درس خارج فقه استاد مقتدایی

1400/06/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الإجارة/أركان الإجارة /معنای لغوی و اصطلاحی إجاره

خلاصه‌ی مطالب جلسه‌ی دیروز:

معنای لغوی إجاره: بر اساس منابع لغوی مشهور و تحلیل مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی در کتاب «تفصیل الشریعه» که شرح کتاب «تحریر الوسیله» است راجع به معنای لغوی «إجاره» مطالب ذیل تقدیم می‌گردد:

فی «تفصیل الشریعة»: «فهي على ما صرّح به البعض بل الكثير بمعنى الأُجرة و كراء الأجير، و ليست مصدراً ثلاثياً أو مزيداً.»[1] مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی در تحلیل لغوی «إجارة» فرموده‌اند: «إجاره» بنا بر آنچه بعض لغویین بلکه اکثر لغویین به آن تصریح کرده‌اند به معنای أجرت و دست‌مزد و کرایه‌ای است که به أجیر داده می‌شود، و این لفظ هرگز مصدر ثلاثی یا مصدر مزیدٌ فیه نیست و نباید معنای مصدری مانند إجاره دادن و إجاره کردن برای آن قائل شد بلکه «إجاره» معنای آن عوضی است که مستأجر به أجیر می‌دهد.

بنا بر این «اَجَرَه» به معنای «أعطاه الأُجْرة» و همچنین «آجَرَه» که از باب إفعال (إیجار) است به معنای «أعطاه الأُجْرة» است ولی به نظر مرحوم فاضل لفظ «إجاره» نه مصدر برای ثلاثی مجرد (اَجَرَ) است و نه مصدر برای ثلاثی مزید فیه (آجَرَ)، بلکه ایشان قائلند: «فهی لفظٌ معناه الخاص» إجاره لفظی است که معنای خاصی دارد که همان أجرت و کرایه است.

فی الصحاح: «الأَجْرُ: الثوابُ. تقول: أَجَرَهُ اللّٰه يَأْجِرُهُ و يَأْجُرُهُ أَجْرًا. و كذلك آجَرَهُ اللّٰه إيجَاراً./ و الأُجْرَةُ: الكِرَاءُ. تقول: استأْجَرْتُ الرجلَ فهوَ يأْجُرُنِى ثمانىَ حِجَجٍ، أى يصير أَجِيرِي[2] مرحوم آیت الله فاضل در تحلیل این عبارت فرموده‌اند: «و قد حكي عن الصحاح: أنّه اقتصر على ذكر الأجر مصدراً لأجَرَ الثلاثي و ذكر الإيجار مصدراً لآجر من باب الإفعال‌« آنچه در معنای «إجاره» از کتاب «صحاح» نقل شده این است که مألّف آن (أبو نصر) تنها اکتفاء کرده است به بیان مصدر ثلاثی «اَجَرَ» که «أجْر» است و مصدر «آجَرَ» از باب إفعال که «إیجار» می‌باشد ولی راجع به لفظ «إجارة» هیچ مطلبی نگفته است.

عن نجم الأئمة: «وكأن الإجارة مصدر أجر يأجر إجارة نحو كتب يكتب كتابة: أى كان أجيرا»[3] مرحوم آیت الله لنکرانی در تحلیل این عبارت فرموده‌اند: «لكن المحكي عن نجم الأئمّة أنّه مصدر لأجر الثلاثي‌، و عليه فمعناه معنى الأجر الذي هو مصدر آخر له، كالكتب و الكتابة.» (در مقابل قول "صحاح" که اصلا تعرّضی به لفظ «إجاره» نداشتند) لکن از «نجم الأئمة» که یکی از لغویین است نقل شده است که «إجارة» مانند «أجْراً» که مصدر ثلاثی است، مصدر دیگری است برای «اَجَرَ یَأجُرُ» و گفته می‌شود: «اَجَرَ یَأجُرُ أجْراً و إجارةً» همان طور که گفته می‌شود: «کَتَبَ یَکْتُبُ کَتْباً و کِتابَةً.»

