1403/08/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقدمة/الوضع /موضوع له حروف
وجود رابطی
معانی حروف از منظر محقق اصفهانی باید روشن بشود.آن جه از کلمات اصفهانی استفاده می شود این است که معنای حرفی عبارت است از نسبت ورابطه ای که در قضایا است. انواع قضایا را ما بررسی می کنیم و می بینیم که قضایا یا مفاد کان تامّه است مثل کان زیدٌ که یعنی تحقق زیدٌ به این قضیه که در مقام اصل تحقق واصل ثبوت شی اصطلاحاً قضیه کان تامه می گویند.در شعر منظومه می فرماید :
«هل بسيط و هل قد ركبا»[1] .
قضایا که مفادش هلیه بسیطه است که قضایایی هستند که اصل ثبوت شیء واصل تحقق شیء مورد سوال به هل است. . اصل وجود زید مورد سوال به هل یا قضیه هلیه مرکبه است در این قضایا سوال ثبوت شی لشی است مثل این که سوال می کنیم هل کان زیدً قائماً ، هل کان زیدٌ عالماً. از قیام برای زید واز علم برای زید سوال می شود.وقتی سوالی مطرح می شود می گویندمفاد هلیه بسیطه ومفاد هلیه مرکبه اما وقتی به صوررت خبری محض مطرح می شود کان زیدٌ قائما که به اولی، کان تامه وبه دومی کان ناقصه می گویند. لذا می گوید« كذا الثنائي و الثلاثي مطلبا هل بسيط و هل قد ركبا»[2] یعنی مفاد هل بسیطه و هل مرکبه. اما اگر برای ثبوت شی برای شی بود «هل کان زیدٌ قائماً» اما وقتی به صورت خبری محض بود کان زیدٌ قائماً.
چون مبنای محقق اصفهانی در معانی بیان می شود باید انواع قضایا را از قضایای ثنائیه و ثلاثیه گفته بشود. قضایایی که اصل ثبوت شی لشی مورد بحث درآن ها است. این قضایا وقتی مورد توجه قرار گرفت . در سالبه مثل لیس زیدٌ موجوداً. در این دونوع قضایا وهرکدام به صورت ایجابی و سلبی هستندمرحوم اصفهانی می گویند معنای حرفی عبارت است ازهمان رابطه ای که بین موضوع و محمول است.
در قضایای مرکبه معلوم است که نسبت مثل نسبت قیام برای زید معنای حرفی است ودر قضیه ثنایی وهل بسیطه دو مفهوم داریم : مفهوم زید و وجود ویک مفهومی است که این دو مفهوم را به هم ربط وپیوند می دهدپس ما به الارتباط و مابه الاتصال معنای حرفی است.
برای این که معنای حرفی شفاف وروشن بشود، از بحث معانی به بحث ووجود وموجودات بحث ونمونه ای را می آورند . می گویند معنای حرفی کدام قسم از وجود است.
بحث وجود
وجود را تقسیم به وجود فی نفسه ووجود لافی نفسه تقسیم کردند.
1. وجود فی نفسه اگر دارای تمام نفسیات بود : فی نفسه، لنفسه، بنفسه. نه مثل وجود برای اعراض که برای جواهر است. بنفسه بود یعنی معلول چیزی نبودو نیازمند به غیر نیست که همان واجب الوجود می شود که لنفسه و بنفسه می شود.
2. اگر لنفسه و بنفسه نبود می شود جوهر. که جوهر به علت نیازمند است.
3. اگر وجودی داشتیم لافی نفسه بود. نفسیت ندارد و وابسطه به دوطرف است که وجود رابط است. وجود رابط مثل نسبت است که رابط بین دو طرف نه مثل وجود جوهر است ونه مثل وجود عرض چون وجود جوهر و عرض، وجود محمولی است. مثل زید موجود(اثبات وجود جوهر)، القیام موجود(اثبات وجود عرض)ٌ، البیاض موجود. در همه این ها موجودً که در محمول است مستقل است .
وجود رابطی وجودی است که بین وجود و زید وبین قیام ووجود پیوند برقرار می کند.کان زید قائما، وجود رابط نسبتی است که بین جوهر (زید) و قیام پیوند برقرار می کند.همان گونه در وجود مستقل و غیر مستقل داریم در معانی هم مستقل و غیر مستقل داریم که غیر مستقل همان وجود رابطی و معنای حرفی می باشد.