داند قتل عمد است و قصاص دارد. پس شبهه این است که با اینکه قصد قتل ندارد و آلت قتاله نیست با یک چنین ضرب مستمر با عصا آیا قتل اتفاق افتاده، قتل عمد می‌شود یا نه؟

من المحتمل بگوییم روایت اطلاق دارد یعنی ممکن است قصد قتل داشته ممکن است نداشته است و امام هم استفصال نکردند لذا می‌گوئیم اطلاق روایت با ترک استفصال امام و اینکه نپرسیدند آیا قصد قتل داشته یا نه معلوم می‌شود در نظر امام قصد یا عدم قصد قتل تاثیری ندارد می‌خواهد داشته باشد می‌خواهد نداشته باشد نتیجه اینکه روایت می‌گوید؛ فعل به ضمیمه استمرار؛ قتل عمد است و قصاص دارد.

2- مرسله یونس عن بعض اصحابه[7] عن ابی عبدالله(ع) قال «ان ضرب رجل رجلا بعصا او بحجر» اگر به انسانی با عصا یا سنگ زد (پیداست آلت، آلت قتاله نیست) «فمات من ضربة واحدة قبل ان یتکلم» و مضروب با همان یک ضربت پیش از اینکه حرفی بزند جان سپرد «فهو یشبه العمد» قتل شبه عمد است. چون پیداست قصد قتل نداشته و آلت هم کشنده نیست «فالدیه علی القاتل» دیه دارد نه قصاص و دیه هم به عهده خود قاتل است نه مثل خطای محض که با عاقله است.

شاهد حرف ما اینجاست «و ان علاه و الح علیه بالعصا او بالحجارة حتی یقتله» اگر علاه یعنی رفت روی آن شخص ایستاد یا نشست و با الحاح یعنی اصرار بر ضرب با همان سنگ یا عصا مرتب بر بدنش ضربه وارد کرد تا مضروب زیر ضربات جان سپرد. «فهو عمد یقتل به» قتل عمد است و قاتل قصاص می‌شود.

بررسی روایت: در مورد بخش اول که حکم شبه عمد مطرح است با توجه به همین حکم در صدر روایت می‌گوئیم ضرب با عصا بدون قصد قتل بوده است و در مورد بخش دوم روایت که حکم قتل عمد صادر شد با قرینه صدر روایت ثابت شد که قصد قتل نبوده است بنابراین معلوم می‌شود حکم قتل عمد به خاطر این است که ضرب با عصا به ضمیمه اصرار بر ضرب و یا وضع حال مضروب و یا وضع حال ضارب به عنوان آلت قتاله تلقی می‌شود. و قتل صورت گرفته قتل عمد است.

نتیجه: روایت اول که صحیحه بود به عنوان دلیل و روایت دوم که مرسله است مؤید مسأله است. بحث بعدی مسأله8 انشاءالله شنبه.

و صلی الله علی سیدنا محمد و ال محمد

[1] البقرة(2): 183.

[2] الحجرات(49): 13.

[3] خطبه 176 نهج‌البلاغه.

[4] همان.

[5] نهج البلاغة حکمت381.

[6] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج29، ص36، باب11، ابواب قصاص نفس، ح2.

[7] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج29، ص37، باب11، ابواب قصاص نفس، ح5.