فی «تحف العقول»: «و أمّا تفسیر الإجارات "فإجارة الانسان نفسه أو ما يملک ..."»[4] مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی در تحلیل این عبارت فرموده‌اند: «و كيف كان فلم يثبت كون الإجارة في اللغة بمعنى الإيجار الذي هو متعدّ. نعم، ظاهر رواية تحف العقول المعروفة الواردة في أقسام المكاسب و أحكامها أنّها بهذا المعنى، حيث قال: "و أمّا تفسير الإجارات فإجارة الإنسان نفسه أو ما يملك‌ ..." كما أنّه ربما يستعمل في كلمات الفقهاء رضي اللَّه عنهم أيضاً بهذا المعنى كما في عبارة المتن، لكن الرواية غير ثابتة، و على تقدير الثبوت لا تكون كاشفة عن كونه بحسب اللغة كذلك؛ لأنّه ربما يرى في الروايات ألفاظ مستعملة على غير ما هو المذكور في اللغة، مثل استعمال الإجناب متعدّياً مع أنّه في اللغة لازم.»

بیان استاد: مرحوم فاضل لنکرانی از جهت لغت شناسی از چند منبع مطالبی را راجع به معنای «إجارة» مطرح نموده‌اند ولی در جمع بندی نهایی قائل شده‌اند: استعمال «إجارة» در معنای «إیجار» که یک معنای متعدّی است هرگز ثابت نشده است، ولی ایشان در استعمال لفظ «إجاره» در معنای «إیجار» که یک معنای متعدّی است استناد کرده‌اند به کتاب شریف «تحف العقول»؛ این کتاب که بر اساس بیان اقسام مختلف مکاسب و أحکام مکاسب گردآوری شده است در بحث «إجارات» روایتی را نقل نموده است که سیاق آن به نحوی است که چاره‌ای جز چشاندن معنای متعدّی برای لفظ «إجاره» باقی نمی‌ماند زیرا در این روایت آمده است: «فإجارة الانسان نفسَه أو ما يَملِک...» یعنی "إجاره دادن انسان خودش را یا آنچه مالک آن است..." و در این روایت هرگز نمی‌توان معنای عوض یا کرایه و أجرت را برای لفظ «إجاره» قائل شد و حتما باید معنای فعل متعدّی یعنی «إجاره دادن» از آن برداشت شود، در ادامه مرحوم فاضل فرموده‌اند: همان طور که در این روایت از لفظ «إجاره» معنای فعل متعدّی «إیجار» برداشت شد چه بسا در کلام فقهاء5چنین معنایی برداشت شود همان طور که در متن تحریر الوسیله نیز این معنا برای لفظ «إجاره» استعمال شده است در جایی که می‌فرماید: «...أو متعلّقة بالنفس كإجارة الحرّ نفسه لعمل ...»[5] مرحوم فاضل در ادامه فرموده‌اند: لکن این روایت غیر ثابت و ضعیف است و اگر فرض کنیم در ثبوت و صحت این روایت تردیدی نباشد باز هم با استناد به این روایت نمی‌توان کشف کرد که از جهت لغوی لفظ «إجاره» در معنای «إیجار» استعمال شده است زیرا چه بسا در روایات، الفاظ در غیر معنای لغوی آنها استعمال شده باشند مانند استعمال لفظ «إجناب» که در روایات در معنای متعدّی استعمال شده است در حالی که از لحاظ لغوی لازم می‌باشد.

