1403/08/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقدمة/الوضع /موضوع له حروف
آیت الله خویی بعد از بیان مبنای محقق اصفهانی به نقد آن پرداختند.معنای حروف از منظر محقق اصفهانی واقعیت نسبت و ربط است. چون مفهوم نسبت، مفهوم اسمی است ولی واقع ربط امری است غیر مستقل تا دو امر مرتبط را ملاحظه نکنید واقع نسبت قابل تصور و ادراک نیست. « زیدٌ فی الدار» موضوع و مفهوم غیر مستقل ولی اتصاف موضوع به محمول غیر مستقل است .آن چیزی که مفهوم غیر مستقل دارد نسبتی است که بین موضوع و محمول وجود دارد. برای این که اثبات کند معنای حرفی داریم وواقع نسبت داریم وجودات چهارگانه از نظر فلاسفه را بیان کردند: وجود واجب، وجود جوهری، وجود اعراض و وجود رابطی. فلاسفه می گویند اضعف وجودات وجود رابطی است در باب کلمات معنای حرف معنای رابطی است. محقق اصفهانی دودلیل دارند برای ما وجود رابط داریم : 1. یقین داریم به جوهرویقین داریم به عرض وگاهی شک داریم که جوهر ابیض هست یا نیست. یقین و شک دو صفت متضاداند. یقین یعنی ادراکی که نقیضش ممتنع است چون لازمه اش اجتماع نقیضین است. یقین به جدار و بیاض دارید ولی نمی دانید جدار ابیض هست یا نیست؟متعلق یقین جوهر و عرض است ولی متعلق شک باید غیر از جوهر و عرض باشد. تعدد متعلق حاکی از تعدد وجود است پس غیر از وجود جوهر وعرض وجود دیگری هم داریم که وجود رابط ووجود نسبت نام دارد.
ایت الله خویی:
کلام استاد خودمان را در دو مقام مورد نقد قرار می دهیم :
1.متغیر بودن متعلق یقین و شک اثبات تعدد متعلق می کند ولی در تمام ساحت ها نیست.آیا دلیل شما اثبات وجود رابط در خارج می کند؟ می گوییم اثبات تعدد فقط در ساحت و وعاء ذهن است. یقین دارید طبیعت انسان در منزل هست ولی نمی دانید زید است یا بکر؟ در ذهن دو انسان ولی در خارج یک انسان. با اختلاف تعلق یقین و شک اثبات کردید وجود سوم را. در مانحن فیه هم در خارج یک وجود دارد
محاضرات ج1ص70-71:
آیا دلیل شما اثبات وجود خارج می کند یا از اثبات وجود خارج عقیم است.
«المقام الأول: في ان للنسبة و الربط وجود في الخارج في مقابل وجودي الجوهر و العرض، أم لا؟ المقام الثاني: على تقدير تسليم ان لها وجوداً، فهل الحروف موضوعة لها؟ اما الكلام في المقام الأول: فالصحيح هو انه لا وجود لها في الخارج في قبال وجود الجوهر أو العرض، و ان أصر على وجودها جماعة من الفلاسفة. و الوجه في ذلك هو انه لا دليل على ذلك سوى البرهان المذكور و هو غير تام، و ذلك لأن صفتي اليقين و الشك و ان كانتا صفتين متضادتين فلا يكاد يمكن أن تتعلقا بشيء في آن واحد من جهة واحدة، إلا ان تحققهما في الذهن لا يكشف عن تعدد متعلقهما في الخارج، فان الطبيعي عين فرده و متحد معه خارجاً، و مع ذلك يمكن أن يكون أحدهما متعلقا لصفة اليقين و الآخر متعلقاً لصفة الشك، كما إذا علم إجمالا بوجود إنسان في الدار و لكن شك في انه زيد أو عمرو فلا يكشف تضادهما عن تعدد متعلقيهما بحسب الوجود الخارجي، فانهما موجودان بوجودواحد حقيقة، و ذلك الوجود الواحد من جهة انتسابه إلى الطبيعي متعلق لليقين، و من جهة انتسابه إلى الفرد متعلق للشك. أو إذا أثبتنا ان للعالم مبدأ، و لكن شككنا في انه واجب أو ممكن على القول بعدم استحالة التسلسل فرضاً أو أثبتنا أنه واجب و لكن شككنا في أنه مريد أو لا؟ إلى غير ذلك مع ان صفاته تعالى عين ذاته خارجاً و عيناً كما أن وجوبه كذلك»[1]
من جهة واحد: از بک قضیه ذهنیه خواست خواست وجود در خارج را اثبات بکند.
مثال: همه می گویند طبیعی عین در خارج است
2. جواب تسلمی: فرض می کنم که نسبت و حقیقت ربط در خارج داریم که اضعف مراتب وجود است می گوییم موضوع له حروف نمی تواند بشود چون وضع برای انتقال معانی است.
پس دلیل شمااخص از مدعی بود و بیان شما لغو بود و بی اثر.