درس خارج فقه استاد مقتدايي

87/09/20

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث اخلاقي: درسه‌اي حوزه نظم و انضباط خودش را نگرفته ما تاکيد مي‌کنيم که انشاءالله تعطيلات کم بشود. حيف است افرادي از خانه و زندگي و بستگان و وطن و همه چيز دست برمي‌دارند و براي تحصيل به قم مي‌آيند؛ وقتشان تضييع شود. واقعا ظلم است ممکن است خود آقايون الان توجه پيدا نکنند اگر يک روز تعطيل باشد خوشحال هم بشوند که امروز يک قدري استراحت کرديم به کارهايمان رسيديم ولي حقيقت اين است که هر يک روزي که از انسان بگذرد و وقتش بيهوده تلف بشود يک خسران عظيم است و بعد متوجه مي‌شود پنج سال يا ده سال که در قم بوده است به کجا رسيده آيا مي‌توانست زودتر از اين، دوره درسي را به پايان برساند و کاري بکند که بتواند براي جامعه و براي خودش و براي ديگران مفيد باشد؟ ما گفتيم براي روزهاي تحصيلي و روزهاي تعطيلي با موافقت اساتيد حوزه و مراجع حوزه و شوراي عالي حوزه يک تقويم رسمي سال تحصيلي تنظيم شود و تعطيلات به حداقل برسد. و هم اکنون گروهي مشغول اين کار هستند و دارند تنظيم مي‌کنند با مجمع نمايندگان صحبت شد از آنها نظر خواهي شد و با موافقت همه، انشاءالله اين تقويم تهيه مي‌شود بعضي اساتيد مي‌گفتند قبلا مديريت يا شوراي عالي يک تقويم سال براي روزهاي درسي و تعطيلي تنظيم مي‌کردند ولي ما چون نقشي نداشتيم کار خودمان را مي‌کرديم هر روز صلاح بود درس مي‌گفتيم هر روز صلاح نبود تعطيل مي‌کرديم کاري به آن تقويم ارائه شده نداشتيم. به همين خاطر ما گفتيم با نظر خود اساتيد تقويم تهيه شود. البته مراجع تقليد ممکن است از نظر سني وضعيتي داشته باشند که يک هفته يا ده روز با تاخير شروع کنند يا چند روز زودتر تعطيل کنند يا وسط سال يکي دو روز بر اساس اقتضاي مزاجشان يا حالشان تعطيل کنند. آن ملاک نيست هرچند برخي از مراجع بسيار مقيدند اما همين قدر که روي برنامه تهيه شده نظارت داشته باشند کافي است. به هر حال بايد با نظر مراجع و ديگران حوزه را از اين نابساماني خارج کنيم.