اختلاف نظر استاد با مرحوم فاضل در معنای لفظ «إجاره»: مرحوم فاضل در صدد این بودند که ثابت کنند لفظ «إجاره» فقط به معنای «أُجرتْ» و «کرایه» است و هرگز در معنای فعل متعدّی «ایجار» استعمال نشده است و اگر در روایات و کلام فقهاء در معنای «ایجار» استعمال شده است، ایشان به طریقی آن را توجیه کرده‌اند همان طور که در مطالب فوق بیان شد، ولی به نظر ما کلام ایشان جای نقد دارد زیرا همان طور که ایشان نیز فرموده‌اند در لغت «إجاره» به معنای «أجرت» آمده است، ما می‌گوییم به معنای «ایجار» نیز آمده است، چنانچه این لفظ در روایات و کلام فقهاء به معنای «ایجار» آمده است، بنا بر این «الإجارة» به معنای کرایه کردن و کرایه دادن نیز استعمال شده است؛ در کتاب معجم الوسیط این عبارت وارد شده است: «(آجره) إيجارا أجره وَ مِن فلَانٍ الدَّارَ وَ غَيرَها اكتراها مِنْهُ وَ فُلَانًا الدَّارَ أكراه إِيَّاهَا[6] وقتی گفته می‌شود: «آجَرَ من فُلانٍ الدّارَ» یعنی از فلان کس خانه را کرایه کرد. و وقتی گفته می‌شود: «آجَرَ فُلاناً الدارَ» یعنی خانه را به فلان کس کرایه داد، با این اوصاف جایی برای ادّعای مرحوم فاضل مبنی بر اختصاص معنای لغوی «إجاره» در معنای «أجرت» باقی نمی‌ماند. از طرفی همان طور که در مطالب فوق گفته شد خود ایشان قبول کرده‌اند که در «تحف العقول» در قسمتی که اقسام و احکام مکاسب بیان شده است روایتی آمده است که لفظ «إجاره» در معنای «ایجار» به کار رفته است نه «أجرت» هر چند که ایشان این روایت را ضعیف دانسته‌اند.

مرحوم فاضل در ادامه‌ی اثبات ادّعای خود مبنی بر اختصاص لفظ «إجاره» در معنای أجرت و در غیر معنای «ایجار»، می‌فرمایند: «و استفادة صحّة استعمال الإجارة بمعنى الإيجار من كلمة «الأجير» التي يتداول استعمالها نظراً إلى كون المراد به هو من آجر نفسه للغير، أو من قوله تعالى حكاية عن قصّة موسى عليه السلام‌ عَلى‌ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ‌ .. نظراً إلى كون المراد به هو أخذه أجيراً و استئجاره لتلك المدّة، ممنوعة، فإنّه ليس المراد بالأجير من آجر نفسه، بل من خدم بعوض، و كذلك معنى الآية الشريفة، فلا يستفاد منهما كون الإجارة بمعنى الإیجار.»

ایشان احتمال داده‌اند شاید به دو جهت کسانی گمان کنند که لفظ إجاره در معنای ایجار استعمال شده است.

جهت اول: استناد به صحت استعمال إجاره در معنای ایجار از کلمه‌ی «أجیر» به جهت متداول بودن چنین استعمالی زیرا مقصود از «أجیر» این است که گفته شود: «مَن آجَرَ نفسَه للغیر» کسی که خود را به کرایه‌ی دیگری در می‌آورد.

جهت دوم: در قصه‌ی حضرت موسی(ع) که در قرآن وارد شده: ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ﴾[7] ﴿فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ﴾[8] ﴿فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[9] ﴿قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ﴾[10] ﴿قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[11] ﴿قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ﴾[12]

«و هنگامى كه‌به چاه آب مدَين رسيد، گروهى از مردم را در آن جا ديد كه چهارپايان خود را آب مى‌دهند؛ و در كنار آنان دو زن را ديد كه از گوسفندان خويش مراقبت مى‌كنند و به چاه نزديك نمى‌شوند؛ موسى به آن دو گفت: «منظور شما از اين كار چيست؟» گفتند: «ما آنها را آب نمى‌دهيم تا چوپانها همگى خارج شوند؛ و پدر ما پيرمرد كهنسالى است قادر بر اين كارها نيست).» - موسى براى گوسفندان آن دو آب كشيد؛ سپس رو به سايه آورد و عرض كرد: «پروردگارا! به هر خير و نيكى كه تو بر من فرو فرستى نيازمندم.» - ناگهان يكى از آن دو زن به سراغ او آمد در حالى كه با نهايت حيا گام برمى‌داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت مى‌كند تا مزد آب دادن گوسفندان را كه براى ما انجام دادى به تو بپردازد.» هنگامى كه موسى نزد او [شعيب‌] آمد و سرگذشت خود را براى او شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ستمكار نجات يافتى.» - يكى از آن دو دختر گفت: «اى پدر! او را استخدام كن، زيرا بهترين كسى را كه مى‌توانى استخدام كنى آن كس است كه نيرومند و درستكار باشد و او همين مرد است).» - شعيب گفت: «من مى‌خواهم يكى از اين دو دخترم رابه همسرى تو درآورم‌به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى؛ و اگر آن را تا ده سال افزايش دهى، محبّتى از ناحيه توست؛ من نمى‌خواهم كار سنگينى بر دوش تو بگذارم؛ واگر خدا بخواهد مرا از صالحان خواهى يافت-موسى گفت: « (مانعى ندارد، اين قراردادى ميان من وتو باشد؛ البته هر كدام از اين دو مدت را انجام دهم ستمى بر من نخواهد بود و من در انتخاب آن آزادم)؛ و خدا بر آنچه ما مى‌گوييم گواه است.»[13]

