درس تفسیر استاد رجب علی مقیسه

1403/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: سوره کهف/دعوت به اسلام /تبشیر وانذار

الميزان في تفسير القرآن ج‌13 236

«السورة تتضمن الدعوة إلى الاعتقاد الحق و العمل الصالح بالإنذار و التبشير كما يلوح إليه ما افتتحت به من الآيتين و ما اختتمت به من قوله تعالى: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً».و فيها مع ذلك عناية بالغة بنفي الولد كما يدل على ذلك تخصيص إنذار القائلين بالولد بالذكر ثانيا بعد ذكر مطلق الإنذار أولا أعني وقوع قوله: «وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً» بعد قوله: «لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ‌».فوجه الكلام فيها إلى الوثنيين القائلين ببنوة الملائكة و الجن و المصلحين من البشر و النصارى القائلين ببنوة المسيح (ع) و لعل اليهود يشاركونهم فيه حيث يذكر القرآن عنهم أنهم قالوا: عزير ابن الله.و غير بعيد أن يقال إن الغرض من نزول السورة ذكر القصص الثلاث العجيبة التي لم تذكر في القرآن الكريم إلا في هذه السورة و هي قصة أصحاب الكهف و قصة موسى و فتاه في مسيرهما إلى مجمع البحرين و قصة ذي القرنين ثم استفيد منها ما استفرغ في السورة من الكلام في نفي الشريك و الحث على تقوى الله سبحانه.و السورة مكية على ما يستفاد من سياق آياتها و قد استثني منها قوله: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ‌» الآية و سيجي‌ء ما فيه من الكلام.قوله تعالى: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى‌ عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً قَيِّماً» العوج‌ بفتح العين و كسرها الانحراف، قال في المجمع،: العوج بالفتح فيما يرى كالقناة و الخشبة و بالكسر فيما لا يرى شخصا قائما كالدين و الكلام. انتهى.و لعل المراد بما يرى و ما لا يرى ما يسهل رؤيته و ما يشكل كما ذكره الراغب في المفردات، بقوله: العوج- بالفتح- يقال فيما يدرك بالبصر سهلا كالخشب المنتصب و نحوه و العوج- بالكسر- يقال فيما يدرك بالفكر و البصيرة كما يكون في أرض بسيط يعرف تفاوته بالبصيرة و كالدين و المعاش انتهى. فلا يرد عليه ما في قوله تعالى: «لا تَرى‌ فِيها عِوَجاً- بكسر العين- وَ لا أَمْتاً»: طه: 107 فافهم‌»[1]

 

علامه طباطبایی می فرمایند شیوه دعوت به چه شکل است ؟ دعوت به اعتقاد حق ودعوت به عمل صالح

شیوه دعوت به شکل انذار و تبشیر که رکن دوم است یعنی دعوت به اعتقاد حق .در آغاز و انجام سوره آچه مهم است شیوه دعوت است .در دوآیه اول وایه اخر آمده است.شیوه دعوت را به انذار که یک رکن قضیه است و تتبشیر که رکن دوم است بیان کرده اند.

انواع انذار:1.عام2.خاص

انذارعام:

دعوت به اعتقاد حق برای تحقق اعتقاد حق باید گرایش های باطل قرآن نسبت به آن ها انذار کند .در مورد گرایش های باطل انذارعام دارد با قاطع ترین بیان ، با لحن مناسب و لحنی قاطع .در اندار عام می فرماید کسانی که مشرکند برحذر باشند از عذابی که من لدن وپیش او هست. مشرکین از این عذاب بترسند نه هر عذابی. در خصوص مشرکین انذار خاص دارد نسبت به کسانی که برای خداوند فرزند قائل بودندمثل نصاری که مسیح را ابن الله می دانستند یا بعضی که عذیر را ابن الله می دانستند.بعضی از صالحین و بعضی از ملائگه وحتی بعضی شیطان را شریک خدا قرر دادند.طرفدازان اسلام رحمانی اشکال می کنند که آیات می ترساند چراکه ترس برای آن ها یک ضد ارزش است ولی در این سوره تفسیر علامه این است که شرک یعنی سقوط از اسمان ومورد تخطف طیر باشد انسانی که مورد طعمه سقوط است ودر حین سقوط مورد طعمه دیگری هم قرار بگیرد.از طرفی دیگر آیاتی توحید را تبیین می کند: ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُو﴾[2]

یا آخر سوره حشر یا روایاتی سوره های عتیقه که معلقات بر عرش هستند .علامه می گویند این آیه دعوت به حق می کند با تبشیر وانذار وانذار همان شرک است و شرک در جامعه بلاها و مصائب زیادی را وارد جامعه کرده است.