براي نمونه ديروز سه‌شنبه تعطيل بود. چرا بگوئيم چون پنجشنبه تعطيل است پس چهارشنبه هم که بين‌التعطيل است تعطيل باشد؟ و سه چهار روز ما پشت سر هم تعطيل کنيم و وقت عده‌اي که براي تحصيل آماده شده‌اند تضييع بشود؟ هر يک درسي که تاخير بيافتاد و تعطيل بشود خسارت است چه رسد به يک روز از حوزه. شما ملاحظه کنيد چقدر درس و مباحثه و بحث در يک روز انجام مي‌شود؟ و اين خسارت بزرگي است. بعضي مدارس رعايت بيشتري مي‌کنند قبلا اشاره کردم اوايل شهريور بود که حوزه‌ي مروي و حوزه‌هاي تابعه‌اش در تهران براي افتتاحيه جلسه‌اي گرفته بودند بزرگاني از علماي تهران نظير آقاي مهدوي کني و اساتيد تهران و نيز همه‌ي طلاب حوزه مروي و حوزه‌هاي تابعه حضور داشتند. جمعيت سنگيني بود مدير حوزه گزارشي را از سال 86 ارائه کرد و گفت ما سال تحصيلي87-86،230روز تحصيلي داشتيم. اين براي من خيلي جالب بود گاهي به فرمايش آيت الله مکارم مي‌گفتند درس‌هاي حوزه به صد روز نمي‌رسد از درس‌هاي خارج آنهايي که خيلي منظم‌تر باشند 110يا 120 روز است. اما در تهران پنجشنبه‌ها هم مي‌خواندند ماه رمضان تعطيل نکردند اينها براي مدارس و دوره سطح بود و آن مدير مي‌گفت درس‌هاي خارج 190 روز درس داشتند. تقريبا 40 روز کمتر از درس‌هاي سطح بود. و شايد هم چهل روزش سي روز آن ماه رمضان بوده که درس‌هاي خارج تعطيل بود ولي مدارس داير بود و ده روز هم دهه‌ي عاشورا مثلا اين 40 روز، 230 روز مدارس سطح و 190 روز خارج تناسب هم دارد. ما اينجا تاکيد کرديم که انشاءالله برنامه‌هاي مدارس را روي همان مبنا بگيرند و تعطيلات را تقليل بدهند. حالا راجع به شهادت‌ها يک وقت من صحبت کردم خوب حق هم با آقايان هست من مي‌گفتم بعضي از روزهاي تعطيلي شهادتها مشهور نيست آنهايي که مشهور هست و جنبه‌ي شعاري هم دارد آن را شکي نيست که بايد تعطيل کرد احترام اقتضا مي‌کند تعطيل شود اما غير آن مثلا به قولي شهادت امام حسن مجتبي(ع) 28صفر مي‌گيريم و به قولي روز هشتم ماه صفر خوب اين چه وجهي دارد ما درس را تعطيل کنيم. احترام داري با درس خواندن منافات ندارد و براي مثال مي‌توان در هر جلسه درس نسبت به امام يک حديثي خوانده بشود يک ربع شرح حالي از امام گفته بشود حتي يک مصيبتي خوانده بشود به عدد تعداد درس‌هاي خارج و پر جمعيتي که هست روضه خواني بشود مصيبت خواني بشود اين احترام بهتر است يا تعطيل کنند بروند در خانه‌هاشان سر کارهاي روزمره شان؟ يا لااقل براي تابستان درسها ديرتر تعطيل بشود و بعد از تابستان زودتر شروع شود بين التعطيلين‌ها به طور کلي حذف بشود که جزء تعطيلي نباشد به هيچ وجه بين التعطيلين معنا ندارد.

نکته ديگر که بايد در حوزه مورد توجه جدي قرار گيرد اعزام مبلغ است من اعلام کردم نظر ما اين است که اعزام شأن حوزه است حوزه بايد مبلغ اعزام بکند خدمت مقام معظم رهبري هم عرض کردم ايشان هم تاييد مي‌کردند گفتم حوزه است که اين طلبه را از ابتدا گزينش مي‌کند جذب مي‌کند برنامه‌ي امتحان ورودي مي‌گذارد برنامه‌ي درسي مي‌گذارد برنامه‌ي امتحان پايه‌ي يک پايه‌ي دو پايه‌ي سه تا مي‌رسد به آنجايي که ارزش و قابليت مبلغ شدن را پيدا مي‌کند. اين حوزه است که مي‌داند اين در چه پايه‌اي است آيا اين آقا را بفرستيم در دانشگاه‌ها و مراکز علمي تبليغ بکند يا بفرستيم در يک روستا امام جماعت و يک مبلغ بشود يا بفرستيم در يک مرکز استان يا در مراکز آموزش و پرورش يا در سپاه و ارتش و جاهايي که نياز هست تبليغ کند. حوزه است که مي‌داند پايه‌ي علمي طلبه چقدر است.

علاوه بر پرورش بايد در حوزه يک دوره‌هاي مهارتي براي طلاب گذاشته شود زيرا مثلاً خدمت در ارتش و سپاه يک ويژگيهايي دارد و خدمت در دانشگاه‌ها و بين دانشجوها ويژگي‌هاي ديگر دارد. بايد هر طلبه‌اي در جايگاه مناسب شأن علمي و اخلاقي خود مشغول تبليغ شود.

