1403/09/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقدمة/الوضع /ثمره معنای حروف
ثمرات معنای حروف
حروف و هیئات طبق مبنای آخوند معنای عام و موضوع له عام هستند و مشهور می گوید موضوع له خاص است. ولی در بحث واجب مشروط مبنایی انتخاب می کنند که اون مبنا با مختارشان در این جحا هماهنگ نیست. می گویند در قضایای شرطیه مثل« ان جائک زید فاکرمه و اذا زالت الشمس فاقم الصلاة». «اکرم» و«اقم » دال بر وجوب است ووجوب هم مفاد هیئت است. یعنی معنای اقم یک وجوب شخصی است وقتی وجوب جزئی بود قابل تقیید نیست. آیا وجوب می تواند قید را بپذیرد؟ وجوب شخصی قابل تقیید نیست. مرحوم شیخ به نمایندگی از مشهور می گویند می پذیریم که شخصی قابل تقیید نیست واین واجب است که قابل تقیید است نه وجوب.در تمام واجبات مشروطه وجوبش فعلی است واجب مقید به قید است.
واجب است صلاة عند الزوال. وجوب هست ولی قید را به واجب زدیم وقتی گفتیم وجوب اگر مفاد هیات باشد قابل تقیید نیست این ثمره را دربحث مقدمات بررسی کردند .
آخوند:« فی تقسیمه الی المطلق و المشروط والظاهر انه لیس لهم اصطلاح جدیدفی لفظ مطلق و مشروط».[1] معنای مطلق و مشروط در اصطلاح همان معنای لغوی است در لغت مطلق یعنی مرسل مشروط یعنی عدم ارسال.
«ثم الظاهر أن الواجب المشروط كما أشرنا إليه ، أن نفس الوجوب فيه مشروط بالشرط ، بحيث لا وجوب حقيقة ، ولا طلب واقعاً قبل حصول الشرط ، كما هو ظاهر الخطاب التعليقي».[2]
تا حصول شرط نیاید ما طلب واقعی ووجوب حقیقی نداریم. یک طلب انشایی داریم ویک طلب حقیقی. خیلی از احکام داریم که فعلا در مقام انشا قبل ظهور امام زمان علیه السلام در مرحله انشاء هستند. طلب واقعی و وجوب حقیقی نیست یعنی انشاء است. نفس وجوب مقید است به دلیل ظهور وقتی می گوید اکرم زیداً ان جائک ظهورش این است که نفس وجوب مشروط است. «إذا جائک زید فاکرمه» چگونه طهور دارد که قید برای خود وجوب است؟ ظاهر این است که بین شرط و جزاء یک ارتباطی است. «ان کان زید ناطقا فالنائم نائماً» یک قضیه اتفاقیه است به صورت اتفاقی مقترن شدند ولی در «ان کان شمس طالعة فالنهار موجوداً » این قضیه شرطیه واقعیه است چون بن مقدم وتالی علاقه است وشرط غلت برای جزاء است وجزاء معلول است . در« ان کان نهار موجودا فالشمس طالعه» شرط معلول جزاء است . ممکن است هردو معلول دیگری باشد ان کان زیدُ اخوالعمرو فعمرو اخوه .این جا شرط علت است بلکه طرف اضافه است این جا قضیه لزومی است چون هردو معلول یک علتی هستند.
چگونه ظهور قضیه شرطیه قید، قید وجوب است. خود اقم معلق بر شرط شده است با این مقدمه که شرط علت یا معلول یا یک ارتباطی با جزا دارد. به همین علت مرحوم آخوند می گویند قید وجوب است.
مرحوم شیخ در مقابل می گویند ارتکاز عرفی و قواعد ادبی همین را می گوید ولی ما یک اشکال ثبوتی دارد و قواعد ادبی مشروط به این است که مانع ثبوتی نداشته باشد .
«ضرورة أن ظاهر خطاب ( إن جاءك زيد فأكرمه ) كون الشرط من قيود الهيئة ، وأنّ طلب الإكرام وإيجابه معلق على المجيء ، لا أن الواجب فيه يكون مقيداً به ، بحيث يكون الطلب والإِيجاب في الخطاب فعلّياً ومطلقاً ، وإنما الواجب يكون خاصاً ومقيدا ، وهو الإكرام على تقدير المجيء ، فيكون الشرط من قيود المادة لا الهيئة ، كما نسب ذلك إلى شيخنا العلامة أعلى الله مقامه»[3] این جا را از مطائر الانظار گرفتند.
ثمره بحث:
اگر موضوع له در حروف وهیئات شخصی بدانیم نمی توانیم قید را به هیات برگردانیم مگر این که بگوییم ما قبول داریم شخصی چون اطلاق افرادی ندارد قابل تقیید نیست ولی خود شخصی اطلاق احوالی دارد و به لحاظ اطلاق احوالی قابل تقیید است.