البته دلیل این که حضرت موسی(ع) وارد مدین شد داستان مفصل دیگری دارد ولی اجمال آن این است که در مصر حضرت موسی(ع) در حمایت از یک مظلومی که گرفتار یکی از قبطیان شده بود و مورد آزار قرار گرفته بود وارد عمل می‌شود و در حین درگیری مشت آن حضرت به آن مأمور فرعونی اصابت می‌کند و کشته می‌شود وقتی خبر این ماجرا به فرعونیان می‌رسد تصمیم می‌گیرند موسی(ع) را به قتل برسانند، کسی موسی را از این تصمیم فرعونیان مطلع می‌کند و او ترسان و نگران می‌شود و به همین دلیل از مصر گریزان می‌شود و سر‌انجام این سفر به مدین ختم می‌شود که دیروز به طور مفصل قصه‌ی حضرت موسی(ع) در مدین را بیان کردیم، این قصه را گفتیم تا به شاهد مثال برسیم.

مرحوم فاضل فرموده‌اند شاید از عبارت قرآنی ﴿عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ﴾ کسانی استناد کنند به صحت استعمال ﴿أَن تَأْجُرَنِی﴾ در معنای «ایجار» نظر به این که مقصود از ﴿أَن تَأْجُرَنِي﴾ این است که موسی(ع) خود را أجیر قرار دهد و تا مدّتی به استخدام حضرت شعیب(ع) درآید.

مرحوم فاضل هر دو جهت را ممنوع دانسته‌اند و فرموده‌اند: «فإنّه ليس المراد بالأجير من آجر نفسه، بل من خدم بعوض، و كذلك معنى الآية الشريفة، فلا يستفاد منهما كون الإجارة بمعنى الإیجار.» مقصود از أجیر این نیست که کسی خود را به إجاره‌ی دیگری درآورده باشد بلکه مقصود این است که کسی در مقابل عوضی برای دیگری خدمت کند و همچنین است معنای آیه، در ادامه مرحوم فاضل فرموده‌اند که از هر دو جهت نمی‌توان استفاده کرد که إجاره به معنای ایجار است.

ولی سخن ما این است که هیچ منعی از استعمال إجاره در معنای ایجار نیست و این که مرحوم فاضل فرمودند که مقصود از «أجیر» «مَن آجَرَ نفسه» نیست بلکه مراد «من خدم بعوض» است این ادعای بی‌دلیلی است، زیرا وقتی کسی خود را أجیر غیر قرار می‌دهد، معنای «إجاره» در ریشه لغوی آن قرار دارد نه معنای «خدم» البته این را قبول داریم که خدمت کردن لازمه‌ی أجیر شدن است ولی هرگز ریشه‌ی لغوی خدم با ریشه‌ی لغوی إجاره و أجیر یکی نیست.

نتیجه: کلمه‌ی إجاره هم در لغت و هم در استعمال فقهاء و هم در قرآن کریم به معنای إیجار که فعل متعدّی است استعمال شده است و انحصار معنای إجاره در معنای أجرت بلا وجه است بنا بر این إجاره هم به معنای أجرت است هم به معنای ایجار.