يک وقت جلسه‌ي دفاعيه‌اي براي پايان نامه‌ي دکترا برگزار شد و چون به يکي از بستگان ما مربوط بود از ما نيز دعوت کرده بودند. يک آقايي که مسئول نمايندگي ولي فقيه در سپاه بود نيز آمده بود من ديدم او در تمام ساعات جلسه چرت مي‌زند خدا مي‌داند چقدر شرمنده شده بودم راهي هم نداشتم به او آگاهي دهم چون با فاصله نشسته بود ملاحظه مي‌فرماييد يک جلسه‌ي دانشجويي يک عده دانشجوياني که چه بسا از نخبگان يا فارغ‌التحصيلان هستند و به همراه اساتيدشان حضور دارند آن وقت نماينده‌ي ولي فقيه در دانشگاه هم شرکت کند و تمام وقت چرت بزند. و فيلمبرداران هم فيلم و عکس بگيرند چنين شخصي قابليت نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه را ندارد. آقاي سرلشکر فيروزآبادي مي‌گفت آن وقت‌ها که در جبهه بودند يک تعدادي از آقايان طلاب را فرستاده بودند. يکي از اينها صبح بلند نمي‌شد نماز صبحش را بخواند. به هر حال اعزام‌ها بايد حساب و کتاب داشته باشد يک وقت مثلا قبل از محرم اعلام مي‌کنند سازمان اوقاف هزار و سيصد نفر مبلغ اعزام کرد اين گروه به نقاط مختلف کشور مي‌روند اگر خوب شد اداره اوقاف مي‌گويد ما اعزام کرديم ما اينها را فرستاديم و اگر بد شد مي‌گويد پرورش يافته‌ي حوزه است ببينيد حوزه‌ي ما اين است. در حالي که اگر دست حوزه بود مثلاً اين شخص را به يک شهرستان مرزي که سني نشين است نمي‌فرستاد تا در آنجا حساسيت برانگيزد و يک حرفي بزند که حساسيت منطقه را عليه شيعه تحريک کند. اما آنها مي‌فرستند و نسبت به تبعاتش هم تعهد ندارند. يا در سپاه و ارتش هم اکنون در قم دفتر جذب روحانيون دارند و يک عده مي‌روند اسم‌نويسي مي‌کنند و بعد اعزام مي‌شوند. بنابراين يک جايي بايد پاسخگوي اين اعزام‌ها باشد و اگر شما را فرستادند و رفتيد و اتفاقي دست داد يک کسي باشد شما را بخواهد بگويد آقا چرا اين کار را کردي؟ حتي در مورد روحانيون استخدامي نهادها مثلاً ده سال است جذب شده آنوقتي هم که آمده بود فقط سطح را تمام کرده بود اين ده سال هم افزايش علمي و تداوم آموزشي نداشته است الان هم نيروهايي که مي‌آيند در نيروهاي انتظامي و يا ارتش و سپاه استخدام مي‌شوند بعضي‌ها دانشجوياني هستند که درس خوانده و تحصيل کرده‌اند لذا اين آقا که از ده سال پيش به عنوان نماينده ولي فقيه آمده است و تداوم آموزش نداشت اکنون کارآيي ندارد پس به ضرر حوزه است که ايشان آنجا باشد. بايد اينها را برگردانند و يک دوره‌ي افزايش علمي سه يا شش ماهه يا يک ساله براي آنها بگذارند تا رشد بهتري پيدا کنند و دوباره آنها را بفرستند در محل‌هاي مأموريت.

مقام معظم رهبري يک وقت به حالت گِلِه مي‌فرمود هر کسي مي‌آيد يک سفره‌اي در فيضيه پهن مي‌کند و يک عده را برمي‌دارد و مي‌برد بدون اينکه مديريت خبر داشته باشد اينها کيانند و کجا رفتند؟ بايد يک حسابي داشته باشد.

