درس خارج اصول استاد رجب علی مقیسه

1403/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /حقیقت وضع

 

امردوم در مبحث وضع:

تعریف علم وعلم اصول ومطالبی لسیارمهم در مورد امتیار علوم ودیدگاه های مختلف که بیان شد . در علم خاص که علم اصول بود تعریف علم اصول ، موضوع ، مسائل ، افتراق و امتیازی که بین قواعد علم اصول و مسائل علم فقه بود و مستئلی که مربوط به قواعد اصولی بود مطرح شد .یک نظر این بود که قاعده علم اصولی را قاعده توسیطی می دانست و گفته بود مقابل قاعده تطبیقی است .قاعده لا ضررو ما یضمن در علم فقه وزانش وزان کلی و مصداق است که مایضمن در عقد صحیح و فاسد که مایضمن در مورد صحاح جاری می شود و مالایضمن در معاملاتی که ضمانی نیستند اجرا می شوند مثل عقد امانت .قاعده مالایضمن تطبیق می شود ولی در قاعده استنباطی مستنبط منه از دل او استخراج می شود مثل از حجیت خبر ثقه و حجیت ظهور شرطیت و مانعیت را اساخراج می کنید واین ها همه حکم فرعی هستند .پس قاعده اصولی را تعریف کردند به این که استنباطی هست و قاعده فقهی تطبیقی است .اصول عملیه را از علم اصول می دهیم چون موضوعاتش فقط در مجتهدین است چون در قطع تفصیلی هست که شک ایجاد می شود

 

مرحوم آقای اصفهانی و تقریب آقای خویی این بود که استنباط را تعمیم دادند تا هم حجیت خبر واحد وهم اصول عملیه را شامل بشود. اعم از تنجیز و تعذیر باشد .

برای این که انضباط علمی پیدا کنیم و مسائل را خلط نکرده باشیم امر اول مطرح شد.

اما بحث ما امردوم این است که عمده مباحث در علم اصول مباحث الفاظ است . در دلالت وضعی و قرار دادی علقه بین لفظ و معنی چیست؟

مرحوم آخوند 13 امر قبل از مقاصد بیان کردند که ما در امر دوم هستیم .13 امر و 8مقصد که مقصد اول الفاظ و مقصد هشتم «تعارض الادله والامارات» است .

ولی شیخ انصاری در مطارح الانضار و رسائل را با «عنوان خاتمة فی التعادل وتراجیح »مطرح کردند. در بحث ساختاری رسائل مباحث زیادی هست بعضی گفتند خاتَم وخاتِم به گونه ای معنی کردند که تعادل و تراجیح خارج از بحث نباشد ولی بعضی دیگر گفتند خاتمه یک بحث طفیلی است. ولی آخوند به گونه ای بحث کردند که این اشکال مطرح نشود.

المنطق ص 37 اقسام دلالت را توضییح داده است . دلا وهی والمدلول ملازمه ذاتیه

«1ـ (الدلالة العقلية) ـ وهي فيما إذا كان بين الدال والمدلول ملازمة ذاتية في وجودهما الخارجي ، كالأثر والمؤثر. فإذا علم الإنسان ـ مثلاً ـ أن ضوء الصباح أثر لطلوع قرص الشمس ، ورأى الضوء على الجدار ينتقل ذهنه إلى طلوع الشمس قطعاً ، فيكون ضوء الصبح دالاً على الشمس دلالة عقلية. ومثله إذا سمعنا صوت متكلم من وراء جدار فعلمنا بوجود متكلم ما.

2 ـ (الدلالة الطبعية) : وهي فيما إذا كانت الملازمة بين الشيئين ملازمة طبعية ، أعني التي يقتضيها طبع الإنسان ، وقد يتخلّف ويختلف باختلاف طباع الناس ، لا كالأثر بالنسبة إلى المؤثر الذي لا يتخلّف ولا يختلف.

3. (الدلالة الوضعية) : وهي فيما إذا كانت الملازمة بين الشيئين تنشأ من التواضع والاصطلاح على أن وجود أحدهما يكون دليلاً على وجود الثاني ، كالخطوط التي اصطلح على أن تكون دليلاً على الألفاظ ، وكإشارات الأخرس وإشارات البرق واللاسلكي والرموز الحسابية والهندسية ورموز سائر العلوم الأخرى ، والألفاظ التي جعلت دليلاً على مقاصد النفس.»[1]

وارد بحث وضع می شویم چون عمده مباحث وضع را بیان کردیم .تعریفی که مرحوم آخوند کردند 2نکته دارد :

«الوضع هو نحو اختصاص للّفظ بالمعنى»[2]

1. از تعریف به واسطه مصدر آوردن : مصدر و اسم مصدر تفاوتشان اعتباری است به لحاظ مستعمل بستگی دارد .اگر استعمال کننده معنی را با لحاظ اسناد به عامل وبه موصوف به کار برد می شود مصدر اما اگر بدون احاظ این اسناد به کار برد می شود اسم مصدر .

2. دو منظور در نظر داشت :

الف :بین طبیعت لفظ و طبیعت معنی علقه وضعیه وجود دارد .

ب. راه برای تقسیم وضع به تعییینی و تعیّنی با این نحو تقسیم.

 


[1] المنطق - ط جماعة المدرسين، المظفر، الشيخ محمد رضا، ج1، ص41.
[2] كفاية الأصول - ط آل البيت، الآخوند الخراساني، ج1، ص9.