معنای اصطلاحی إجاره در فقه: در تعریف اصطلاحی إجاره بین فقهاء اختلافات فراوانی وجود دارد، و با عبارات متعدد این تعریف انجام شده است:

کلام مرحوم سید در عروة: «و هي تمليك عمل أو منفعة بعوض»[14] مرحوم سید، إجاره را تملیک عمل یا منفعت برای غیر در مقابل عوض دانسته‌اند؛ این عالم بزرگوار در این تعریف به دو جهت مهم توجه کرده‌اند؛ جهت اول: ایشان إجاره را از نوع تملیک دانسته‌اند در نتیجه سایر مفاهیم مانند إباحه و عقد و غیره از تعریف إجاره خارج می‌شوند. جهت دوم: ایشان این تملیک را در دو قسم متمرکز نموده‌اند؛ قسم اول: إجاره را تملیک عمل دانسته‌اند، یعنی کسی که دارای استعداد و مهارتی است، خود را در معرض استفاده‌ی دیگران قرار می‌دهد و در ازای این عمل دست‌مزدی دریافت می‌کند، مثلاً کسی که حر است و توان کارگری دارد و می‌تواند در امور ساختمانی یا کشاورزی یا هر کار دیگری خدمتی به دیگری برساند، یا این که مهارتی دارد مانند این که خیاط، نقّاش، پزشک یا هر حرفه‌ی دیگری را مسلط است، این شخص اگر با توافقی که با مستأجر برقرار می‌کند توان و استعداد و مهارت خود را در اختیار مستأجر قرار ‌دهد مثلا خیاطی قبول کند که لباس‌های کسی را بدوزد و در عوض این عمل از طرف مقابل خود عوضی دریافت کند این عمل را تملیک عمل گویند. قسم دوم: و اما قسم دیگر از إجاره، تملیک منفعت است، این قسم به این معناست که کسی یک شیئی دارد که قابلیت استفاده‌ی غیر از این شیء نیز وجود دارد، این قسم نیز در تعریف إجاره جای می‌گیرد، مثلاً خانه، مرکب یا مزرعه‌ای دارد که امکان استفاده از منافع آن برای غیر وجود دارد، در این قسم، إجاره به عین تعلق می‌گیرد نه به عمل، و مقصود از تعلق إجاره به عین این است که مستأجر إجازه دارد فقط از منافع این مورد إجاره بهره ببرد و سایر تصرفاتی که موجب تغییر اصل عین و ملکیت آن می‌شود برای مستأجر مجاز نمی‌باشد.

سایر تعاریف در مفهوم إجاره: تعریف مشهور در اصطلاح فقهاء برای إجاره آن است که گفته شود: «تملیک المنفعة بعوض»، إجاره تملیک منفعت است در مقابل عوض؛ تعریف دیگری که برای إجاره مطرح شده این تعریف است: «هی التسلیط علی العین للإنتفاع بها.» وقتی از این فقهاء سؤال می‌شود که مقصود از إجاره چیست؟ در جواب می‌گویند: إجاره نوعی مسلط کردن غیر است بر عین تا آن مستأجر از منافع آن استفاده کند؛ تعریف سوم که مطرح شده این تعریف است: «جعل العین بالأجرة» یعنی مالک عین، إجازه‌ی استفاده از منافع عین را به مستأجر مورد نظر خود می‌دهد و آن مستأجر در إزای أجرت و کرایه‌ای که پرداخت می‌کند حق تصرف در آن عین از جهت استفاده از منافع آن را پیدا می‌کند، این تعابیری است که فقهاء در تعریف إجاره بیان کرده‌اند، و اما یک تعریف دیگری برای إجاره مطرح شده است: «الإجارة عقدٌ ثمرته نقل المنفعة» در این تعریف از عبارت «عقد» استفاده شده است و معنای این تعریف آن است که إجاره یک عقدی است که نتیجه‌ی آن نقل منفعت از مالک عین به مستأجر آن است بر اساس توافق فی‌ما‌بین.