حالا ما داريم روي آن برنامه‌ريزي مي‌کنيم خدمت مقام معظم رهبري عرض کردم ايشان هم فرمودند حرف درستي است و بايد محاسبه شود شخصي که فرستاده مي‌شود از کجا آمده است بديهي است اينکه بگويند از حوزه آمده يا بگويند اين آقا را سازمان اوقاف فرستاده است تفاوت بسيار دارد جايگاه حوزه خودش يک اعتباري به او مي‌دهد چه اينکه مردم در اقصي نقاط کشور ايام دهه‌ي عاشورا که مي‌شود منتظرند از حوزه يکي بيايد. گفتند در استان گيلان سازمان اوقاف اعلام کرده است مناطقي که ما طلبه اعزام مي‌کنيم نياز به پرداخت هزينه نيست بلکه ما خودمان هزينه تبليغ روحاني را مي‌پردازيم و خودمان تامين مي‌کنيم. ملاحظه مي‌کنيد چنين اقدامي چقدر دوگانگي ايجاد مي‌کند. در يک روستا يک نفر اعزام شد و چيزي هم به مردم پرداخت و برگشت و روستاي مجاوز به مردم مي‌گويند هزينه ورود روحاني را تأمين کنيد. بديهي است اهالي خواهند گفت چرا روحاني روستاي مجاور بدون دريافت هزينه به تبليغ آمده است؟ اين دوگانگي لطمه مي‌زند پس سازمان اوقاف اگر بودجه‌اي دارد بايد با هماهنگي با مديريت حوزه هزينه کند زيرا در مورد موقوفه نگفتند که اداره اوقاف اعزام کند بلکه براي روضه سيدالشهدا وقف کرده‌اند يعني اداره اوقاف بايد با مراکزي که روحاني اعزام مي‌کنند و مبلغ مي‌فرستند هماهنگي کند و از طريق آنها روضه‌خواني انجام شود نه اينکه خودش رأساً هزينه کند.

علي اي حال بحمدالله يک شورايي داريم تشکيل مي‌دهيم تحت عنوان شوراي سامان‌دهي تبليغ و انشاءالله برنامه‌ريزي مي‌شود. تا اينهايي که اعزام مي‌کنند همانگونه که رهبري فرمودند به حوزه بگويند هزار نفر به من بدهيد مي‌خواهيم اعزام بکنيم و حوزه ترتيب تحويل آنان براي اعزام به نهادهاي گوناگون را بدهد براي نمونه 1000نفر به سازمان او قاف بروند تا بر اساس نيازهاي اوقاف اعزام شوند. يا 2000نفر با توجه به نوع درخواست سازمان تبليغات به سازمان تبليغات بروند و بر اساس نيازهاي آن سازمان اعزام شوند. راه معقولش همين است.

يک حديث اخلاقي هم يادداشت کرده بوديم انشاءالله براي هفته‌ي بعد اگر عمري باشد.

بحث فقهي: بحث در اين بود که حد نصاب قطع يد سارق خمس دينار است يا ربع دينار؟ ما ربع دينار را ترجيح داديم و گفتيم، هم رواياتش اکثر عدداً است و هم شهرت عظيمه بر طبق آن وجود دارد و مشهور فتوا به ربع دينار دادند و هر يک از اين دو به تنهائي موجب ترجيح است و هم از نظر دلالت اصرح است.

براي نمونه يکي از رواياتي را که قبلا خوانديم و صراحت بسيار دارد در ذيل تکرار مي‌کنيم.