﴿لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيز﴾[3]

اگر این فرهنگ ستیزان وتوحید ستیزان به دست مجاهدان نابود نمی شدند...تمام کانون های عبادت وبندگی نابود می شد.چون این سوره محورش دعوتش به حق است.دعوت به حق در دو آیه اول و آیه آخر است.

کهف آیات آخر:

﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ﴾[4]

اعتقاد به حق دو بال دارد :1.توحید2. نفی شرک

عد از بیان مضمون سوره وفضای کلی که دعوت به حق است

بعد فضای کلی وارد تفسیر ایه به آیه می شوند

در 8 آیه واژه های نیازمند به بحث از دو جهت لغوی وجایگاه ادبی و نحوی مورد بررسی قرر می دهند.در ادبیات یک بحث تحلیلی را ارائه می دهند.مثلا واژه«عوج» لم یجعله له عوجاً.عوج را معنی کرده است که هردو به معنای کجی است در کجی ها ی غیر محصوص عِوج مسی گویند محصوص را عَوج می گویند.لم یجعله له عوجا :کجی دین محصوص نیست ودین شناس باید تشخیص بدهد معصوم وراسخون فی العلم می فهمند.کجی های فرهنگی ذا کارشناس دین باید تشخیص بدهد ﴿انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس ویطهرکم تطهیرا﴾[5] می فهمد که سلمان منا اهل بیت.

وقتی مالک اشترشهید شد عده ای از نخع رفتند به امیرالمومنین علیه السلام تسلیت بدهند : «وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: وَ قَدْ جَاءَهُ نَعْیُ اَلْأَشْتَرِ رَحِمَهُ اللَّهُ مَالِکٌوَ مَا مَالِکٌ! وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ جَبَلاً لَکَانَ فِنْداً وَ لَوْ کَانَ حَجَراً لَکَانَ صَلْداً لاَ یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لاَ یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِرُ.»[6]

مالک این قدر در معنویت به امیرالمومنین علیه السلام نزدیک شده بود که این افراد به امیرالمومنین علیه السلام تسلیت گفتند این قضیه مشابهت دارد با شهادت شهید مطهری امام خمینی در فضیه اشک می ریختند یاشهید رجایی و باهنر.

معنای عوج در مجمع البیان

«العوج: بالفتح فيما يرى كالقناة والخشبة. وبالكسر: فيما لا يرى شخصا قائما كالدين والکلام»[7]

سلمان علم بلایا و منایا می دانسته

راغب به گونه ای دیگر معنی کرده است که بین این دو کلام جمع می کنیم.این جمع ثمره اش در سوره طه ایه 107 است که عِوج را در امور محصوصه ذکر است

جمع بین مجمع البیان و راغب:

عوج در هر کجی که نیازمند به بصیرت باشد ولو در محصوصی باشد که مهندس باید تشخیص بدهد.قبل از قیامت زلزله ای می آید که کوه ها هم صاف می شوند.ویسئلونک عن الجبل لاتری فیها ِعوجا یعنی آن قدر صاف می شوند که ناهمواری آن ها قابل تشخیص نیست.بگوییم مواردی گه تشخیصش دشوار است را عِوج می گویند.

یک عده ای اسلام را با تاریخ می خواهند معرفی می کنند.اسلام تاریخی اسمش تاریخ بود اسلام واقعی هنوز پیاده نشده است.

 


[1] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج13، ص236.
[2] سوره آل عمران، آيه 18.
[3] سوره حج، آيه 40.
[4] سوره کهف، آيه 110.
[5] سوره احزاب، آيه 33.
[6] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص554، حکمت 443.
[7] مجمع البيان في تفسير القرآن - ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، الشيخ الطبرسي، ج6، ص308.