1403/08/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقدمة/الوضع /موضوع له حروف
موضوع له حروف
اعراض نسبیه اضافیه
درجلسات قبلی معنای حروف از منظر محقق عراقی بیان شد که معانی حروف ِنسَب ذهنیه هستند وبین مفاهیم مستقله یعنی مفاهیم اسمیه است مثل الماء فی الکوز یا زید فی الدار، آب دارای مفهوم مستقل ، اکوز ظرف ودارای مفهوم مستقل وفی دارای معنای ربطی غیر مستقل. این معنای ربطی عبارت دیگرش نسبت ذهنیه است که ماورای خارجی ندارد بلکه نسبت در مثال« الماء فی الکوز»یا «.در سرت من البصرة الی الکوفه» نسبتی است که ذهن ما بین سیر و بصره و کوفه و بصره می بیند پس معنای حرفی معنای ربطی است.
کلمات محقق عراقی صراحت و دلالت واضح دارند.
در مقابل تصریح به این معنی احیاناً در پاره ای دیگر از موارد تعبیر دیگری دارند که عبارتیست از کلمه اضافه همچنین تعبیر از معنای حرفی «علیم ونفیم به نسبت ظرفیه اما این سه تعبیر به این معنی نیست که ایشان معنای حرفی را اضافه می داند یا معنای حرفی را عرض نسبی بداند بلکه معنای حرفی همان معنای ربطی و نسبت است که ر بالا گفته شد.
در محاضرات ج1ص73،به مرحوم عراقی نسبت داده اند که عراقی معنای حرفی را عرض نسبی میدانند یا معنای حرفی را معنای اضافه می دانند ناتمام است. گرچه محاضرات به محقق عراقی نسبت دداده اند و بعد دو اشکال پس از این نسبت بر مرحوم عراقی طبق همین تفسیر وارد کرده اند.
محاضرات می گوید مرحوم عراقی معنای حرفی را عرض نسبی اضافی، می داند :
نالقول الرابع): ما عن بعض الأعاظم - قده - من ان الحروف و الأدوات وضعت للاعراض النسبية الإضافية كمقولة الأين و الإضافة و نحوهما»[1]
قبلا گفتیم مقولات عشر، ده قسم اند: . جوهر که خودش پنج نوع است (ماده صورت جسم نفس عقل)، عرض که نه قسم است که دو موردش (کم وکیف)را گفتیم غیر نسبی است و بقیه نسبی هستند. همه این ها در ادراک مستقل هستند. الان داریم ادعا می کنیم معانی حروف از منظر محقق عراقی برای اعراض نسبی یعنی برای هفت قسم از اعراض.
آیت الله خویی دارند تصویری از معانی حروف را ارائه بدهند وبعد از این تصویر دو اشکال می کنند. یعنی معانی حروف در ادراک مستقل می شوند.
« و ملخص ما أفاده - قده - هو ان الموجود في الخارج على أنحاء ثلاثة:
(النحو الأول): ما يكون وجوده وجوداً لنفسه كالجوهر بأصنافه.
(النحو الثاني): ما يكون وجوده في نفسه وجوداً لغيره كالإعراض التسع التي قد يعبر عن وجودها بالوجود الرابطي، و هي على طائفتين:
إحداهما ما يحتاج في تحققه إلى موضوع واحد في الخارج و يستغنى به ك (الكم) و (الكيف) و نحوهما.
و الثانية: ما يحتاج في تحققه إلى موضوعين ليتقوم بهما كالعرض الأيني و الإضافي و غير ذلك.
(النحو الثالث): ما يكون وجوده لا في نفسه كأنحاء النسب و الروابط.
و على ذلك فنقول: ان الحاجة دعت العقلاء إلى وضع الألفاظ التي تدور عليها الإفادة و الاستفادة و بعد أن فحصنا وجدنا انهم وضعوا الأسماء للجواهر و عدة من الاعراض، و وضعوا الهيئات من المركبات و المشتقات للنسب و الروابط و وضعوا الحروف للاعراض النسبية الإضافية. فكلمة (في) - مثلا - في قولنا:
«زيد في الدار» تدل على العرض الأيني العارض على موضوعه كزيد، و الهيئة تدل على ربط هذا العرض بموضوعه و هكذا.
و ان شئت قلت: ان المعاني منحصرة بالجواهر و الاعراض و ربطها بمحلها و لا رابع لها و من المعلوم ان الحروف لم توضع للأولى و لا لبعض الأقسام الثانية لأن الموضوع لها الأسماء، و لا للثالثة لأن الموضوع لها الهيئات، فلا محالة تكون موضوعة للاعراض النسبية الإضافية. فكلمة (في) وضعت للأين الظرفي، و كلمة (من) للأين الابتدائي و هكذا. و لا فرق في ذلك بين أقسام الحروف» [2]
موجود درخارج 3قسم شد:
1.وجود لنفسه 2.وجود فی نفسه وجوداً لغیره مثل کیف که به انواعی دارد مثل کیف مبصر و مسموع 3.وجود لافی نفسه
الفاظ اسماء برای جواهرواعراض وضع شده اند.
حروف: برای بعضی از اعراض نسبیه وضع شده اند که غیر از کیف کم می باشند.
«ان الحاجة دعت العقلاء إلى وضع الألفاظ التي تدور عليها الإفادة و الاستفادة و بعد أن فحصنا وجدنا انهم وضعوا الأسماء للجواهر و عدة من الاعراض، و وضعوا الهيئات من المركبات و المشتقات للنسب و الروابط و وضعوا الحروف للاعراض النسبية الإضافية»[3]
زید فی الدار شامل جوهر،عرض عینی و عرض غیر عینی است .عرض عینی هفت قسم بودند. جوهر : زید، عرض عینی: دار، عرض غیر عینی: فی