مناقشه در تعاریف مطرح شده: هر کدام از این تعاریف مطرح شده قابل خدشه هستند مثلا در تعریفی که إجاره را «عقدٌ ثمرته نقل المنفعة» دانسته، این خدشه برجستگی بیشتری دارد، زیرا اصلا إجاره از نوع «عقد» نیست، زیرا اگر عقد بود نیاز به ایجاب و قبول داشت، در حالی که إجاره از سنخ لفظ نیست بلکه یک نوع معناست، به نحوی که وقتی لفظ آجرتُ از طرف أجیر صادر می‌شود آن مستأجر، مالک منفعت عین می‌شود، در حقیقت این لفظ علامتی است که خبر از تحقق یک معنا می‌دهد و آن معنا استحقاق بهره‌مندی مستأجر از منافع عین در مقابل عوض است در نتیجه اصل إجاره از سنخ عقد نیست مانند بیع که خود بیع نیز از سنخ یک معناست و نتیجه‌ی آن انتقال ملکیت یک عین به مشتری در مقابل عوض است، بنا بر این عقدی که در بیع منعقد می‌شود خود بیع و حقیقت بیع نیست بلکه علامت و نشانه‌ای است که دالّ بر معنای بیع که همان ملکیت مشتری بر مبیع و ملکیت بایع بر ثمن است، می‌باشد؛ وقتی گفته می‌شود «بعتُ هذا بهذا» مقصود این است که انتقال عین به مشتری واقع شد و این یک معنای عرفی و همه فهم است که حتی قبل از اسلام نیز بین مردم یک مسئله‌ی جا افتاده به حساب می‌آمد و رواج زندگی مردم با همین امور بوده و کسی در حقیقت آن تردیدی ندارد و چون چنین فهمی از بیع یک امر عقلائی و غیر قابل اجتناب و مورد نیاز بوده است شرع مقدس اسلام نیز آن را مورد امضاء و تأیید قرار داده و حتی برای آن احکامی نیز مقرر کرده است.

بنا بر این اموری مانند بیع و إجاره از اموری هستند که از اولین دوران تشکیل زندگی اجتماعی انسان بین انسان‌ها رایج بوده و با کمک همین مفاهیم کالا و خدمات خود را در إزای عوضی که دریافت می‌کردند در إختیار غیر قرار می‌دادند و همین درک عقلائی و عرفی را شرع مقدس اسلام مورد تأیید قرار داده است در نتیجه این امور از سنخ لفظ و عقد به شمار نمی‌آیند بلکه از نوع معنا هستند، در نتیجه الفاظی مانند «بعتُ» در بیع و «آجرتُ» در إجاره، محقق و ایجاد کننده‌ی این معانی هستند ولی خود این معانی به حساب نمی‌آیند.

در تعریفی که إجاره را «تملیک منفعة بعوض» دانسته بود نیز جای خدشه وجود دارد و یک تعریف ناقصی به حساب می‌آید زیرا إجاره علاوه بر تملیک منفعت تملیک عمل را نیز در معنای خود جای می‌دهد.

همچنین در تعریفی که إجاره را «هی التسلیط علی العین للإنتفاع بها» دانسته است تعریف دقیقی نیست و امکان خلط با سایر مفاهیم وجود دارد.

بنا بر این در هیچ کدام از این تعاریف، تعریف منطقی به نحوی که جنس و فصل در آن مشخص باشد وجود ندارد و تعاریف إرائه شده توان بیان حقیقت مفهوم إجاره را ندارند، مثلا در تعریف انسان گفته می‌شود «الإنسان حیوان ناطق» در این تعریف جنس و فصل مشخص است ولی در تعاریف إجاره این چنین نیست.

مرحوم فاضل لنکرانی بهترین تعریف برای إجاره را تعریف مرحوم امام در حاشیه‌ی عروه دانسته‌اند که إن شاء الله در جلسه‌ی بعدی مطرح خواهد شد.


[1] تفصيل الشريعة- الاجاره، فاضل لنكراني، شيخ محمد، ج1، ص7، مركز فقه الائمه الاطهار( ع).
[2] الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربية، جوهري، أبو نصر، ج2، ص576، دار العلم للملایین(بیروت).
[3] شرح شافية ابن الحاجب، أسترآباذي، رضي الدين، ج3، ص54، دار الكتب العلميّة.
[4] تحف العقول، ابن شعبة الحراني، ج1، ص333، جامعه مدرسین.
[5] تحریر الوسیله، خمینی، سید روح الله، ج1، ص606، نشر آثار.
[6] معجم الوسيط، مجموعة من المؤلفين، ج1، ص7، دار الدعوة.
[7] سوره قصص، آيه 23.
[8] سوره قصص، آيه 24.
[9] سوره قصص، آيه 25.
[10] سوره قصص، آيه 26.
[11] سوره قصص، آيه 27.
[12] سوره قصص، آيه 28.
[13] ترجمه قرآن‌، مكارم شيرازى، ناصر، ج1، ص388.
[14] عروة الوثقى، طباطبائي يزدي، سيد محمد كاظم، ج5، ص7، جامعه مدرسین.