درس خارج اصول استاد رجب علی مقیسه

1403/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /معنای حروف

 

موضوع له حروف

برای این که مشخص بشود موضوع له حروف چیست عبارت مرحوم مظفر را مورد بحث قرار می دهیم که ابتدا معنای حروف را بیان می کنند سپس موضوع له حروف بود بیان می کنند

«الاقوال فى وضع الحروف و ما يلحق بها من الاسماء ثلاثة :

1 ـ ان الموضوع له فى الحروف هو بعينه الموضوع له فى الاسماء المسانخة لها فى المعنى ، فمعنى ( من ) الابتدائية هو عين معنى كلمة الابتداء بلا فرق . و كذا معنى ( على ) معنى كلمة الاستعلاء ، و معنى فى معنى كلمة الظرفية . . . و هكذا .و انما الفرق فى جهة أخرى ، و هى ان الحرف وضع لاجل ان يستعمل فى معناه اذا لوحظ ذلك المعنى حالة و آلة لغيره ، أى اذا لوحظ المعنى غير مستقل فى نفسه ، و الاسم وضع لأجل ان يستعمل فى معناه اذا لوحظ مستقلا فى نفسه .مثلا ـ مفهوم ( الابتداء ) معنى واحد وضع له لفظان احدهما لفظ ( الابتداء ) و الثانى كلمة ( من ) لكن الاول وضع له لأجل ان يستعمل فيه عندما يلاحظه المستعمل مستقلا فى نفسه ، كما اذا قيل ( ابتداء) السير كان سريعا. و( الثانى) وضع له لاجل ان يستعمل فيه عندما يلاحظه المستعمل غير مستقل فى نفسه ، كما اذا قيل ( سرت من النجف)فتحصل ان الفرق بين معنى الحرف و معنى الاسم ان الاول يلاحظه المستعمل حين الاستعمال آلة لغيره و غير مستقل فى نفسه ، و الثانى يلاحظه حين الاستعمال مستقلا ، مع ان المعنى فى كليهما واحد . و الفرق بين وضعيهما انما هو فى الغاية فقط .(فرق فقط در کاربرد است)و لازم هذا القول ان الوضع و الموضوع له فى الحروف عامان . و هذا القول منسوب الى الشيخ الرضى نجم الأئمة و اختاره المحقق صاحب الكفاية .»[1]

معنای حروف بامعنای اسماء اسمائی که با حروف مناسخ هستند یکی هستند مثل «من» ابتدائیه با لفظ« ابتداء»،« علی » با لفظ« استعلاء »و«فی» طرفیت با لفظ« ظزف» و«ظرفیت» یکی هست . طبق این بیان که منسوب به نجم الئمه هیچ فرقی بین این حروف ومعادل این حروف از اسناد وجود ندارد وتنها یک فرق دارد وآن هم در حریم معنی و مفادآن داخل نیست این فرق مربوط به کیفیت استعمال آن ها است به این معنی که وقتی بخواهیم معنای ابتدا را به عنوان مفهوم ومفاد مستقل ببینیم از لفظ« ابتدا» استفاده می کنیم(ابتداءُسیری سریعٌ) شروع حرکت من حرکت سریعی بود این جا ابتداء به عنوان یک مفهوم مستقلی بود که مسند الیه واقع شد .آن جایی می خواهیم به معنای ابتداء نگاه ابزاری ومرعاتی داشته باشیم مثل (سرت من الکوفه الی النجف) این جا خواستیم مبدأ سیر را بیان کنیم از لفظ «من» استفاده کنیم که این قول نجم الائمه است .

به نجم الائمه 2قول نسبت داده شده:1.حروف معنی ندارند مثل حرکات درعلائم کلمات ومثل اعراب است وتنها علامت و نشانه هستند.فقط موقعیت کلمات در جمله ها نشان می دهند 2.حروف معنی دارند ولی حامل معنی غیر خودشان هست که قول صاحب کفایه هم همین است

ادامه بیان مظفر

2« ـ ان الحروف لم توضع لمعان أصلا ، بل حالها حال علامات الاعراب فى افادة كيفية خاصة فى لفظ آخر ، فكما ان علامة الرفع فى قولهم ( حدثنا زرارة ) تدل على ان زرارة فاعل الحديث كذلك ( من ) فى المثال المتقدم تدل على ان النجف مبتدأ منها و السير مبتدأ به .»[2]

اعراب زراره نشان می دهد که گوینده حدیث بوده همین طور من نشان می دهد که ابتدا است . قول دیگر می گوید حروف دال بر معانی نیستند علامت یک آلتی هستند در اسم در مثل حدثناالزرارة ضمه نشان می دهد زراره فاعل است در( سرت من النجف الی الکوفه) ،«من »مثل ضمه در زراره است فقط من نشان می دهد نجف مبتداء منه است و«الی »نشان میدهد مبتدامنه است .ضمه در زراره معنی ندارد فقط موقعیت زراره را نشان می دهد من والی هم نشان می دهند ابتداآن جا و انتها آن جا است ومفادش ابتدا وانتها نیست .