صحيحه‌ي محمد بن مسلم[1] قال قلت لابي عبدالله(ع)«في کم يقطع السارق؟» در چه مقدار از سرقت دست دزد قطع مي‌شود قال«في ربع دينار» امام فرمود اگر مال مسروق به اندازه يک چهارم دينار (5/2 دِرهَم) باشد قطع يد دارد قال«قلت له في درهمين؟» امام که فرمود ربع دينار مساوي 5/2 دِرهَم است اما راوي مي‌خواهد ببيند آيا نظر امام همان دو درهم يعني خمس دينار بود و تسامحاً فرمود ربع. لذا مي‌پرسد منظور همان دو درهم است؟ قال«في ربع دينار بلغ الدينار ما بلغ» امام در جواب فرمود ربع دينار است و تفاوت بازار از نظر تعداد دِرهَم مطرح نيست دو دِرهَم يا کمتر باشد ملاک ربع دينار است.«قال قلت له ارأيت من سرق اقل من ربع دينار هل يقع عليه حين السرق اسم السارق و هل هو عندالله سارق؟» مي‌پرسد که اگر کسي کمتر از اين مقدار که شما فرموديد يعني کمتر از حد نصاب ربع دينار سرقت کرد آيا اين شخص عندالله سارق است؟ امام جواب مي‌دهند«کل من سرق من مسلم شيئاً فقد حواه و احرزه فهو يقع عليه اسم السارق و هو عندالله سارق و لکن لايقطع الا في ربع دينار او اکثر» اينکه اقل از دينار سرقت کرده سارق عندالله به او ميگويند اما لايقطع الا في ربع دينار ببينيد در نفي اثبات است«لايقطع الا في ربع دينار» يعني تا کمتر از ربع دينار لايقطع و در خود ربع دينار به بالا يقطع امام هم اثباتش را تعيين مي‌کند هم نفيش را. اين تعبيرات خيلي صريح است.

يک تعليل هم در آخر روايت آمده است که مي‌فرمايد«ولو قطعت ايدي السراق فيما هو اقل من ربع دينار لالقيت عامة الناس مقطعين» اگر بنا بود زير ربع دينار (مثلا خمس دينار) قطع يد داشته باشد مي‌ديدي که نوع مردم دست بريده مي‌شدند و دستشان قطع مي‌شد بنابراين شبهه‌اي نمي‌ماند که بگوييم حد نصاب همان ربع است که مشهور هم به آن قائلند.

توضيحي پيرامون دينار: يک مثقال صيرفي و بازاري 24 نخود است اما مثقال شرعي 18 نخود است و يک چهارم از 18 نخود چهار نخود و نيم است. در ديه هم که مي‌گوييم هزار دينار طلا ديه‌ي يک انسان است مراد هزار مثقال شرعي يعني 750 مثقال عرفي (صيرفي) در بازار است.

دليل قيد مسکوک بودن: دليل شرط مسکوک بودن دينار، به لفظ دينار در روايات برمي‌گردد. امام مي‌فرمايد ربع دينار و دينار آن روز طلاي مسکوک بود و آنوقتها هم دينار پول رايج کشور اسلامي و ثمن بود اما امروز طلا مثمن است پول مي‌دهند سکه بهارآزادي مي‌خرند و الان پول رايج ما اسکناس است. (البته بهار آزادي را مي‌شود بگوييم مسکوک است) و دينار از نظر اندازه هم متغير بود پس بايد طلاي مسکوک باشد دليلش هم ظهور دينار در سکه‌دار بودن است. از طرفي وقتي سکه‌دار بود عيار و قيمتش نيز مشخص است و طلاها بر حسب مخلوطي که براي استحکام دارد از 18 تا 24 عيار متغير است و کمتر از 18 مغشوش است.

امام در تحرير مي‌فرمايد طلاي کذايي يعني طلاي خالص بدون غش و مسکوک و بعد مي‌فرمايد«من ايّ جنس» از هر جنسي باشد قيمتش وقتي به اين مقدار(ربع دينار) رسيد سرقت محسوب مي‌شود و حد دارد«من الالبسه» لباس باشد«و المعادن» از چيزهاي معدني«و الفواکه» ميوه‌جات«والاطعمه» غذا«رطبة کانت او لا» ميوه‌هاي تر فرض انگور است که انبار کردند يا ميوه‌هاي خشک مثلاً انگور را کشمش درست مي‌کنند.

مرحوم محقق[2] مي‌فرمايد«ثوبا کان او طعاما او فاکهه او غيره».

