درس تفسیر استاد رجب علی مقیسه

1403/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: سوره کهف/معنای قیم /انواع قیم

 

﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً . قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً.﴾[1]

معنای واو :

دو احتمال دارد

    1. .حالیه: وجمله وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً حال اول و قیما حال دوم می شود

    2. عاطفه: عطف بر صله الذی و َلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً جای انزل را می گیرد ومعنی : همه ستایش ها برای خدایی است که جهت ستایش برای اصل نزول و برای این که آن کتاب را مستقیم قرار داد

قیماً

در صورت واو عاطفه دو صورت دارد:

    1. حال برای کتاب

    2. منصوب برای فعل مقدر(جعل)

علامه طباطبایی : واو حالیه بهتر است به دلیل سیاق کلام اقتضا می کند خداوند خودش را ستایش کند برای کتابی که کاستی ندارد وهم قیم است. ستایش برای نزول کتاب برای کتابی است که دو جهت دارد ولی در عاطفه برای نازل و قیم بودن .تقابل بین اصل نزول و قیم بودن است.ولی در حالیه ذو جهت بودن باعث نزول کتاب است.

«وقوله : « وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً » الضمير للكتاب والجملة حال عن الكتاب وقوله : « قَيِّماً » حال بعد حال على ما يفيده السياق فإنه تعالى في مقام حمد نفسه من جهة تنزيله كتابا موصوفا بأنه لا عوج له وأنه قيم على مصالح المجتمع البشري فالعناية متعلقة بالوصفين موزعة بينهما على السواء وهو مفاد كونهما حالين من الكتاب.»[2]

نتیجه: واو دو فرض حالیه و عاطفه دارد ودر حالیه تمجید به دودلیل نبودن کجی وقیم بودن است.

عدم نارسایی در فرآن:

نارسایی لفظی باشد یعنی فصاحت و بلاغت ندارد. نارسایی معنوی باشد یعنی مشوش و تناقض ندارد.

«ووقوع «عوجاً »وهو نكرة في سياق النفي يفيد العموم فالقرآن مستقيم في جميع جهاته فصيح في لفظه ، بليغ في معناه ، مصيب في هدايته ، حي في حججه وبراهينه ، ناصح في أمره ونهيه ، صادق فيما يقصه من قصصه وأخباره ، فاصل فيما يقضي به محفوظ من مخالطة الشياطين ، لا اختلاف فيه ، ولا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه »[3] (ج13ص237-238)

در هدایت مصیب و کاریاب است .براهین وحجتشش تازه است .در قصص و اخبار راستگو است. در دادرسی ها فیصله دهنده است. هیچ اختلافی در قرآن نیست.

علامه از خود قرآن شاهد می آورند که ﴿لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ﴾[4]

در ج17ص398این آیه را معنی کردند: دنباله آیه انه لکتاب عزیز است و عزیز دو معنی دارد: .1. دیوانه است 2.او الممتع من یغلب ابا دارد که مغلوب شود

«وقوله : « وَإِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ » الضمير للذكر وهو القرآن ، والعزيز عديم النظير أو المنيع الممتنع من أن يغلب ، والمعنى الثاني أنسب لما يتعقبه من قوله : « لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ ».[5]

چون عزیز است باطل از جلو وعقب او نمی آید یعینی باطل نمی آید چون عزیزاست . استدلال ابای مقررات هدایت های فضلیل قرآن به گونه است که عزیزند یعنی ابا وامتناع دارند از این که مغلوب بشوند لذا که ﴿لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ﴾

چرا این کتاب عزیز این قدر عزتش محکم است؟ چون تنزیل من حکیم حمید .از جکیم وحمید مطلق است باید چنین عزتی هم داشته باشد .

قیماً

«والقيم هو الذي يقوم بمصلحة الشيء وتدبير أمره كقيم الدار وهو القائم بمصالحها ويرجع إليه في أمورها ، والكتاب إنما يكون قيما بما يشتمل عليه من المعاني ، والذي يتضمنه القرآن هو الاعتقاد الحق والعمل الصالح كما قال تعالى : « يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ » الأحقاف : ٣٠ ، وهذا هو الدين وقد وصف تعالى دينه في مواضع من كتابه بأنه قيم قال : « فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ » الروم : ٤٣ وعلى هذا فتوصيف الكتاب بالقيم لما يتضمنه من الدين القيم على مصالح العالم الإنساني في دنياهم وأخراهم»[6]

قیم کاربردش در جای خاصی است: کسی مصالح چیزی را متقیل شده مدیریت چیزی را برعهده گرفته است را قیّم می گویند. قیم الدار یعنی مدیر و همه کاره . اگر قیم وصف کتاب بود باید دید کتاب باید دارای چه ویژگی را داشته باشد تا این وصف را برای او بکار برد .

علامه طباطبایی: کتاب باید محتوای خوبی داشته باشد تا به او قیم بگویند ودر قرآن مجید دین هم به قیم تعبیر شده است ﴿ذلک دین القیم﴾ [7] وخداوند هم قیوم است و کتاب هم قیم .دین را قیم می گویند چون تمام مسائل دنیایی و آحرت انسان را متکفل است .

 


[1] سوره کهف، آيه 1-2.
[2] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج13، ص237.
[3] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج13، ص238-237.
[4] سوره فصلت، آيه 41.
[5] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج17، ص398.
[6] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج13، ص238.
[7] سوره روم، آيه 30.