3 ـ «ان الحروف موضوعة لمعان مباينة فى حقيقتها و سنخها للمعانى الاسمية ، فان المعانى الاسمية فى حد ذاتها معان مستقلة فى انفسها ، و معانى الحروف لا استقلال لها بل هى متقومة بغيرها .»[3]

نه نظر اول (ترفیعی)که معانی حروف را هم ردیف معانی اسماء قرار می داد ونه نظر دوم (نظریه تخفیضی) مثل علائم هستند نظر سوم توسیطی است :معانی حروف با اسماء تفاوت سنخی وجوهری دارد ذاتاً وسنخیتاً باهم تفاوت دارد .این جاازیک بیان عقلی و فلسفی استفاده می کنند .مرحوم مظفر در نظریه سوم اثبات می کند حروف معنی دارند معنایی است منحصر به خودشون به تقسیمات موجودات می پردازد .برای اثبات مفاهیم غیر مستقیم به تقسیمات موجودات می پردازد.

موجودات درخارج 2قسم اند:1. موجودات مستقل که خود دو قسم است

:ا.جواهر(الجوهر اذل وجد وجد فی موضوع) مثل زید وبکر وعمرو که مستقل اند به دو معنی هم تعقلا وهم تحققا در حوزه تصوروادراک وتعقل .هر جوهری بدون نیاز به شی دیگر تصور ومعنی می شوند که جواهر این گونه اند. ب . درادراک مستقل اند تحقق خارجی مستقل نیستند مستقلا قابل ادارک اند مثل سیاهی و سفیدی که در تحقق خارجی نیازمند چیزی دیگرند

2.موجودات غیر مستقل هم در ادراک وهم در تحقق خارجی

انسان چون یک موجود اجتماعی و مقاصد خود را با کلمات بیان می کند باید برای هریک از این 3قسم لفظ وضع کند مثلاً برای جواهر مثل زید.حجر،شجر. برای اعراض:سفیدی.سیاهی،علم،قیام زید یا یکی از حالات زید برای موجودات غیر مستقل :معانی غیر استقلالی هم در مفهوم مفهومیت وادراک وهم در تحقق خارجی.اگر این قسم نباشد جملات تحقق پیدا نمی کند .

«ان المعانى الموجودة فى الخارج على نحوين :الاول ـ ما يكون موجودا فى نفسه ، ( كزيد ) الذى هو من جنس الجوهر و ( قيامه ) مثلا الذى هو من جنس العرض ، فان كلا منهما موجود فى نفسه . و الفرق ان الجوهر موجود فى نفسه لنفسه(جواهر) ، و العرض موجود فى نفسه لغيره (وجود اعراض که دارد وصف می کنند مثل الجدارابیض ).الثانى ـ ما يكون موجودا لا فى نفسه ، كنسبة القيام الى زيد .»[4]

قیام وقعود زید با نسبت قیام به زید فرق دارد چون زید نسبت قیام به زید فی نفسه نیست .نسبت قیام به زید غیر از قیام وزید است .

استدلال

«و الدليل على كون هذا المعنى لا فى نفسه : انه لو كان للنسب و الروابط وجودات استقلالية ، للزم وجود الرابط بينها و بين موضوعاتها ، فننقل الكلام الى ذلك الرابط ، و المفروض انه موجود مستقل ، فلابد له من رابط ايضا . . . و هكذا ننقل الكلام الى هذا الرابط فيلزم التسلسل ، و التسلسل باطل .فيعلم من ذلك ان وجود الروابط و النسب فى حد ذاته متعلق بالغير و لا حقيقة له الا التعلق بالطرفين .»[5]

این استدلال این قدر برجسته کردند که یچ کس نمی تواند چنین بیان کند

می خواهیم ثابت کنیم یک نوع از موجودات فی نفسه(جواهر و اعراض ) نیستند، فی غیره هستند (لافی نفسه)مثل قسم اول ودوم نیستند .پیوند دو مستقل با لا فی نفسه است .زید فی الدار معنای «فی» لا فی نفسه است اگر معنای« فی» مستقل باشد محذور دارد چون نتیجه این می شود در زید فی الدار یک مفهوم فی نفسه داریم که زید ودار یک مفهوم فی نفسه است ویک مفهوم« فی» است که فی نفسه است شد سه مفهوم مستقل وهم نشین هستند باید یک مفهوم دیگر باشد که بین آن ها آشتی بدهد که آن هم فی نفسه باشد باید چهارمی بیاید .اگر سومی لافی نفسه بود ارتباط برقرار می شود اما اگر تا بی نهایت برویم ومعنای لا فی نفسه پیدا نشود ارتباط برقرار نمی شودپس بین دو موجود مستقل یک وجود لافی غیره ارتباط برقرار می کند این ارتباط می تواند مصداقی باشد وحمل شایعباشد و مفهومی باشد حمل عملی می شود .معانی حروف مثل حقیقت وجود هستند .

 


[1] اصول الفقه- ط مكتب الاعلام الاسلامي، المظفر، الشيخ محمد رضا، ج1، ص23.
[2] اصول الفقه- ط مكتب الاعلام الاسلامي، المظفر، الشيخ محمد رضا، ج1، ص23.
[3] اصول الفقه- ط مكتب الاعلام الاسلامي، المظفر، الشيخ محمد رضا، ج1، ص24.
[4] اصول الفقه- ط مكتب الاعلام الاسلامي، المظفر، الشيخ محمد رضا، ج1، ص24.
[5] اصول الفقه- ط مكتب الاعلام الاسلامي، المظفر، الشيخ محمد رضا، ج1، ص24.