مرحوم صاحب جواهر[3] به آن اضافه مي‌کند«ملحا» مثلاً نمک را يک کسي انبار کرده است و دزد مي‌رود حرز را مي‌شکند نمک‌ها را مي‌دزدد«او ماء» اگر جايي است که آب خريد و فروش مي‌شود قيمت دارد از اين شيشه‌هاي آب را گذاشتند مصرف مي‌کند يک کسي قفل را بشکند باز کند آب را از يخچال بردارد؛ سرقت حساب مي‌شود«او کلاءً» يا علوفه و گياهان«او ثلجا» يا کسي يخ را در جايي انبار کرده است که محفوظ بماند«او ترابا» يا خاک قيمتي را آماده کرده است و مي‌خواهد ظرفهاي گلي درست بکنند اين خاکها را اگر کسي بدزدد مصداق سرقت است«او طينا» يا گل را آماده کرده است«او حيواناً» قفل را مي‌شکند و حيوان را از اصطبل مي‌دزدد و بالجمله ضابطه‌ي کلي آن«کل ما يکون ملکا للانسان ملکا للمسلمين» هر چيزي که ملک است اگر با هتک حرز و شرائط تصرف شود سرقت حساب مي‌شود.

دليل مسأله:

اطلاق ادله؛ اطلاق ادله مي‌گويد اگر کسي به اين مقدار سرقت کرد حد دارد و مي‌گويد؛«من اي جنس کان» و خارج کردن يک فرد از اطلاق و استثنا زدن دليل مي‌خواهد.

بررسي قول اباحنيفه

1- امام در تحرير مي‌فرمايد«کان اصله الاباحه لجميع الناس او لا» براي صدق سرقت فرقي نمي‌کند مال دزديده شده در اصل مباح باشد مثل اينکه علفهاي بيابان را مي‌چيند و يا درختي را از جنگل قطع مي‌کند و در منزلش انبار کرده ولو اصلش مباح بود اما با حيازت ملک اين شخص شد. اکنون اگر کسي از آن مال حيازت شده سرقت کرد سارق است و با شرائط قطع يد دارد. اما ابي‌حنيفه مي‌گويد اگر چيزي در اصل مباح بود گرچه با حيازت ملکيت حاصل است اما چون در اصل مباح بود اگر دزديده شود سرقت حساب نمي‌شود و قطع يد ندارد.

2- امام در تحرير مي‌فرمايد:«کان مما يسرع اليه الفساد کالخضروات و الفواکه الرطبه و نحوها او لا» تفاوتي نيست که از چيزهاي زود فاسد شدني مانند سبزيجات مثلاً کاهو، کلم يا سبزي خوردن باشد يا دير فاسد شود. بنابراين اگر کسي اينگونه اشياء را بدزدد در صورت محقق شدن شرائط قطع يد دارد. اما ابوحنيفه مي‌گويد اگر کسي چيزهاي فاسد شدني را سرقت کرد دستش قطع نمي‌شود امام که فتوي به تعميم مي‌دهد در برابر فتواي ابوحنيفه است.

صاحب جواهر فتواي ابوحنيفه را نقل مي‌کند و مي‌گويد بديهي است که هيچ دليلي ندارد بلکه ابوحنيفه سليقه‌اي و بر حسب عرف مي‌گويد حد ندارد در حاليکه ما مي‌گوييم اطلاق ادله دلالت دارد هر مالي که دزديده شود در صورت وجود شرائط قطع يد دارد. و ابوحنيفه دليلي بر اخراج و استثناء ندارد پس قول ابي‌حنيفه هم وجهي ندارد فقط در دو مورد روايات داريم که استثناء شد يکي طير و ديگري سنگ مرمر است که روايتش را انشاءالله بحث بعد مي‌خوانيم.

و صلي الله علي سيدنا محمد و آل محمد

[1] وسائل الشيعه، الحر العاملي، ج28، ص243، باب2 من ابواب حد السرقه.

[2] شرايع الاسلام، المحقق الحلي، ج4، ص954.

[3] جواهر الکلام، الشيخ الجواهري، ج41، ص497